کتاب می نار
معرفی کتاب می نار
کتاب می نار نوشتۀ محمد اسماعیل حاجی علیان است. محوریت اصلی این کتاب درمورد ارامنه ایرانی و آدابورسوم و زندگی آنان است.
درباره کتاب می نار
ارامنه ایران، محور این رمان هستند و تجسم واقعگرایانه زندگی، آدابورسوم، رفتارها و کردارهایشان در قالب حوادث متعدد، دستمایه این آفرینش ادبی شده است.روایت تصویری و سینمایی در کنار لحن متفاوت و نثر روان اثر، روایت لایه به لایه می نار را شکل میدهد. رازهای ناگفتۀ تاریخ معاصر چاشنی لذت و سرگرمی خواندن این رمان است.
شور و شیرین، گس و میخوش است اناری که در این خم به می روایت رسیده و روسری زنان جنوبی شده تا اصفهان و خرمشهر را به همپیوند دهد. یاقوت دانههای سرخ، نماد عشق و تراژدی میشوند و جام خونرنگ ایثار و مقاومت را لبریز میکنند. آرتوش، در بستر کهنالگوی سفر قهرمان، رازهای زندگیاش را یکییکی برای مخاطب عیان میسازد. زمانه با او سر ناسازگاری دارد و او برای رسیدن به آرزویش راه پرفراز و نشیبی دارد.
خواندن کتاب می نار را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب می نار برای افرادی که کنجکاو هستند تا درمورد زندگی ارامنه بیشتر بدانند مناسب است.
درباره محمد اسماعیل حاجی علیان
محمد اسماعیل حاجی علیان نویسنده و استاد دانشگاه متولد ۱۳۵۹ در سنگسرِ استان سمنان است. از آثار او میتوان به قربونی (نشر آموت)، آدمک چوبی، سوت بلبلی (سوره مهر)، اگه زنش بشم، میتونم شمر رو بغل کنم (ققنوس)، سی ویک روز و پنج انگشت (سوره مهر)، ساعت دنگی (سوره مهر) و غیره اشاره کرد.
بخشهایی از کتاب می نار
آرتوش یک شکرپنیر از ظرف برمیدارد و میگذارد توی لپش تا تلخی گریههای وارتان یادش برود. میخواهد برود بیرون، پدرش با خوشحالی میگوید: "ارتوش! برا مادرت شیرینی ببر و بگو وارتان میخواد برامون ساز بزنه! " ارتوش متوجه خوشحالی پدرش نمیشود. با خودش فکر میکند لابد پدرش قبلترها صدای ساز وارتان را شنیده، چون توی این دو ماهی که آمده بودند جلفا، آرتوش ندیده بود وارتان ساز بزند. میدانست وارتان خیلی وقت است همسایه مادربزرگش است. با خودش گفت: "چرا ما خونهای نداریم که همسایه نداشته باشه، بزرگ باشه و اتاقاش زیاد باشن و هرکدوممون یه اتاق برای خودمون داشته باشیم، میخونه هايك!" رفت توی خانهای بزرگ که چندین اتاق داشت. برای خودش داشت قدم میزد، دید کسی نیست که با او بازی کند. هرچه اتاقها را گشت کسی را ندید تا خوشحالیاش را به او نشان بدهد. دیوارها و اتاقهای تودرتو دلش را زد. در آخر را باز کرد. مادرش را دید دارد به خواهرش شیر میدهد و لالایی میخواند. از شنیدن صدای مادرش خوشحال شد. خانه درندشتی بدون همسایه را فراموش کرد. آرتوش ظرف شکر پنیر را جلوی مادرش میبرد. زانو میزند. مادر با حرکتی نرم دستش را از زیر سر خواهرش برمیدارد و توی هوا میرقصاند. یک حبه شکرپنیر برمیدارد. رقصکنان با ریتم لالاییاش شکرپنیر را توی دهان ارتوش میگذارد. یکبار دیگر رقصکنان شکرپنیری توی دهان خودش میگذارد. دیگر نمیخواند. چشمانش را میبندد. لبههای مادر نرم و آرام جمع میشود. شکرپنیر توی دهان ارتوش آب میشود. ارتوش نمیفهمد چطوری قورتش داده. چشمش میچرخد به صورت خواهرش. لبهایش را مثل مادر جمع میکند. وارتان میخواد ساز بزنه!
قطره اشکی آرام روی صورت مارینا میغلتد و زیر گردنش گم میشود.
حجم
۳۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۳۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه