
کتاب شبانی گرگ
معرفی کتاب شبانی گرگ
کتاب الکترونیکی «شبانی گرگ» نوشتهٔ کوثر بهبهانیزاده و منتشرشده توسط نشر کتابستان معرفت، روایتی داستانی با زمینههای تاریخی و اجتماعی است که در بستر ایران عصر قاجار شکل گرفته است. این اثر با نگاهی موشکافانه به زندگی شخصیتهایی از طبقات مختلف جامعه، بهویژه زنان، میپردازد و در دل روایت خود، به موضوعات هویتی، دینی، و کشمکشهای فردی و جمعی میپردازد. «شبانی گرگ» با زبانی توصیفی و فضاسازیهای پرجزئیات، مخاطب را به دل ماجراهای پرتنش و پررمزوراز شخصیتهایش میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب شبانی گرگ
«شبانی گرگ» اثری داستانی است که در قالب رمان تاریخی، فضای اجتماعی و سیاسی ایران در دوران قاجار را بازآفرینی میکند. کوثر بهبهانیزاده در این کتاب، با بهرهگیری از روایتهای چندلایه و شخصیتپردازیهای دقیق، زندگی زنان و مردان عادی و همچنین نقشآفرینان جریانهای فکری و مذهبی آن دوره را به تصویر کشیده است. داستان در بستری از حوادث واقعی و تخیلی پیش میرود و با پرداختن به موضوعاتی چون ظلم، فقر، قدرت، عشق، و دین، تصویری از جامعهای درگیر تحولات فکری و اجتماعی ارائه میدهد. ساختار کتاب مبتنی بر روایتهای پیوسته و گفتوگوهای پرکشش است که بهتدریج لایههای پنهان شخصیتها و روابطشان را آشکار میکند. «شبانی گرگ» نهتنها داستانی دربارهٔ سرنوشت فردی شخصیتهاست، بلکه بازتابی از کشمکشهای جمعی و بحرانهای هویتی یک جامعه در آستانهٔ تغییرات بزرگ است.
خلاصه داستان شبانی گرگ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «شبانی گرگ» با فضاسازی تیره و تلخ زندان آغاز میشود؛ جایی که پریناز، دختر جوانی از طبقهٔ متوسط، بهدلیل شرایط اجتماعی و خانوادگی، اسیر شده است. در همان زندان، او با سکینهبانو، پیرزنی رنجکشیده، همصحبت میشود و هر دو از سرگذشتهای تلخ و پررنج خود میگویند. روایت با بازگشت به گذشته، زندگی پریناز را در خانهٔ پدری و روابطش با مادر و داییاش کریم دنبال میکند؛ جایی که اختلافات خانوادگی، فقر، و طمع، زندگی آنها را به بحران میکشاند. کریم، دایی پریناز، شخصیتی دائمالخمر و گرفتار در دام اعتیاد و بیاخلاقی است که با رفتارهایش، خانواده را به دردسر میاندازد و درگیر ماجراهایی با گروههای مذهبی و سیاسی میشود. در این میان، پریناز با محمودمیرزا، طبیب جوان و باسواد شهر، آشنا میشود؛ آشناییای که در بستر بیماری مادرش شکل میگیرد و بهتدریج به رابطهای عاطفی و فکری بدل میشود. داستان با ورود شخصیتهایی از طبقات مختلف، از جمله فخرالزمان و مرادخان، به لایههای عمیقتری از جامعه و جریانهای فکری آن زمان نفوذ میکند. کشمکشهای دینی، اختلافات طبقاتی، و بحرانهای هویتی، در کنار عشق، وفاداری، و خیانت، در تار و پود روایت تنیده شدهاند. «شبانی گرگ» با روایتهای تو در تو، سرگذشت شخصیتهایی را بازگو میکند که هرکدام بهنوعی با قدرت، دین، و سرنوشت خود دستوپنجه نرم میکنند و در این میان، زنان داستان، نقش پررنگی در مواجهه با ظلم و جستوجوی هویت ایفا میکنند. پایان داستان، همچنان که گرههای بسیاری باقی میگذارد، مخاطب را به تأمل دربارهٔ سرنوشت شخصیتها و جامعهٔ آن دوران وامیدارد.
چرا باید کتاب شبانی گرگ را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به زندگی زنان و مردان در بستر تحولات اجتماعی و مذهبی ایران عصر قاجار، تصویری چندوجهی از جامعهای درگیر بحرانهای هویتی و اخلاقی ارائه میدهد. روایت پرجزئیات و شخصیتپردازیهای دقیق، خواننده را به دل ماجراهای پرتنش و پررمزوراز میبرد و امکان همذاتپنداری با دغدغهها و رنجهای شخصیتها را فراهم میکند. «شبانی گرگ» نهتنها داستانی دربارهٔ سرنوشت فردی است، بلکه بازتابی از کشمکشهای جمعی و بحرانهای فکری یک جامعه است. خواندن این کتاب فرصتی برای شناخت لایههای پنهان تاریخ اجتماعی ایران و تأمل دربارهٔ نقش زنان، دین، و قدرت در شکلگیری سرنوشتهاست.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، دوستداران روایتهای اجتماعی و کسانی که دغدغهٔ شناخت تحولات فکری و هویتی ایران را دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به بررسی نقش زنان و کشمکشهای دینی و طبقاتی در تاریخ معاصر علاقهمندند، «شبانی گرگ» اثری خواندنی خواهد بود.
بخشی از کتاب شبانی گرگ
«بوی نم زندان مشام هر عاقلی را به جنون میکشاند. آنچنان عفریت تاریکی جامهٔ خود را گسترده بود که آدمی در همان قدمهای نخست، تسلیم محض میشد. نور ماه تنها وفادار تاریکی محبس بود که گهگاه اسیر شرطههای مهآلود میشد. صدای جویدن موشها بعداز صدای چکمهٔ زندانبان، دومین آوازی بود که گوشهگوشهٔ محبس را پر کرده و بر کریهبودنش میافزود. پتوهای خیس و متعفن که بر زمین پهن شده بود، نهتنها تسلابخش حال زندانیان نبود، که با رطوبت و بوی جانکاهشان رنجی را بر رنجهای اسیران تلنبار میکرد. گاهی پچپچهای درگوشی خناسان نیز در مقابل سکوت مرگبار سیاهچال فراشخانه نعمت بود. تنها زمزمهٔ ریز و تند قطرات آب بود که همپالان اسیران میشد و دلهای خفته را بیدار نگه میداشت. پریناز که تا آن روز، در خندقی اینچنینی شب را به صبح نرسانده بود، در گوشهای نشست. دستان سرد و غمزدهاش را بر صورت بیرمقش گذاشت و سر در گریبان فروبرد و با صدای خفتهای گریست. گوشهایش به هقهق گریه خو کرده بود که ناگهان صدایی خمیده از گوشهٔ دیگر زندان، چنگی بر روح پژمردهاش نواخت و گفت: «ننه، کافی است! امان بده به خودت. رحم به خودت نمیکنی، لااقل به من رحم کن. دیگر تشت عمرم از بالای بام افتاده و طاقت مویهشنیدن ندارم.» پریناز که تا دقایقی پیش، گمان میکرد در تنهاترین محبس قدم نهاده، با شنیدن صدای پیرزن کمی جا خورد و پاهایش را جمع کرد و زانوبهبغل گفت: «عذر تقصیر، بانو! خیال میکردم مثل هر نوبت، تنهاتر از تنهایم. ناکوک است حالم و اختیار از کف دادهام.»
حجم
۲۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۲۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
نظرات کاربران
میخکوبم کرد.حتما مطالعه کنید.