کتاب ملت عشق
معرفی کتاب ملت عشق
کتاب ملت عشق مشهورترین اثر نویسندهٔ مشهور الیف شافاک است و با ترجمهٔ ارسلان فصیحی در گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است.
درباره کتاب ملت عشق
این کتاب با داستان زندگی اللا روبینشتاین شروع میشود. اللا سالها بود عادتها، نیازها و سلیقههایش تغییر نکرده بود. روزها روی خطی مستقیم پیش میرفت؛ یکنواخت و منظم و عادی. بخصوص در بیست سال اخیر زندگیاش را جزء به جزء با توجه به زندگی زناشوییاش تنظیم کرده بود. همهٔ آرزوهایش، همهٔ دوستان جدیدش، حتی کوچکترین تصمیمهایش هم به این وابسته بود. تنها قطبنمایی که سمت و سوی زندگیاش را تعیین میکرد خانه و خانوادهاش بود. شوهرش دیوید دندانپزشک مشهوری بود؛ مردی فوقالعاده موفق در کارش، با درآمد بالا. اما پیوندشان چندان عمیق نبود. کمی بعد از اینکه اللا متوجه خیانت همسرش شد و حال خوبی نداشت شوهرش موضعش را تغییر داد و از او خواست کار کند. اللا به امید تغییر زندگی بهدنبال کار گشت و در جایگاه دستیار ویراستار یک انتشارات مشهور شروع بهکار کرد. زمانی که دخترش به او میگوید میخواهد با مردی که دوستش دارد ازدواج کند بحثی در خانه آنها شکل میگیرد که اللا در آن متهم میشود هیچچیز از عشق نمیفهمد. در همین زمان انتشارات از او میخواهد کتابی درباره مولوی شاعر قرن هفتم را ویرایش کند و همین موضوع زندگی اللا را تغییر میدهد و او در ۴۰ سالگیاش درخواست طلاق میدهد.
خواندن کتاب ملت عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی و زندگی مولانا و شمس پیشنهاد میکنیم. همچنین اگر کتاب صوتی کیمیا خاتون را شنیدهاید و دوست داشتید، احتمالا از خواندن ملت عشق نیز لذت خواهید برد.
درباره الیف شافاک
الیف شافاک از والدینی ترک و بریتانیایی در فرانسه به دنیا آمد و بعد از جدایی والدینش همراه با مادرش به ترکیه بازگشت. او تحصیلات خود را در دانشگاه فنی در آنکارا در رشته مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی به پایان رساند. او اولین کتاب داستانش را در سال ۱۹۹۴ و در سال ۱۹۹۷ هم رمان دومش را منتشر کرد. پس از اتمام دوره دکترا به استانبول آمد و آینههای شهر را نوشت.
الیف شافاک در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه «رومی» که به بهترین اثر ادبیات عرفانی ترکیه تعلق میگیرد برای رمان «پنهان» شد. او ۱۰ رمان به انگلیسی و فرانسوی و ترکی منتشر کردهاست که برخی از آنها به زبان فارسی ترجمه شدهاند، مانند: آینههای شهر، شپش پالاس، ملت عشق، شرافت، مرید معمار و حرامزاده استانبول. او بهخاطر رمان دومش به نام حرامزاده استانبول که به نسلکشی ارمنیان اشاره کرده بود، از سوی دادگاههای ترکیه به اهانت متهم شد. در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۶ بخاطر کمبود مدرک پرونده او از نو بسته شد.
سفرهای متعدد و علم گسترده الیف شافاک تأثیر زیادی در نوشتن آثار او داشته که به بیش از سی زبان دنیا ترجمه شدهاند. او پرمخاطبترین نویسندهی زن ترکیه است. او با حسی از چند فرهنگ و چند زبان مینویسد و با سنتهای شرق و غرب هم آشنا است. او تاثیرات تناقضهای فرهنگی را بر زندگی زنان به تصویر میکشد.
