کتاب ملت عشق
معرفی کتاب ملت عشق
کتاب الکترونیکی «ملت عشق» نوشتهٔ الیف شافاک با ترجمهٔ غزال پارسا و ویراستاری مریم جمشیدیان در انتشارات تحول چاپ شده است. عمدهٔ داستان این کتاب دربارهٔ احوالات و ارتباط شمس و مولوی است و کمترین بخشهای کتاب از زبان این دو شخصیت روایت شدهاست و سعی شده تا از نگاه و زاویههای گوناگون که همان شخصیتهای دیگر داستان هستند به این دو نفر پرداخته شود. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار (۵۵۰٬۰۰۰ نسخه) در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را نیز به دست آورد. ترجمه فارسی آن در مدتی کوتاه، عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای بازار کتاب ایران را کسب کردهاست.
درباره کتاب ملت عشق
شخص اول این رمان یک زن خانهدار آمریکایی به نام «اللا» است. این زن، بعد از بیست سال زندگی مشترک با همسر و فرزندانش، درگیر روزمرگی میشود. او در آستانهٔ چهلسالگی، تصمیم میگیرد تا اتفاقات و روند زندگی روزمرهٔ خود را تغییر دهد. در ادامه اللا از طریق واسطهای به متنی برخورد میکند که این متن در واقع در مورد شمس است و بازگوکنندهٔ حکایت مولانا و شمس. خواننده آرام آرام از طریق این زن با داستان عاشقانهٔ او و بالطبع با مولانا، شمس و صوفیگری آشنا میشود.
نویسنده در این کتاب دو داستان و در حقیقت زندگی شخصیتهای دو دورهٔ زمانی مختلف را به موازات هم پیش بردهاست. دورهٔ اول در حدود ۶۳۹ تا ۶۴۵ قمری حول و حوش زندگی مولانا و شمس بازمیگردد و دورهٔ دوم در سال ۲۰۰۸ و دربارهٔ زندگی زنی چهل ساله است که به تازگی شغل ویراستاری یک کتاب را برعهده گرفتهاست.
نویسنده در خلال این رمان چهل قانون عشق را معرفی میکند. چهل قانونی که حکم رشتهای را دارد که روایتهای متفاوت رمان را به هم پیوند میدهد. عدد چهل در آموزههای عرفانی و مذهبی بسیار پرکاربرد است. به نوعی همیشه اعتقاد بر این بوده است که طیکردن مراحل چهلگانه موجب رسیدن به نوعی رستگاری خواهد شد.
کتاب ملت عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات ترکیه و آثاری دربارهٔ شمس و مولانا پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ملت عشق
آواز جغدها خاموش شد، خفاشها بیحرکت ماندند. صدایی از آتش اجاق برنیامد. گویی تمام عالم در سکوتی محض فرو رفت و هیچ کس دم نزد. مرد آهسته آهسته به چاه نزدیک شد، خم شد و به انتهای آن چشم دوخت، نجواکنان گفت: «شمس، عزیز جانم آنجایی؟» دهانم را باز کردم تا جواب دهم، اما صدایی از لبانم خارج نشد. مرد بیشتر خم شد و با دقت درون چاه را وارسی کرد. در نگاه اول جز آبهای تاریک چیزی به چشم نخورد. اما بعد چشمش بدست من که در انتهای چاه همچون تکه چوبیکه بعد از طوفان بر روی امواج آب شناور میماند، افتاد. بعد متوجه یک جفت چشم سیاه شد که به بالا زل زدهاند. چشمهایم از قعرچاه به ماه کامل که از پشت ابرها سر بر آورده بود، دوخته شد.
از تهچاه طوری به آسمان خیره نگاه میکردم، که انگار آسمان را مقصر مرگم میدانستم. مرد بر روی زانوانش افتاده بود و بر سینهاش مشت میزد: «کشتند! قاتلها، شمسم را کشتند.» در آن لحظه از پشت بوتهها یک سایه بیرون جست و مثل گربه وحشی با ظرافت اما چست و چابک از دیوار حیاط بالا رفت. مردی که داخل حیاط بود، متوجه قاتل نشد. به خاطر آن همه درد و رنجی که بر سرش آوار شد، فریاد میکشید و هر فریادش، همچون تکههای تیز و برنده شیشه، در هر سو پخش میشد. هی بس کن! چرا مثل دیوانهها فریاد میکشی؟ صدایت را ببر وگرنه پرتت میکنم بیرون. گفتم بس کن، مگر کری. ساکت شو! خودم را به نشنیدن زدم تا بتوانم کمی بیشتر در آن عالم بمانم.
حجم
۳۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
حجم
۳۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
نظرات کاربران
آنقدر عالیه که یک روزه می خونیش اما آخراش، دلت نمیاد، تمومش کنی
بسیار فراتر از یک رمان بود. آنقدر جذابیت داشت که از توصیفش عاجزم. این واقعا یک شاهکار است. چه خوب شد خوندم در عرض ۵ روز کل کتاب را مطالعه کردم. داستان بسیار زیبا و عجیبی است. به شکل بسیار
واقعاً عالی است بهترین کتاب که تا حالا خواندم است
این کتاب بی نظیره، بهترین کتابیه که در طول زندگیم خوندم بسیار عمیقه و انسان رو به تأمل وا میداره حتما بخونیدش
هشدار این کتاب می تونه زندگیتونو تغییر بده ولی تنها بدی و نقطه ضعف این کتاب این بود که تموم شد هر می رفتی جلو تر بیشتر لذت می بری اما یه غمی هم میاد تو دلت که کتاب داره
عالی
عالی بود.توصیفات به جا و تصویر سازی های بی نظیر،متن روان و ساده از ویژگی های بارز این کتابه
عالی
به نظر من این کتابی است که حداقل یکبار هر کس باید در زندگیش بخواند
افتضاحه اصلا نخونید.