دانلود و خرید کتاب شهرت مارک رولندز ترجمه افشین خاکباز
تصویر جلد کتاب شهرت

کتاب شهرت

معرفی کتاب شهرت

مارک رولندز در این کتاب مفهوم شهرت و شهرت‌طلبی را تشریح کرده است. این کتاب یکی از کتاب‌های مجموعه کتابخانه فلسفه زندگی است که در نشر نو به چاپ می‌رسد.

 درباره کتاب شهرت

 مارک رولندز در این کتاب کوشیده است تا مفهوم شهرت و شهرت‌طلبی را با طرح مثال‌هایی از آدم‌های معروف همچون پاریس هیلتون و بریتنی اسپیرز گرفته تا ماندلا و بن لادن آشکار کند. 

او، که خود را محصول فرهنگ روشنگری غرب می‌داند، با پرداختن به موضوع شهرت و اشاره به تمایز میان شهرت سنتی که با احترام و کیفیت همراه است و شهرت نوینی که با هیچ‌یک از این دو همراه نیست، می‌کوشد تا معضل بنیادی‌تر و بیماریِ خطرناک‌تری را به تصویر بکشد؛ معضلی که گریبان‌گیر انسان‌هایی است که در دو سوی یک طیف قرار دارند: انسان سرگشته‌ای که محصول عصر روشنگری و تناقضات درونی آن است و با عدم پایبندی به هر گونه ارزش، از سبکباری و بی‌وزنی مطلق رنج می‌برد و خسته از خود، سر به دیوار ابتذال می‌کوبد، و بنیادگرای متعصب جزم‌اندیشی که او نیز به نوعی واکنشی به عصر روشنگری است و تحت تلقین ایدئولوژی وجود خود را از هر گونه مهر و شفقتی برای دیگران تهی کرده و چنان بردهٔ ارزش‌های خود شده که به‌جز هم‌کیشانش هیچ‌کسِ دیگری را به دایرهٔ انسانیت راه نمی‌دهد و سزاوار رفتار انسانی نمی‌داند.

رولندز در این کتاب تشریح می‌کند که چرا شهرت، به‌ویژه شهرتِ نوینی که بر خلافِ شهرت سنتی نیازمند هیچ دستاورد و استعدادی نیست، به سکهٔ رایج زمانه تبدیل شده و تلاش دیوانه‌وار برای کسب شهرت زن و مرد نمی‌شناسد.

 خواندن کتاب شهرت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به مباحث فلسفه و زندگی و جامعه‌شناسی مخاطبان این کتاب‌اند

 درباره مارک رولندز

 مارک رولندز، نویسنده و فیلسوفِ ولزی را که به سال ۱۹۶۲ متولد شد و دکتری فلسفه را از دانشگاه آکسفورد گرفت نمی‌توان در زمرهٔ چنین فیلسوفانی دانست. او کتاب‌هایی دربارهٔ فلسفهٔ ذهن، حقوق، جایگاه اخلاقی حیوانات، و نقد فرهنگی نوشته است. پرفروش‌ترین کتاب او فیلسوف و گُرگ است که تجربهٔ ده‌سالهٔ زندگی و سفر او با یک گرگ را به تصویر می‌کشد. رولندز با زبانی ساده و گاهی طنزآلود مسائلی فلسفی را که با زندگی هر روزهٔ انسان‌ها عجین شده تشریح می‌کند. او بر این باور است که زندگی مردمان، خواسته یا ناخواسته، با فلسفه درهم تنیده شده و شاید بتوان گفت که فلسفه از بدو تولد با ما همراه است. بیهوده نیست که برخی از فیلسوفانه‌ترین پرسشها را از زبانِ کودکان می‌شنویم. پرسش‌های فلسفی و پاسخ‌هایی که به آن‌ها ارائه می‌دهیم، بی‌تردید بر مسیر زندگی ما و آنچه به عنوان زندگی خود انتخاب می‌کنیم یا می‌پذیریم تأثیر می‌گذارد. بدین ترتیب، ما خواسته یا ناخواسته فیلسوفیم، اگر چه شاید فیلسوفانی بد.

بخشی از کتاب شهرت

بخشی از بنیان اندیشهٔ غربی، و به‌تبع آن نهادهای اجتماعی و سیاسی غرب، در عینیت‌گرایی افلاطونی ریشه دارد. ارزش‌های اخلاقی (دست‌کم مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی) به‌صورت عینی وجود دارد و مستقل از باورها، دیدگاه‌ها، گرایش‌ها، و اقدامات ماست. با وجود این، عینیت‌گرایی گرایشی درونی دارد که به بنیادگرایی تبدیل شود که در ظاهر شبیه به آن است، ولی اساساً در تقابل با آن قرار دارد. علت این گرایش این است که انسان‌ها به‌صورت طبیعی به تنبلی و رهانکردن داشته‌هایشان گرایش دارند. بنیادگرایی هنگامی ایجاد می‌شود که نتایج عینیت‌گرایی را بپذیریم، نتایجی که محصول شیوهٔ تحقیق خردورزانه و مبتنی بر استدلال منطقی و گردآوری بی‌طرفانهٔ شواهد است، ولی بعد فراموش کنیم که چه‌گونه به این نتیجه‌گیری‌ها رسیده‌ایم. البته درست است که شاید عینیت‌گرایان نتوانند به ملاک‌های خود پایبند بمانند و اغلب نیز همین اتفاق می‌افتد؛ اما این موضوع چندان دور از انتظار نیست، به‌ویژه اگر بپذیریم که انسان‌ها واقعاً موجوداتی تنبل‌اند که داشته‌هایشان را رها نمی‌کنند. ولی نکتهٔ مهم این است که برای عینیت‌گرایان این ملاک‌های تحقیقِ خردورزانه دست‌کم آرمان محسوب می‌شود، در حالی که بنیادگرایان اصلاً به این ملاک‌ها وقعی نمی‌نهند. در اصل، بنیادگرایی نوعی عینیت‌گرایی است که به استدلال اهمیت نمی‌دهد.

با وجود این، عینیت‌گرایی تنها عنصر سازنده در بنیانِ فکری اندیشهٔ غربی نیست. یکی از بزرگ‌ترین تجربه‌های تاریخ تمدن بشر در فرانسهٔ اواخر سدهٔ هفدهم آغاز شد، در سدهٔ هجدهم به اوج رسید و هنوز هم ادامه دارد. این تجربه را روشنگری نامیدند و امروزه ثمرهٔ آن را غرب می‌نامیم. در این مفهوم، غرب مکان نیست بلکه ایده است، و در سراسر کتاب حاضر، غرب را به همین معنا به کار می‌بریم. غرب فقط شامل اروپای غربی و ایالات‌متحده نیست، بلکه استرالیا، آفریقای جنوبی و برخی دیگر از کشورهای آفریقایی، کرهٔ جنوبی، ژاپن، برخی از بخش‌های چین و اندونزی، و بخش‌های بزرگی از آمریکای لاتین را نیز در برمی‌گیرد. به‌طورکلی کشورهایی که برشمردیم کاملاً در مفهوم غرب جای نمی‌گیرند، ولی حضور اندیشهٔ غرب در همهٔ آن‌ها چنان چشمگیر است که می‌توان آن‌ها را بخشی از غرب، در مفهومی که در این کتاب به‌کاربرده‌ایم، دانست.

اگر غرب مکان نباشد، بلکه ایده باشد، این ایده چیست؟ این ایده نام‌های متفاوتی دارد، ولی در کتاب حاضر آن را فردگرایی (individualism) می‌نامم. البته این واژه برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد. در این‌جا، از واژهٔ فردگرایی تنها برای بیان این ایده استفاده می‌کنم: زندگی هر فرد معمولاً در صورتی به بهترین نحو می‌گذرد که از درون او تعیین شود؛ یعنی فرد اجازه داشته باشد که دربارهٔ نحوهٔ گذراندن آن تصمیم بگیرد و بر مبنای انتخاب‌های خود زندگی کند. بر این اساس، مهم‌ترین چیز در زندگی انتخاب فردی است؛ انتخاب فردی یکی از بنیادین‌ترین ارزش‌هایی است که جامعه باید محترم بشمارد و به‌گونه‌ای ساختار یابد که متضمن آن باشد.

البته همواره این‌گونه نیست که بهترین حالت زندگی فرد هنگامی باشد که او بتواند نحوهٔ زندگی خود را تعیین کند. به همین علت است که این ادعا را با واژهٔ «معمولاً» محدود کرده‌اند. انتخاب‌های ما همواره انتخاب‌های خوبی نیست و، در نتیجه، اغلب ممکن است زندگی خود را به کلافی سردرگم تبدیل کنیم. برای درک این مفهوم، دو جامعه را در نظر بگیرید. در جامعهٔ نخست، مردم آزادند تا جایی که ممکن است نحوهٔ زندگی خود را انتخاب کنند. البته در این جامعه آزادی‌های فردی محدودیت‌هایی دارد؛ شما نمی‌توانید هر نوع زندگی‌ای را انتخاب کنید، به‌ویژه اگر آن شیوهٔ زندگی با آسیب‌رساندن عمدی به دیگران همراه باشد. بنابراین، قتل‌عام، تجاوز گروهی، کودک‌آزاری یا مواردی از این دست منتفی است. ولی در این جامعه، مادامی که به دیگری آسیب نرسانید، می‌توانید نحوهٔ زندگی خود را انتخاب کنید. دومین جامعه کاملاً متفاوت است. این جامعه بر اساس برخی ارزش‌های مشخص و با هدف صیانت از آن‌ها اداره می‌شود، ارزش‌هایی که از نظر جامعه همه باید بپذیرند. این ارزش‌ها تحمیلی است؛ یعنی افراد جامعه حق ندارند برای زندگی شیوه‌ای را برگزینند که آن ارزش‌ها را نقض کند. ارزش انتخاب فردی، اگر این جامعه اصلاً چنین ارزشی را به رسمیت بشناسد، بعد از این ارزش‌ها قرار می‌گیرد.

غرب بر این اندیشه استوار است که به‌طورکلی، زندگی مردم در جامعهٔ نخست بهتر از زندگی کسانی است که در جامعهٔ دوم زندگی می‌کنند؛ البته نه همیشه و نه الزاماً، بلکه معمولاً چنین است. بنابراین شاید بتوان گفت که غرب با عینیت‌گرایی اخلاقی افلاطون میانهٔ خوبی ندارد. آیا افلاطون جامعهٔ دوم را ترجیح نمی‌دهد؟ یعنی جامعه‌ای که در جهت صیانت از پایبندی به ارزش‌های عینی سازمان یافته است. بسیاری، به‌ویژه خود افلاطون، این‌گونه اندیشیده‌اند. با این همه، این ادعا نشانگر درکی سطحی از غرب و، در نهایت، درکی سطحی از عینیت‌گرایی اخلاقی است. اگر به زیر پوستهٔ جذابیت‌های ظاهری نگاهی عمیق‌تر بیندازیم، متوجه می‌شویم که چرا غرب و عینیت‌گرایی اخلاقی نه‌تنها باهم همخوانی دارد، بلکه تقویت‌کنندهٔ یکدیگر است. مهم این‌جاست که درک صحیح از موضوع نشان می‌دهد که فردگرایی ایدهٔ اعتبارِ عینیِ ارزش‌ها را در خود جای داده است. کلید درک این مسئله مبتنی است بر این‌که معنای واژهٔ «بهتر» را در این جمله درک کنیم: زندگی کسانی که در جامعهٔ نخست زندگی می‌کنند بهتر از کسانی است که در جامعهٔ دوم روزگار می‌گذرانند.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۲/۲۰

(۲-۶-[۶]) پرداختن به مفهوم شهرت اونم ازین منظر خیلی دلچسب بود، نویسنده خیلی برنامه ریزی شده و بخش به بخش خواننده رو آماده میکنه تا ابتدا با یک سری مسائل فلسفی مثل عینیت گرایی، نسبیت گرایی، فردگرایی و بنیادگرایی آشنا بشه،

- بیشتر
Msn
۱۴۰۱/۰۲/۱۴

سلام کتاب همونطور که از اسمش مشخصه در مورد شهرت از جهت فلسفی صحبت میکنه. ابتدای کتاب مقداری کلا در مورد شهرت صحبت میکنه که بحث خاصی نداره ولی کمی که جلوتر میره با تفکیک های عینیت گرایی و فردگرایی بحث جذاب

- بیشتر
کاربر ۱۵۴۴۹۷۶
۱۴۰۳/۰۴/۱۸

ترجمه خوب و مطالب خوب

meysam babaei
۱۴۰۲/۰۹/۰۵

کتاب عالی و خوبیه ، هم متن بسیار عمیقی داره و هم ترجمه ی عالی .

ahura
۱۴۰۲/۰۶/۳۰

نگاهی عمیق و فلسفی

آدم‌ها می‌خواهند مشهور شوند و شیفتهٔ آدم‌های مشهورند، گویی نگون‌بختی‌ها و ناکامی‌های خویش را در کامیابی افراد سرشناس و مشهور فراموش می‌کنند
Mohammad
ما به‌طور مبهم چیزهایی را از این‌جا و آن‌جا می‌شنویم (از مجله‌های کلیشه‌ای و عامیانه‌ای که می‌خوانیم و برنامه‌های کلیشه‌ای و عامیانه‌ای که می‌بینیم) و بعد، نه‌تنها آن‌ها را دیدگاه‌های خود محسوب می‌کنیم، بلکه حتی خود را بر اساس همان‌ها درک می‌کنیم؛ یعنی بر اساس چیزهایی که همواره تقلیدی و غیراصیل است.
Mohammad
کیستیِ شما را آنچه نیستید تعریف می‌کند؛ شما هیچ‌یک از چیزهایی نیستید که از آن آگاهید
Mohammad
ما معمولاً افرادی بی‌ثبات و گاه چندپاره‌ایم. به نظر می‌رسد سرنوشت محتوم ما این است که هرگز نتوانیم خویشتن را کاملاً با خود آشتی دهیم.
Mohammad
در این فرهنگ، هر راهی برای توسعهٔ خویشتن، به‌عنوان شخص، به‌اندازهٔ راه‌های دیگر مشروع و ارزشمند است. بنابراین، اهمیتی ندارد که چرا مشهورید؛ فقط همین مهم است که مشهورید. ما که از ارزش‌های مستقل و عینی برای سنجش زندگی خود بی‌بهره‌ایم، فکر می‌کنیم اعتبار را صرفاً باید در تأیید اطرافیانمان بجوییم، تأییدی که اغلب مبنایی ندارد. شهرت بادآورده نتیجهٔ این وضعیت است.
Mohammad
حامد فردی کاملاً شناخته‌شده بود، ولی خارج از جهان مشت‌زنی، کمتر کسی اسم کلزگی را شنیده بود. حامد مغرور و حرّاف و خودنما بود، ولی در نهایت مهارت چندانی نداشت؛ اما کلزگیِ کم‌حرف و فروتن یکی از بزرگ‌ترین مبارزانی بود که جهان به خود دیده بود.
Mohammad
نیچه زمانی در چنین گفت زرتشت نوشت: «برای این‌که بتوانی ستاره‌ای رقصان بزایی، باید شوریده باشی.»
Mohammad
آن نوع شهرتی که امروزه مردم از آن برخوردارند، کاملاً با شهرتی که قبلاً می‌شناختیم متفاوت است. یکی از نتایج این مسئله این است که امروزه دستهٔ متفاوتی از افراد به شهرت می‌رسند؛ یعنی آن نوع افرادی که در گذشته، هیچ بخت و اقبالی برای مشهورشدن نداشتند. ولی این صرفاً تابع و نشانه‌ای از دگرگونی مفهوم شهرت است.
Mohammad
آشکارترین پیامدِ ناتوانی در تشخیص امور باکیفیت از بی‌کیفیت این است که انتخاب‌های بدی می‌کنیم و هنگامی‌که در زندگی خود واقعاً به کمی کیفیت نیاز داریم، مزخرفات را برمی‌گزینیم.
Mohammad
من که اکنون در چهل‌وچندسالگی مردی عضلانی و پرمو هستم، بخت بیش‌تری داشتم که بریتنی اسپیرز شوم تا بتهوون. تغییر جنسیت، ترزیق هورمون، کاهش وزن و کلاس آواز: همهٔ این‌ها راحت‌تر است از تلاش برای نوشتن چیزی که ذره‌ای با شکوه و عظمت موومان سوم کنسرتو امپراتور برابری کند.
Mohammad
شاید بخواهید ادعا کنید که اسپیرز ترانه‌های خوبی می‌خواند، ولی یادتان باشد که خودش آن‌ها را نمی‌نویسد، بلکه نویسندگان حرفه‌ای این کار را می‌کنند. چند نفر از این نویسندگان داریم؟ چند نفر می‌توانند ترانه‌هایی با همین کیفیت بنویسند؟ پاسخ ساده و مبتنی بر واقعیات تجربی است: ده‌ها و شاید هم صدهاهزار نفر. ولی چند نفر می‌توانند آن چیزی را بنویسند که بتهوون نوشت؟
Mohammad
او در کارش توانا بود، ولی نمی‌توانست دربارهٔ توانایی‌هایش سروصدا راه بیندازد یا دست‌کم علاقه‌ای به این کار نشان نمی‌داد
Mohammad
گور وایدل، نویسندهٔ آمریکایی، زمانی گفت: «موفقیت به‌تنهایی کافی نیست. ناکامی دیگران هم ضروری است.»
Mohammad
ما محصول فرهنگیم و نحوهٔ تفکر ما بازتابی از این فرهنگ است.
زهرا غفاری
تلویزیون دقیق‌ترین دماسنج فرهنگ مدرن است
re8za8
شهرت بادآورده نشانه‌ای از یک بیماری است و دلیل اهمیت آن نیز همین است.
جودی اَبوت
جان کلام این‌که علت برخورداری شهرت از جایگاه کنونی‌اش این است که هر روز بیش‌تر شبیه آن چیزی می‌شود که دین در گذشته بود.
جودی اَبوت
اگر خود را فردی بدانید که به ارزش‌هایتان هیچ وابستگی بنیادینی ندارد، چون این ارزش‌ها شما را به آن‌که هستید تبدیل نمی‌کند، زندگی شما سبک‌بار است. ولی اگر خود را فردی بدانید که دست‌کم به برخی از ارزش‌های خود وابستگی بنیادین دارد و این ارزش‌ها کیستی شما را تعیین کند، آن‌گاه زندگی شما سنگین‌بار است.
اسماء
ناممکن‌بودن رؤیا باعث نمی‌شود آدم‌ها از آن رؤیا دست بردارند.
زهرا غفاری
آدم‌ها از رؤیابافی دست برنمی‌دارند؛
re8za8

حجم

۱۳۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۳۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
۳۷,۸۰۰
۳۰%
تومان