دانلود و خرید کتاب بازی روزگار معصومه طیبی
تصویر جلد کتاب بازی روزگار

کتاب بازی روزگار

نویسنده:معصومه طیبی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بازی روزگار

کتاب الکترونیکی بازی روزگار نوشتهٔ معصومه طیبی در انتشارات نوآوران سینا به چاپ رسیده است. این کتاب ماجرای دختری شاد و مستقل است که خودش فراز و فرودهای زندگی‌اش را روایت می‌کند؛ زندگی شیرین و روشنی که ناگهان به تلخی و سیاهی تبدیل می‌شود.

درباره‌ کتاب بازی روزگار

کتاب بازی روزگار سرگذشت دختری مستقل را به تصویر می‌کشد که نامزدی‌اش با مردی که عاشقش بود به هم می‌خورد و این آغاز اتفاقات ناخوشایند و ماجراهای پر فراز و نشیب بعدی‌ای است که تجربه می‌کند. زاویه دید این کتاب اول شخص است.

کتاب بازی روزگار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به کسانی که به رمان‌های عاشقانه علاقه دارند، پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب بازی روزگار

قبل از مراسم خواستگاری به همدیگر قول دادیم صداقت و اعتماد را پایه اساسی زندگی‌مان قرار دهیم و دو حلقه ساده و یک مراسم کوچک نامزدی گرفتیم. چون کار می‌کردم بعد از مراسم، خودم هر روز یک چیز برای جهیزیه می‌خریدم تا باری روی دوش پدر و مادرم نباشد. علی قبل از رفتن سرکار بیشتر مواقع اول مرا سر کارم می‌رساند، بعد می‌رفت. روزهای خوشی بود و ما هر کاری می‌کردیم با مشورت هم بود. یک پیکان سرمه‌ای داشت و بیشتر وسایل مرا با این پیکان تا خانه می‌بردیم. مادرش پیرزن مهربانی بود که با علی زندگی می‌کرد و من قبول کرده بودم که مثل مادر خودم حواسم بهش باشه. من دیگر بیشتر سرم به کارم و علی بود و حواسم به دور و برم نبود، خودم را خوشبخت احساس می‌کردم. اوایل سر هر چیزی با علی به تفاهم می‌رسیدیم دو ماه از نامزدی ما می‌گذشت که رفتارش عوض شده بود. می‌گفت: اگر می‌خواهی با من زندگی کنی اول باید از مادرم مراقبت کنی. من گفتم: حتماً خیالت راحت. بعد گفت: حرف اول را مادرم می‌زند و خانه باید به سلیقه او چیده شود. تعجب کردم حرف‌های جدید می‌زد و دیگر دنبالم نمی‌آمد. علت را پرسیدم، گفت: درگیرم، خودت بیا و برو سرکار. هر چی علتش را پرسیدم جواب نمی‌داد و کم‌کم داشتم دلسرد می‌شدم. چرا میره مأموریت چیزی نمیگه کاراش مشکوک شده بود، باهاش حرف می‌زدم طفره می‌رفت تصمیم گرفتم نامزدی را بهم بزنم الآن بهتر از این بود که زیر یک سقف بریم. تمام وسایلی را که خریده بود کنار گذاشتم و به مادرم گفتم اگر علی آمد بگو نامزدی بهم خورد. پرسید: چرا. جریان را براش توضیح دادم و گفت: جواب مردم و پدرت را چی بدیم. گفتم: بگو تفاهم نداشتند. رفتم خانه خواهرم ماندم. برایم سخت بود ولی بی‌اعتمادی و دروغ چیزی را که روز اول معیار اساسی زندگی‌مان بود، از بین برد. نمی‌توانستم به راحتی قبول کنم رو دست خورده بودم.

nila
۱۴۰۱/۰۱/۱۰

داستانی زنی که دربرابر سختی های و ناجوانمردی های در حقش میشه ایستاد و مقاومت کرد.

کاربر ۳۳۱۲۱۷۰
۱۴۰۳/۰۳/۲۳

جالب نبود و خیلی شتاب زده وغیره طبیعی

همه ما یک عذرخواهی به خودمان بدهکاریم، زمانی که برای نگه داشتن آدم‌های اشتباه در زندگی‌مان پافشاری کردیم. آن زمان که دروغ شنیدیم و سکوت کردیم. جایی که باید می‌رفتیم اما ایستادیم و آن هنگام که از هیچ و پوچ رؤیا ساختیم و ذوق کردیم. آن زمان که برای فرار از حقیقت لج‌بازی کردیم و بعد از این همه دوندگی‌ها به این نتیجه رسیدم زندگی با تمام پستی و بلندی‌هایش زیباست و ارزش مبارزه دارد.
m-a

حجم

۱۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان