کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوم)
معرفی کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوم)
کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوم) برگردان نثر از سیدعلی شاهری و ویراستهٔ فرمهر منجزی است و کتاب چ آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل بخش پهلوانی؛ پادشاهی منوچهر است.
درباره کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوم)
شاهنامه در وهلهٔ نخست ناجی زبان پارسی است. بعد از سلطهٔ عربها بر ایران، زبان فارسی بهتدریج جای خود را به زبان عربی داد؛ دانشمندان ایرانی رسالههای خود را به زبان عربی مینگاشتند و اگر فردوسی شاهنامه را نمیسرود، چهبسا ما نیز هماکنون به زبان عربی سخن میگفتیم و زبان شیرین پارسی بهدست فراموشی سپرده میشد.
گرچه عربها با خود دینی آوردند که ایرانیان را از ظلم و فسادی که دولت ساسانی را فراگرفته بود نجات میداد و ایرانیان آمادهٔ دریافت آیینی بودند که برایشان برابری و عدالت بههمراه میآورد و آنها از دین اسلام استقبال کردند، عربها پس از استیلا بر این سرزمین و افتادن خلافت بهدست خلفای فاسد بنیامیه که اسلام را از روح اصلی خود خالی کردند، انواع توهینها را به مسلمانان غیرعرب از جمله ایرانیان روا میداشتند. مردم ایران که در مقابل قدرت عربها خود را ضعیف میدیدند، ناچار پناه آوردند به افسانهها و گذشتهٔ خود تا با یادآوری تمدن و قهرمانیهای قوم خود، در ذهن خود هم که شده، به ایرانیبودنشان تفاخر کنند.
فردوسی با شاهنامه درحقیقت سند قومیت مردم ایران را سروده است. داستانهای شاهنامه در نزد مردم دورهٔ ساسانی در حکم تاریخ و گذشتهٔ آنان بود. این داستانها در زمان یزدگرد سوم با نام خداینامه تدوین شد و پس از فتح ایران توسط عربها، این کتاب از جمله کتابهایی بود که بهدست ابنمقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به عربی ترجمه شد ولی نمیدانیم که خداینامه کِی و بهدست چه کسی به فارسی برگردانده شد؛ تنها مطلبی که در این مورد میتوان گفت این است که این کتاب مهمترین اثری بود که ایرانِ بعد از اسلام را به ایرانِ گذشته پیوند میداد.
نکتهٔ دیگر اینکه شاهنامه متعلق به یک کشور و ملت خاص نیست و همان گونه که اختراعات و اکتشافات را نمیتوان به یک کشور متعلق دانست، شاهنامه را هم نمیتوان منحصر به مرزهای ایرانزمین کرد؛ برگردان شاهنامه به بسیاری از زبانهای دنیا خود گویای این مطلب است.
زبانی که فردوسی برای سرودن شاهنامه برگزیده، بسیار ساده و روان است و داستانها آنچنان شیرین و جذاب هستند که خواننده گاه در کشاکش داستانهای آن خود را بهجای پهلوانان داستان گذاشته با آنها زندگی میکند؛ با خشم پهلوانان آن خشمگین میشود و با پیروزی پهلوانان آن احساس پیروزی و با اندوه و شادی آنها احساس غم و شادی میکند. همین امر باعث شده که سالها پردههای نقالی شاهنامه یکی از ارکان تفکیکناپذیر قهوهخانههای ایران باشد.
یکی دیگر از مسائلی که فردوسی خود را ملزم به رعایت آن میدید، پاکی زبان و عفت کلام است. در تمام شاهنامه حتی یک لفظ یا عبارت مستهجن دیده نمیشود و در جایی که میبایست بهخاطر ضرورت داستان مطلب شرمآوری بگوید، لطیفترین و زیباترین عبارات را برای آن مییابد، مثلاً در داستان ضحّاک آنجا که میخواهد بگوید پسری که به کُشتن پدر راضی شود حرامزاده است، چنین میسراید:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدستم این داستان
که فرزند بد گر بود نرّهشیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانی سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
و در داستان زال و رودابه آنجا که این دو بههم میرسند، میگوید:
همی بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
حتی در داستان رستم و تهمینه که بهاقتضای طبیعت در شرایط جبر پیش آمده، راضی نمیشود که پهلوان او مغلوبِ نفس شده و از حدود شرعی تجاوز کند. تهمینه در دل شب، درحالیکه رستم خواب است، بهبالین او میرود و خود را در اختیارش میگذارد، با آنکه رستم مسافر بوده و تنها یکشب در آنجا اقامت داشت، واجب میداند که موبدی حاضر شده تا او را از پدر خواستگاری کند.
دربارهٔ شاهنامه و فردوسی هر چه بیشتر بگوییم باز هم ناگفتههای بسیاری باقی است. نکتهٔ آخر اینکه شاهنامه نهتنها بهعنوان یک دیوان شعر حماسی و یک شاهکارِ ادبی بینظیر ارزشمند است، بلکه آن را از هر جنبهای که مورد بررسی قرار دهیم دارای قدر و منزلتی والاست. شاهنامه سرشار از حکمت، پند و اندرز و حتی نکاتِ پزشکی است. رستم اولین نوزادی است که با عمل سزارین بهدنیا میآید و حکیم سخن چنان با مهارت و از زبان سیمرغ آن را شرح میدهد که گویی خود جراحی زبردست است و برخلاف گفتهٔ مشهور که بهخاطر تولد سزار روم این عمل سزارین نام گرفته، هنوز هم در نقاطی از سیستان و بلوچستان این گونه تولدی، موسوم به تولد رستمی است.
این مجموعه شامل تمام شاهنامه است که برای راحتی خوانندگان جوان که به تاریخ و تمدن کشور خود علاقه دارند و میخواهند با شاهنامه آشنا شوند، به نثر ساده (در حد توان) برگردانده شده و در سه بخش شامل:
۱. بخش اساطیری
۲. بخش پهلوانی
۳. بخش تاریخی
تنظیم شده است. بخش اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و تا مرگ فریدون ادامه دارد.
بخش پهلوانی از پادشاهی منوچهر و ظهور خاندان سام شروع میشود و تا مرگ رستم و فرزندش فرامرز ادامه دارد.
بخش تاریخی که با پادشاهی بهمن فرزند اسفندیار شروع شده تا مرگ یزدگرد و تسلط عربها بر ایران ادامه مییابد.
خواندن کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان و جوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوم)
«منوچهر هفت روز در ازدستدادن فریدون به ماتم نشست و به سوگواری پرداخت. روز هشتم تاج شاهی بر سر نهاد و صدوبیست سال بر ایرانزمین فرمانروایی کرد. تمام پهلوانان بر او آفرین گفتند و او را برای پادشاهی سزاوار دیدند.
منوچهر وقتی تاج شاهی بر سر گذاشت، تمام جهان را به داد و مردانگی و نیکی و پاکی مژده داد و خطاب به لشکریان و بزرگان و مردم چنین گفت: «حال که رأی یزدان چنین قرار گرفته که من بر تخت پادشاهی تکیه زنم، بدانید خداوند هم خشم در وجودم نهاده و هم مهر. پس بههنگام صلح، داد را بر جهان برقرار میکنم و در مقابل اهریمنان و دشمنان این مرز و بوم جنگ را پیشه میکنم. حال زمین زیر فرمان من و چرخ روزگار به کام من است و تمامی پادشاهان در مقابل من سر فرود آوردهاند. خداوند از فرّهٔ ایزدی در وجودم نهاده و نیز مرا دستی عنایت کرده که در مقابل خوبیها نیکی کنم و در مقابل بدیها، بدی. من از شب تیره کینخواهی کردهام و درفش کاویانی را برافراشتهام. پس بههنگام جنگ و رزم از جان خود هم دریغ ندارم و تا آنجا که میتوانم دست بدیها را کوتاه میکنم و زمین را با رنگ خون میآلایم.
گه بزم دریا دو دست من است
دم آتش از بر نشست من است
گرایندهٔ گرز و نمایندهٔ تاج
فروزندهٔ ملک بر تخت عاج
ولی با تمام این هنرها جز بندهای در مقابل خداوند جهانآفرین نیستم و تنها او را میپرستم. تمام تاج و تخت و سپاهم از اوست. پس بر من سپاس او واجب است و تنها به او پناه میبرم. بهراه فریدون خواهیم رفت که او در این امر عمر بسیار صرف کرد. هرکسی را که در هفت کشور، از راه پاکی دوری گزیند و از فرمان خداوند سر باز زند و مردم را خوار و زبون بدارد و آنها را برای اندوختن گنجها در رنج و سختی بگذارد، نزد من از اهریمن بدتر است. پس از جانب من و یزدان بر آنان لعن و نفرین خواهد بود و بهناچار دست بر شمشیر خواهیم برد و تمام سرزمینش را بر سرش ویران خواهیم کرد.»
وقتی منوچهر این سخنها را گفت، همهٔ پهلوانان با آفرینگویی بر او، گفتند: «جدّ تو راه درست را شناخت و به تو این تاج و تخت را سپرد، پس پادشاهیات جاوید و همیشه این تاج و فرّهٔ ایزدی همراه تو باشد. ما نیز همگان به فرمان توایم و جانمان را در گروِ این پیمان میگذاریم.»
آنگاه جهانپهلوان، سام، از جای برخاست و چنین گفت: «من شاهان زیادی دیدهام، بدان که چون دادگری کنی من نیز این کارت را آفرین میگویم و اقرار میکنم شاهی ایرانزمین پدر در پدر از آن توست و تویی که شیران و دلیران را برمیگزینی. خداوند تو را نگه دارد و همیشه دلت شاد و بختت بیدار باشد. تو برای من یادگاری هستی از عهد باستان و سزاوار تخت شاهی. در جنگ چون شیر استواری و در بزم چون خورشید گرمیدهنده. زمین و زمان خاک پای تو و تخت فیروزه جایگاه تو باشد. حال که روی زمین را با شمشیرت شستی، در آرامش روزگار بگذران، چرا که اکنون نوبت رزم ما و هنگام آرامش و استراحت تو فرارسیده است. اجداد من همه پهلوان بودند و همگی یاریکننده و پناهگاه شاهان؛ از گرشاسب تا نیرم، همه سپهدار و جنگجو بودند.»
حجم
۸۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه