دانلود و خرید کتاب دختر جمعه ها جمعی از نویسندگان
تصویر جلد کتاب دختر جمعه ها

کتاب دختر جمعه ها

معرفی کتاب دختر جمعه ها

کتاب دختر جمعه ها مجموعه داستانی از جمعی از نویسندگان است. این کتاب را انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرده است.

درباره کتاب دختر جمعه ها

این کتاب مجموعه داستان‌هایی جذاب است که گروهی از نویسندگان آن را نوشته‌اند. کتاب داستان‌های جذابی دارد که هرکدام روایتی از یک تجربه و زندگی تازه است. خواننده می‌تواند با داستان‌های کتاب همراه شوند و تجربه‌های تازه و آدم‌های تازه را ببینند و زندگی‌های تازه را تجربه کنند.

داستان‌های این کتاب الهام گرفته از داستان‌های قرآن است. 

خواندن کتاب دختر جمعه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دختر جمعه ها

استانبولی پر از سیمان را گذاشتم روی چوب‌بست و خودم را از داربست کشیدم بالا. نعمت با سر و صورت خاکی و دستمالی دور سر منتظرم بود. ابرویش را بالا انداخت. چشمک زد و با گوشه‌ی چشم دسته‌ی دخترهایی را که لباس فرم پوشیده بودند، نشانم داد. روی پنجه‌ی پا بلند شدم تا هم ِقد نعمت شوم. گردن کشیدم آن طرف دیوار. دخترها می‌رفتند سمت دبیرستان. نعمت گفت «چی می‌شد یکی از این کفترها جلدما می‌شد؟» 

نگران بودم خواهرم محدثه بینشان باشد. هر چند راه اصلی و نزدیک‌تر به خانه‌مان، خیابان پشتی دبیرستان بود ولی ممکن بود هوس ‌کند با یکی از همکلاسی‌هاش از این طرف بیاید. از هفته‌ی پیش که مشغول بنایی روی این ساختمان نزدیک دبیرستان دخترانه شده بودیم، سرگرمی هر دوتایمان شده بود دید زدن دخترها. فقط اشکال کار اینجا بود که می‌ترسیدم یکی‌شان آشنا دربیاید و آبروریزی شود. نعمت ماله را کشید روی دیوار سیمانی و گفت «ماسه‌اش رو کم زدی. حسابی هوش و حواست رو پرونده آ.» و پقی زد زیر خنده. از دیوار نی‌مساخته تکیه گرفتم و با احتیاط از روی چوب ِبست لرزان گذشتم. خودم را رساندم آن طرف تخته و دسته‌ی بعدی دخترها را نگاه کردم. وسطی‌شان که عینک داشت بدک نبود. موقع راه رفتن هم ناز و ادای خوبی داشت.

تخته‌ی چوب‌بست زیر پایم لرزید. نعمت استانبولی را انداخته بود روی تخته و دست به کمر ایستاده بود. زودی از داربست پایین رفتم و با سیمان آماده برگشتم. نعمت خودش را می‌خاراند و آن طرف دیوار را نگاه می‌کرد. استانبولی را گذاشتم جلوی پایش. نشست کنار استانبولی و با کمچه شلی و سفتی ملات را تست کرد. گفت «تا من این طرف رو ماله می‌کشم، بپر اون سمت دیوار رو آب بگیر.»

ensieh
۱۴۰۱/۰۲/۰۶

داستان هاش قشنگ بود و بعد از خوندن هرکدام آدم واقعا به فکر فرو می رفت

Amin
۱۴۰۱/۰۸/۱۸

دختر جمعه ها متشکل از چندین داستان کوتاه دو سه صفحه ای و بعضا چهار صفحه ای هستش. شخصیت های داستان آدمای معمولی شبیه خودمون هستن و ماجراهاشون از جنس زندگی خودمونه اما تلنگرهای جالبی در دل این قصه ها و

- بیشتر
آیما
۱۴۰۱/۰۵/۱۵

کتاب خوبی بود ،داستان های پر مفهوم و خوبی داشت ؛ اینکه داستان هایش مربوط به آیه قرآنی بود خیلی برام جذابیت داشت. در کل کتاب رو دوست داشتم و اگر علاقه به خواندن کتاب های مذهبی دارید این کتاب

- بیشتر
شهیده بانو³¹⁵
۱۴۰۳/۰۵/۲۸

دختر جمعه ها کتابیست با داستان های کوتاه در حد ³الی⁴ صفحه ای هست که هر داستان تلنگریست بر زندگی ما. پیشنهاد می کنم

گل پری
۱۴۰۳/۰۵/۲۸

داستان های کوتاه اجتماعی وامروزی اما با نگاهی به برخی آیه های قرآنی بسیار زیبا وخواندنی توصیه میکنم حتما مطالعه کنید

وقت سختی‌ها خدا تنها کسی‌ست که صدای آدم‌ها را می‌شنود.
((: noor
چند روز بعد همه‌چیز به حالت عادی برگشت. مهندس‌های فرودگاه نقص فنی هواپیما را رفع کردند و هواپیما دوباره به چرخه‌ی پرواز برگشت. مأموران نظافت فرودگاه وارد هواپیما شدند. با جاروبرقی‌های مخصوص افتادند به جان هواپیما و از روی صندلی‌ها و کف راه‌روهای هواپیما دانه‌های گرد و براق تسبیح را جمع کردند. کتاب‌های دعا و برگه‌های پاره‌پاره‌ای که زیر دست و پا حسابی سیاه و لگدمال شده بود، جمع کردند ریختند توی نایلون‌های بزرگ کاغذهای باطله. همه‌چیز را منتقل کردند به انبار فرودگاه.
((: noor
حالا از آن روزها دوازده سال می‌گذرد و او با ایده‌های مختلف، ثروتش را که حفظ کرده هیچی، چند برابرش هم کرده. حالا او و همسرش در یک پنتهوس در شمال تهران زندگی می‌کنند، دوتا ماشین سال زیر پای خودش است و یکی هم برای همسرش هدیه گرفته. یک شرکت هواپیمایی و چند رستوران زنجیره‌ای دارد و یکی از کله‌گنده‌های بازار ارز است. دقیقاً دوازده سال از آرزوی همسر کاوه می‌گذرد اما او هنوز فرصت نکرده برای سفر خانه‌ی خدا ثبت‌نام کند.
((: noor

حجم

۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان