کتاب سدا
معرفی کتاب سدا
کتاب سدا داستانی نوشته پری رضوی است. در این داستان از زندگی زوجی میخوانیم که بدون رضایت قلبی ازدواج کردند و بچهدار شدند.
درباره کتاب سدا
سَدا: آوازی را گویند که در کوه و گنبد و حمام و امثال آن پیچد و معرب آن صداست. و این رمان پر از صداهای مختلف است. گویی آن را میشنوید.
پری رضوی در این کتاب داستان زندگی زوجی را نوشته است که در آستانه میانسالی هستند اما ازدواج و بچهدار شدنشان به خواسته و اراده خودشان نبوده و رضایت قلبی نداشتند. در این میان با زن داستان که سنتی است و درگیر خرافات و کلیشهها، همراه میشویم و پا به زندگی او میگذاریم. زندگی که رنجهای مخصوص خود را دارد.
در این کتاب روایتی را میخوانیم از زنی که به راحتی میتوانیم او را بشناسیم، گویی سالهاست با او زندگی کردیم. همراه با او و داستانهایی که از زندگیاش تعریف میکند به حال و روزش فکر میکنیم و با او همذات پنداری میکنیم.
کتاب سدا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
سدا را به تمام علاقهمندان به مطالعه کتابها و داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
درباره پری رضوی
پری رضوی در سال ۱۳۵۲ به دنیا آمد. او تحصیلاتش را تا مقطع کارشناس رشتهی معماری ادامه داده است. پری رضوی بیش از بیست سال سابقهی فعالیت در حوزه ادبی و فرهنگی دارد. از میان آثار پری رضوی میتوان به ماه یام، گرگهای خطی، یاکاموز و دستهای مادرانه اشاره کرد؛ این اثر به شدت مورد استقبال کودکان مبتلا به سرطان قرار گرفت. این داستان در بیمارستان امام خمینی توسط خود نویسنده اجرا شد.
بخشی از کتاب سدا
خیلیها حق داشتند پارک را نشناسند. تا چند متر اینطرف و آنطرف، دیوارهای بتونی به چه بلندی آدم را گیج میکند! فقط روی بعضی از دیوارهایش آیاتی از قرآن را با خط درشت نوشتهاند. ماندهام چطور تو بروم. نگهبانی خالی است. تابلویش هم خیلی بالاتر زده شده است. گردنم تا آخر کج میشود تا نوشتههایش را بخوانم. بهقول جلیل شاید قد من کوتاه است.
نه، مثل اینکه اشتباه کردهام. نگهبانیِ اصلی اینجاست. عجب دمودستگاههایی دارند.
- خانوم کجا؟ موبایل داری باید بذاری همینجا. کیفت رو هم بذار روی دستگاه تا از زیر اشعه رد بشه.
وای اشعه؟ آن زمان توی بیمارستان روی تابلو نوشته بود «خطر اشعه! ورود زنان باردار ممنوع». خودبهخود عقب میکشم. درست است در نگهداشتنش شک دارم، ولی نمیدانم چرا اینهمه به سلامتیاش حساسم. این هم یکجور دیوانگی است.
- ولی خانوم من اینجا برای کار اومدهم. موبایل هم ندارم شکر خدا...
- پس کیفت رو بذار رو دستگاه، خودت کنار بایست. این خانوم بیاد تفتیش بدنیت بکنه.
برای ماندن و رفتن شک داشتم. اگر دست به شکمم بزند معلوم میشود که من حاملهام؟ اصلاً من از اول هم شکم داشتم. چه کسی میخواهد به من پیرزن شک کند؟ چیزی برای...
زن جوان بیمعطلی دستهایش را از زیر چادر درآورد و بیاجازه شروع کرد به لمس کردن بدنم. ای خدا انگار که... چرا دو بار دست به شکمم کشید. یعنی چیزی...؟
- این کیسهها چیه تو دستت؟ تو کیفت هم که چاقو و آینه داری. بردن اینا تو پارک قدغنه. کیفترو خالی کن یا اینکه بذار تو نگهبانی. حق نداری ببری تو.
- خب چیکار کنم؟ این دو تا کیسه تمام زندگی من هستن. وقتی میخوام اینجا زندگی کنم، باید چیزی داشته باشم برای پوستکندن و تکهتکهکردن پیاز و سیبزمینی.
- خانوم از خودت برای من قانون درنیار. قانون قانونه. بحث هم نکن. من تو رو نمیشناسم. وسایلتو بذار اینجا. وقتی از طرف سازمان تأیید شدی، وسایل ممنوعه رو میتونی ببری.
با این دقتها ازطرفی دلم قرص میشد جای خوب و امنی آمدهام، ازطرفی هم خیلی سختگیری میکردند. انتظارش را نداشتم. مانده بودم چطور باهاشان کنار بیایم. از اتاقک که بیرون آمدم دلم باز شد. پاهایم قوت گرفت. بدتر از من این موجود تکانی خورد.
بهبه! عجب درختان سبز و قشنگی دارد. عین باغ آقاجون. سمت راست مسیر باریک است و پر از درختان بلند. این منظره نقاشیهای روی دیوار را برای آدم زنده میکند. عجب خوشگل میشود روی این نیمکت بنشینی و دوتایی عکس بگیری.
بازهم خل شدهام. دوتایی با کی؟ تو فقط با صدای جلیل زندگی میکنی.
دست خودم نیست. هنوز هم عادت نکردهام بگویم من. همان «الف» ما با گوشت و خونم توی هم رفته. هروقت با مادر خدابیامرز حرف میزدم همیشه ما میگفتم. مادر بعضی وقتها حرصش میگرفت و میگفت: «دختر، منظور من تویی. اینهمه به این مرد رو نده. فردا پسفردا نمیتونی جمعوجورش کنی ها!» الکی میگفت. خودش بدتر از من برای جلیل دستوپا میشکست. جمعبستن بهتر است. احساس تنهایی نمیکنم. هنوز نتوانستهام با این موجود خو بگیرم. برای قدمهایش توی شک هستم. من به صدای جلیل هم راضیام. مخصوصاً شبها از بین سروصداهای جور و ناجور تنها چیزی که بهدادم میرسد، صدای جلیل است.
حجم
۱۶۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۶۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب عالیه دغدغه های یک زن در جامعه که با سبکی بسیار جذاب و نو و بدیع قصه رو روایت میکند بخونید تا کیف کنید
🌱اگر حال روحی خوبی ندارین یا از یه سری مسائل آزاردهنده تو زندگیتون خسته شدین، این کتابو عمیقا پیشنهاد میکنم. 🌱 عجیبه که این کتاب با چنین شخصیت پردازی و قلم روونی، نظرات کمی داره! . داستان، درباره ی یه خانم میانساله که