الیف شافاک مفاهیم تاریخی، فلسفه و عرفانی را در میان داستانهای امروزی قرار میدهد و بهرهگیری از عرفان شرقی داستانهای خارقالعادهای میآفریند. او علاقهی خاصی به «مولانا»، دارد که اندیشههای عرفانی این شاعر را با اندیشههای غربی و مدرن پیوند میزند و در میان داستانهایش روایت میکند. او بازگوکنندهی مشکلات زنان است و عمیقا باور دارد که زنان از جمله آسیبپذیرترین گروههای جامعه هستند. همچنین از نویسندگان موردعلاقهاش میتوان به «امیلی برونته»، «آلبر کامو»، «مارسل پروست»، «ویلیام شکسپیر» و «میگل د سروانتس» اشاره کرد که همهی آنها از نویسندگان فاخر ادبیات جهان هستند.
بخشی از کتاب ملت عشق
البته خیلی هم ناراضی نبود. مادر بودن، همسر بودن، رسیدگی به «سایه»، سر و سامان دادن به امور خانه، آشپزخانه، باغچه، خرید، شستن رختها، اتوکشی... یعنی در زندگی به اندازه کافی سرگرمی داشت. مگر همینها بس نبود که حالا بیاید برای قاپیدن نان از دهان شیر خودش را به دردسر بیندازد؟ با آنکه همکلاسیهایش در دانشگاه اسمیت که پر از فمینیست بود از انتخاب اِللا خیلی خوششان نیامده بود، او اهمیتی نمیداد؛ سالهای سال از اینکه مادر، همسر و خانمِ خانهداری پایبندِ خانه و خانواده باشد کوچکترین ناراحتیای حس نکرده بود. البته خوب بودنِ وضع مالیشان باعث شده بود احساس نیاز به کار پیدا نکند. اِللا از این بابت سپاسگزار زندگی بود. هر چه باشد علاقهاش به ادبیات را از توی خانهاش هم میتوانست پیگیری کند. تازه، عشقش به مطالعه هم کم نشده بود، هنوز هم کرمِ کتاب بود ــ یا اینکه دلش میخواست فکر کند اینطور است.
اما روزی رسید بچهها عاقل و بالغ شدند و خیلی واضح نشان دادند که دیگر دوست ندارند مادرشان در هر کاری دستشان را بگیرد. اِللا هم که دید اوقات فراغت زیادی دارد، بالاخره تصمیم گرفت کاری برای خودش دست و پا کند. با آنکه شوهرش او را تشویق کرد و مدام در این باره صحبت میکردند و منتظر فرصت بودند، ولی قرار نبود اِللا به این راحتیها کار پیدا کند. کارفرماهایی که برای کار به آنها مراجعه کرده بود یا دنبال آدمی جوانتر میگشتند یا آدمی باتجربهتر. اِللا که مدام به درِ بسته میخورد غرورش جریحهدار شد و عطای کار را به لقایش بخشید.
با این حال در ماه مه سال ۲۰۰۸ تمام موانعی که این همه سال در برابر کار پیدا کردنش ردیف شده بود، به شکلی غیرمنتظره از میان رفت. چند هفته پیش از آنکه به چهل سالگی پا بگذارد، پیشنهاد جالب توجهی از یکی از ناشران بوستون دریافت کرد. در اصل کسی هم که کار را برایش پیدا کرده بود، شوهرش بود. یکی از مشتریهایش واسطه شده بود. شاید هم یکی از مترسهایش...
اِللا فورآ شروع کرد به توضیح دادن: «نه بابا، همچو کاری هم نیست. توی یک مؤسسه انتشاراتی دستیارِ دستیارِ ویراستار ادبی هستم، سر و تهش همینه. یعنی نوکر ما چاکری داشت!»
اما به نظر نمیرسید دیوید اجازه بدهد زنش کار جدید را تحقیر کند. پرید وسط: «عزیزم، برای چی این حرف را میزنی؟ خوب این را هم بگو که چه مؤسسه انتشاراتی معتبری است.»
دیوید با آرنجش به اِللا زد، اما دید صدا از زنش در نمیآید، برای همین در حالی که با ذوق و شوق سر تکان میداد حرفهای خودش را تأیید کرد: «انتشاراتی خیلی مشهور و معتبری است عمه اِستر. از بهترین ناشران کشور! خوب است بقیه دستیارها را ببینی! همهشان جوانند! همهشان فارغالتحصیل دانشگاههای اسم و رسمدار! بینشان حتی یک نفر هم نیست که مثل اِللا این همه سال خانهداری کرده باشد و بعد دوباره مشغول کار شده باشد. ببین چه زنی است، مگر نه؟»
اِللا تکان مختصری به خودش داد و شانههایش را صاف کرد. تبسمی ساختگی بر لبانش نشست. کنجکاو شده بود بداند چرا شوهرش این همه دست و پا میزند. آیا میخواست همه سالهایی را تلافی بکند که نگذاشته بود او کار کند؟ یا اینکه چون به او خیانت کرده بود احساس پشیمانی میکرد و میخواست به این ترتیب رابطهشان را دوباره گرم کند؟ کدام یکی بود؟ راستش توضیح دیگری به ذهنش نمیرسید. اینطور با اشتیاق و ذوق و شوق حرف زدنِ دیوید توضیح دیگری نداشت.
دیوید تعریفهایش را ادامه داد: «آدم چشم و دل سیر به این میگویند. همهمان به وجود اِللای عزیزم افتخار میکنیم.»
حجم
۴۲۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۱۱ صفحه
حجم
۴۲۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۱۱ صفحه
نظرات کاربران
یک - جماعتی که دیگر "نارتسیس و گلدموند" ها را نخوانند و "هرمان هسه" ها برایشان ناشناخته باشند، محکومند به خواندن و درگیر شدن با چنین داستانهایی دو - خیانت و کلاهبرداری مترجم برایم تاسف بار است. شبهه هایی در متن
این کتاب برعکس تعاریفی که ازش میشه اصلا ارزش خواندن نداشت. یک داستان خیالی از رابطهی شمس و مولانا که همونقدر که فاقد سندیت تاریخی هست، از عرفان، تصوف و فرقه ها و تفکرات اسلامی هم فقط برداشت های نویسنده
🌵🌵🌵به عاشقان سینهچاک شافاک برنخوره🌵🌵🌵 اما: تعجبم از این هست که چرا یک نویسنده که آثار خوبی هم نداره بعضا نزد کتاب خوان های ما در شمار نویسندگان بزرگ تاریخ قرار میگیره ؛ آدم واقعا شاخ درمیاره /: کتابی که سرشار از انحرافات
من از تعریف های زیادی که درمورد این رمان شنیده بودم علاقه مند به خوندنش شدم اما بعد،هرچقدر سعی میکنم خودم رو قانع کنم که کتاب خوبی هست نتونستم.درمورد داستان شمس و مولانا چون اطلاعی از واقعیت ندارم نمیتونم تشخیص
این کتاب یک داستان زرد داره و ماجرای شمس و مولانا در این کتاب واقعیت نداره، نمیدونم چرا انقدر معروف شده لطفا نخونید چهل قاعده از شمس و میتونید توی گوگل سرچ کنید.
یه رمان آبکی
عکسی از الیف شافاک نویسندهی ترکی الاصل و صاحب کتابهای مشهور که مشهور ترینشان کتاب «ملت عشق» است، را دیدم که در حمایت همجنسگرایان بیرق رنگین کمانی برداشته بود و آنها را تأیید میکرد. دربارهی کتاب ملت عشق میخواستم چند سخنی
خواندن این کتاب برای من خالی از لطف نبود.دوتا داستان با هم پیش میرند.داستان الا و داستان شمس و این جذابیت داستان و دو چندان میکرد.با توجه به نظرات به نظرم بیشتر یه کتاب سلیقه ایه که بعضیا دوستش داشتند
_ فقط کسانی این کتاب را درک میکنند ک با خواندنش تمام حس های کارکتر های کتاب رو تو وجود خودش پیدا کنه و گرنه ی زندگی مزخرف خیانت بار و ی درویش کهن ذهن رو متصور میشن. خواهشاً تا وقتی
سلام داستان شمس و مولانا بسیار عرفانی و عالی بود ولی حیف که با خیانت الا نام عشق را لکه دار کرده بود حیف این کتاب که در آن خیانت یک زن خانواده دار رانوشته