بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نگران نباش داستایفسکی | طاقچه
تصویر جلد کتاب نگران نباش داستایفسکی

بریده‌هایی از کتاب نگران نباش داستایفسکی

انتشارات:نشر مشکی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۲۸ رأی
۳٫۶
(۲۸)
بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
نفیسه خبوشانی
من شبیه آدم‌های دیگر نیستم آدم‌های دیگر شبیه آدم‌های دیگر هستند. همه‌شان شبیه هم هستند: به هم می‌رسند گروه می‌شوند ازدحام می‌کنند خوشحال و راضی هستند و من در جهنم می‌سوزم. قلبم هزار ساله است. من شبیه آدم‌های دیگر نیستم.
r.
و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست.
Atena
چیزهایی هستند که از تنها بودن هم بدترند اما سال‌ها طول می‌کشد تا این را بفهمی و غالباً وقتی می‌فهمی که خیلی دیر شده و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست.
فرو
وقتی به مردن خودم فکر می‌کنم یاد کسی می‌افتم که وقتی من کنارت نیستم عاشقت می‌شود
2018
من شبیه آدم‌های دیگر نیستم. من در جهنم می‌سوزم. جهنمِ خودم.
2018
جین، زیاد دانستن تو را کشت.
r.
وقتی به مردن خودم فکر می‌کنم، نفسم می‌گیرد یاد آدم‌هایی می‌افتم که قرار است بمیرند یاد این می‌افتم که دیگر نمی‌توانم آب بنوشم
Atefeh
مهم نیست، بگذار هر چه می‌خواهند بگویند.
Smrldo
و آدم‌های عجیب و غریبی را دیده‌ام که یکی از آن‌ها خودم بودم-کسی که پدرم هیچ وقت نشناخت.
Atena
«کسی که می‌تواند، بهتر است خوشحال باشد.»
2018
لحظه‌هایی که قوارۀ ۱۹۰ سانتی‌اش گُر می‌گرفت، چرا که نمی‌توانست بفهمد چه چیزی از درون به او حمله می‌کند. مادرم، ماهی بدبخت، که دلش می‌خواست خوشحال باشد حداقل دو سه بار در هفته کتک می‌خورد به من هم می‌گفت خوشحال باشم -«لبخند بزن هنری! چرا هیچ وقت لبخند نمی‌زنی؟» و بعد خودش لبخند می‌زد که من هم یاد بگیرم، و این غمگین‌ترین لبخندی بود که دیده‌ام.
mamad_79
کسی یا چیزی همیشه منتظر توست وقتی کفش‌هایت را می‌پوشی وقتی خوابی وقتی سطل زباله را خالی می‌کنی وقتی گربه‌ات را نوازش می‌کنی یا وقتی مسواک می‌زنی یا عید را جشن می‌گیری کسی یا چیزی همیشه منتظر توست. همیشه باید یادت باشد که وقتی اتفاق افتاد تا حد امکان آماده باشی.
BookishFateme
بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
NeginJr
-«لبخند بزن هنری! چرا هیچ وقت لبخند نمی‌زنی؟» و بعد خودش لبخند می‌زد که من هم یاد بگیرم، و این غمگین‌ترین لبخندی بود که دیده‌ام.
خانوم ارل گری
کسی یا چیزی همیشه منتظر توست. همیشه باید یادت باشد که وقتی اتفاق افتاد تا حد امکان آماده باشی. تا آن زمان روز خوش البته اگر هنوز هستی.
Maryam
وقتِ کمی دارم که این را به تو بگویم: گوش به زنگ مرگِ کوچک باش وقتی که دوان دوان می‌آید اما مثل میلیون‌ها مرگ کوچک دیگر هیچ چیز نیست و همه چیز هست: همۀ اشک‌های کوچکت که مثل کبوتر می‌سوزند تلف شده‌اند»
BookishFateme
وقتی به مردن خودم فکر می‌کنم یاد کسی می‌افتم که وقتی من کنارت نیستم عاشقت می‌شود
atosoltan
آدم‌های عجیب و غریبی را دیده‌ام که یکی از آن‌ها خودم بودم-کسی که پدرم هیچ وقت نشناخت.
MAK
بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
Smrldo
بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
optarm94
بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
فاطمه
من شبیه آدم‌های دیگر نیستم. من در جهنم می‌سوزم. جهنمِ خودم.
r.
بعضی سگ‌ها که شب‌ها می‌خوابند حتما خواب استخوان می‌بینند من استخوان‌های تو را خواب می‌بینم
Maryam
یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: «رنج، همیشه رنج ...» زمانی که سوسکی را می‌کُشی یا تیغ را برای اصلاح برمی‌داری یا صبح بیدار می‌شوی که خورشید را ببینی به این سطر فکر کن.
Maryam
آدم را خواب می‌کنند. این کلمه‌ها تو را به دیوانگی جدیدی هُل می‌دهند.
Smrldo
جین، زیاد دانستن تو را کشت.
Atena
«دوسِت دارم» گفت و تُف کرد وسط کاسۀ ژله گذاشتش توی یخچال و گفت «اینُ بذار واسه شامت.» بعد، مثل گردباد از در بیرون زد میان تلاطمِ دامن عصبانی‌اش.
" یک تکه تنهایی "
اما گاهی نگاهی به گذشته خوب نیست؟ به فنجان‌های قهوه که باهم نوشیده‌ایم فکر کن.
soniya
فرار بهترین قسمت این بود که پرده‌ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه چهار روز تمام در تخت‌خواب ماندم. و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد.
soniya

حجم

۲۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۲۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان