دانلود و خرید کتاب فلسفه درد آرنه یوهان وتلسن ترجمه محمد کریمی
تصویر جلد کتاب فلسفه درد

کتاب فلسفه درد

معرفی کتاب فلسفه درد

فلسفه درد نوشته آرئه یوهان وتلسن و ترجمه محمد کریمی است. نویسنده در این کتاب درباره این موضوع صحبت می‌کند که ماهیت درد چیست و  آیا زندگی همراه با درد ارزش زیستن را دارد یا خیر.

درباره کتاب فلسفه درد

 زندگی انسان توام با درد است. از زمان تولد تا لحظه مرگ همه ما به نوعی با درد سروکار داریم. بیماری‌های گوناگون، افسردگی، اضطراب، بحران‌های روحی و.... شاید تنها دوره‌هایی کوتاه از زندگی را بدون هیچ گونه دردی بگذرانیم. وقتی انسان دچار دردی به ویژه درد مزمن می‌‌شود. دیگر تصور زندگی بدون درد، برایش تبدیل به آرزو می‌شود و حسرت یک لحظه زندگی بدون درد را می‌کشد. شاید اصلا دیگر به خاطرش نیاید که زندگی‌اش زمانی که دردی نداشت چگونه بود؟ انگار از جهانی به جهانی دیگر رفته باشد.

ما در هر ثانیه از زندگی در معرض دردیم؛ البته نه لزوماً به شکل واقعیتی همیشگی و مداوم، بلکه همواره به شکل یک امکان. حضور درد برای هرکسی فرق می‌کند. اما آنچه بین همهٔ انسان‌ها مشترک است این است که همه عملاً در معرض درد هستیم؛ به تعبیر ساده، درد جزء جدایی‌ناپذیر از وضع کلی بشر است. نسبت فرد با درد -دردی که در زندگی‌اش متحمل می‌شود- چیزی نیست که بتوان آن را منحصراً بر اساس خودِ آن فرد تعیین کرد. جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم و عصری که به آن تعلق داریم هریک از ما را به واژگان و معیارهایی مجهز می‌کند که به‌وسیلهٔ آنها در مورد درد با هم گفت‌وگو کنیم و جوانب آن را بسنجیم. اگر از جنبهٔ بدن و حواس به موضوع بنگریم، درد چیزی است که به شکل خودانگیخته، سرراست و مستقیم تجربه‌اش می‌کنیم. طبیعتِ بدن و حواس ما باعث می‌شود نسبت به احساس درد تأثیرپذیر باشیم، همان‌طور که از عکس آن یعنی احساس لذت و سرزندگی تأثیر می‌پذیریم.

یوهان وتلسن می‌گوید: «منفی بودن ذاتی درد است و به معنای این است که تحت تاثیر چیزی نامطلوب و منفی قرار می‌گیریم. چیزی که علیه ماست و در هیات دشمن بر ما ظاهر می‌شود اما آیا مسئله اینقدر ساده است؟ آیا درد تا این حد روشن و بی‌ابهام است؟ آیا هیچ جایی برای تفسیر و ارزیابی -خلاصه برای فرهنگ و ارتباط- وجود ندارد؟»

ولتسن می‌گوید که این درد قابل تفسیر است. او می‌گوید تجربه منفی درد چندان هم که ما فکر می‌کنیم واضح و خودانگیخته نیست و حتی لزوما همیشه منفی هم نیست. 

سازمان بهداشت جهانی اثبات و تعریف سلامتی را بر نفیِ (مطلقِ) درد  دانسته است. اما نویسنده در این کتاب بر آن است ماهیت این تعریف و رسیدن به این هدف را زیر سوال ببرد.

نگرشی که نویسنده در مورد درد ارائه می‌دهد از پذیرش این ادعا اجتناب می‌کند که درد چیزی منحصراً منفی برای زندگی بشر است و باید تا جایی که عملاً امکان دارد از میان برداشته شود.

 خواندن کتاب فلسفه درد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان و پژوهشگران حوزه فلسفه و زندگی مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب فلسفه درد

شواهد بسیاری هست که بر اساسشان به نظر می‌رسد تقسیم درد به دو نوعِ درد جسمی و درد روانی، بیش از آنکه برای فهم ماهیت درد مفید باشد، مضر است. با این حال این تمایز چنان دیرینه است که گویا ناچاریم همان را به کار ببریم. همان‌طور که پیش از این دیدیم، هیچ تردیدی نیست که اصابت تبر به پا مثالی از درد جسمی است. اما همچنین دیدیم که چگونگی تفسیر من از موقعیت، نقش مهمی در تجربهٔ من از این درد (جسمی) دارد؛ در آن موقعیت خاص به آن درد معنایی می‌بخشم؛ مثلاً دچار این ترس می‌شوم که این مسئله ممکن است مانع انجام برخی برنامه‌هایم شود، بنابراین آسیب‌دیدگی مرا آزار می‌دهد و حال خوبم را خراب می‌کند. می‌توان بی‌شمار مثال مشابه دیگر نیز آورد، با وجود این واقعیت که از منظر بیرونی، هنگامی‌که آن را جدا لحاظ کنیم، و نیز از منظر پزشکی، این (صرفاً) درد جسمی -کاملاً درمان‌پذیر- است. اما همین آسیب چنان به اَشکال گوناگونی به من حس درد می‌دهد که فراتر از ماهیت صرفاً فیزیکیِ آن است و عملاً از آن جدا می‌شود. حتی کوچک‌ترین آسیب فیزیکی (یا آزار بدنی)، جزئی افزوده به واقعیت ذهنیِ من می‌شود، و رویدادی در روند حیات من است که همواره ابعادی بیشتر از بُعد صرفاً فیزیکی دارد. به‌بیان دیگر، حتی ساده‌ترین آسیب فیزیکی نیز برای شخص آسیب‌دیده معنایی دارد. و پرسش در باب اینکه این ماهیت چه وجوهی دارد، ما را بر آن می‌دارد که تمرکزمان را از وجه فیزیکی و توصیف‌پذیر (و به‌لحاظ پزشکی درمان‌پذیر) آسیب به نقش و تأثیر آن در واقعیت ذهنیِ شخص آسیب‌دیده منتقل کنیم.

 



مهدی
۱۴۰۰/۰۴/۱۲

یکی از مفیدترین کتابهایی که خوندم. با ترجمه ای فوق العاده. کتابی که نحوه نگرش شما به درد رو تغییر میده و برای مواجهه باهاش راهکارهایی ارائه میده. کتاب به بررسی ماهیت درد فیزیکی و همینطور روانی شامل اضطراب و

- بیشتر
maryam_z
۱۴۰۰/۱۱/۰۲

"درد ما به ساده ترین بیان، درد ناشی از این واقعیت است که ما هنوز هم در برابر واقعیت درد بی دفاع و آسیب پذیر هستیم." اسم فلسفه اگر پشت کلمه ای قرار بگیره به تنهایی قابلیت این رو داره که

- بیشتر
shahrooz68
۱۴۰۰/۰۵/۱۳

نه تنها تفکر آدم را در مورد مفهوم درد فیزیکی و روانی بر می‌انگیزه، بلکه در لابلای سطور به فلسفه‌ی «همدردی» هم فکر خواهید کرد. فصل‌فصل این کتاب، تفکر بر انگیز و جذاب است. ترجمه هر از گاهی مبهم است اما

- بیشتر
Reza.AH
۱۴۰۰/۰۴/۲۷

فلسفه درد کشیدن چیست ؟کتاب درد رواز منظر جسمی و روانی تبیین میکند و درد جسمی رو به شکنجه و بیماری بخش میکند ، کارکرددرد از هردونوع که علت دیگری هستند بر زندگی فرد وکارکرد اون میپردازد . درد من رو

- بیشتر
Nathan
۱۴۰۱/۰۶/۱۵

کمتر پیش میاد در خرید کتابی، پس از خوندن احساس کنم که پولم رو دور ریختم!(نسخه چاپی کتاب رو خریداری کردم)، اما این کتاب مقام اول رو در این مورد داره.گذشته از اینکه هیچ ارتباطی به فلسفه پیدا نمیکنه و

- بیشتر
مریم
۱۴۰۳/۰۱/۰۳

نمونه کتاب من را آنقدر جذب نکرد که مشتاق خریدنش بشوم... البته که بسیار خوب شروع شد اما در ادامه جملات کلاف سردرگمی ایجاد کردند که علاقه ای به ادامه دادنش نداشتم

حتی در صمیمی‌ترین روابط، حتی در عشقی بین دو نفر که در تمام عمر پایدار بوده است، حتی بین دو شخصی که به بالاترین صمیمیت دست یافته‌اند، حتی در آنجا نیز هیچ‌کدام نمی‌تواند به پشت (دروازهٔ درونی) دیگری برود، یعنی همان قلمرویی که نشانگرِ من و جهان درونی من در برابر تو و جهان درونیِ توست. هر دو طرف درست است: شرایط بنیادین وجود ما را محکوم به تنهایی تسکین‌ناپذیر می‌کند، در حالی که زبان، تصاویر، روایت‌ها و فانتزی‌ها به‌منزلهٔ فرهنگی که عضوی از آن هستیم، به ما فرصت فراروی از تنهایی‌مان را می‌دهند؛ به ما فرصت می‌دهند چیزی را با دیگری به اشتراک بگذاریم، البته نه همه چیز را، نه همهٔ آنچه را که در جهان درونی‌مان حاملش هستیم.
maryam_z
تجربهٔ زیسته برحسب معنایی که در اینجا مدنظر است و ریشهٔ آلمانی دارد، به‌معنای رعشه و شوک است. هنگامی که از آنچه برایم در حال روی دادن است، به لرزه می‌افتم و آن چیز نگاه مرا به جهان تغییر می‌دهد. تجربهٔ زیسته مرا از قلمرو امور آشنا و سیلان نرم وجود بیرون می‌آورد. تجربهٔ زیسته وقفه و ناپیوستگی رادیکالی در زندگی‌ام ایجاد می‌کند و همه‌چیز را زیرورو می‌کند. هر آنچه پیش از این برایم آشنا بوده است دیگر چنین نیست، دیگر برایم هیچ معنایی ندارد. اما تجربهٔ زیسته صرفاً بیانگر این وجه منفی نیست که فقط محرکی برای گسست از گذشته باشد، بلکه همچنین واجد عناصری است که برای خلق معنایی جدید و یافتنِ راهی جدید لازم است. بدین ترتیب تجربهٔ زیسته مرا به‌سوی جهان گشوده می‌سازد، شرط امکان استعلا و حتی مبنای استعلا در من می‌شود، که یعنی فراتر رفتن از امور پیش‌داده، معمولی و آشنا. تجربهٔ زیسته از این جهت چیزی برانداز است که چالش‌برانگیز است و هیچ چیز را (که از سوی من حس شده، فکر شده، انجام شده و طرح‌افکنی شده) دست‌نخورده رها نمی‌کند
maryam_z
آنچه بین همهٔ انسان‌ها مشترک است این است که همه عملاً در معرض درد هستیم؛
son son
وقتی دچار درد جسمی شدید هستیم کاملاً احساس تنهایی می‌کنیم، به‌خصوص در مواقعی که هیچ یک از اطرافیانمان دچار چنین دردی نیست یا تاکنون دچارش نشده است. دردِ من، تنهاییِ من است؛ باعث می‌شود احساس تنهایی‌ام در جهان تشدید شود و برایم وضوح بیشتری بیابد؛ اینکه من در بدنم تنهایم، بدنی که به لحاظ فیزیکی مرا از هر چیز دیگری در جهان جدا می‌کند. اینکه بدنم مال من است تعبیر دیگری است از اینکه دردم نیز مال من است
Dayan
بحث من در مورد نشانه‌های افزایش عواملی است که باعث می‌شوند فرد در مورد ایدهٔ خودشکوفایی در جهان بیرونی، با انتظارات و توقعات سنگین‌تری روبه‌رو شود تا حدی که آنها را حتی به‌شکل نوعی بار بر دوش خود احساس کند، به‌منزلهٔ چیزی که سرچشمهٔ تنش روانی فراوانی است. وقتی خوشبختی و خوشحالی به الزام و وظیفه تبدیل شود، وقتی موفق شدن نیز نوعی الزام باشد، برای آزادی فرد مسائلی پیش می‌آید که نسل‌ها و جوامع پیشین با آن روبه‌رو نبودند؛ افزایش آزادی به افزایش تنش می‌انجامد.
maryam_z
وقتی درد محرک باشد، رنج پاسخ آن است. گویا با شکایتی از سوی اندام سروکار داریم، نوعی (نه) به آنچه بر اندام تحمیل شده است، زیرا چیزی تجربه می‌شود که نباید باشد، نباید اتفاق بیفتد
Sara_s
به‌منزلهٔ انسان، من موجودی نیازمند و وابسته به معنا هستم. من به همان اندازه که برای زنده ماندن به غذا نیازمندم، به معنا نیز نیاز دارم. من خوراک نمادین نیز نیاز دارم. تا جایی که اطلاع داریم، انسان تنها گونه‌ای از موجودات است که به‌دلیل فقدان معنا ممکن است بیمار شود، یعنی هنگامی که نتواند برای اتفاقات هیچ معنایی بیابد و یا فقط معنایی منفی در آنها تجربه کند، چیزهایی که باعث ترس می‌شوند و در بدترین حالت رغبت به زندگی را از ما سلب می‌کنند. بدون معنا نمی‌توانم زندگی کنم، اما هر معنای پیش‌پاافتاده‌ای هم ) برای زیستن(کفایت نمی‌کند. وجود من وابسته به معنایی است که بتوانم در خودِ اتفاقات نیز آن را بیابم، که بتوانم با آن نسبت برقرار کنم و از آن تأثیر بپذیرم.
پویا پانا
هر فردی حامل یک تاریخ است، یعنی تاریخ خود وی، و وقتی قرار است موقعیت فعلی فرد فهمیده شود، این تاریخ و رنج‌هایی که در آن پیش آمده، همواره باید به حساب بیاید.
fateme Hoseini
مهم این است که شخص آن چیزی را که جزء مجموعه رخدادهای زندگی او محسوب می‌شود درونی می‌کند. به‌جای اینکه رخدادها صرفاً (اتفاق بیفتند) -در درون جهان اتفاق بیفتند یا برای ما اتفاق بیفتند- هر اتفاقی که رخ داده، در حال رخ دادن است و رخ خواهد داد به درون ما آورده می‌شود و جهان سوبژکتیو ما را مملو می‌سازد، و به آن رنگِ (من‌بودن) می‌زند. وقتی چیزی در این جهان درونی و سوبژکتیو گنجانده می‌شود به چیزی مبدل می‌شود که من آن را واقعیت ذهنی می‌خوانم.
پویا
گرچه درست است که ما از درد اجتناب می‌کنیم، اما این نیز درست است که درد ما را برمی‌انگیزد، به هیجان می‌آورد و گاه ما فعالانه در پی چنین چیزهایی هستیم.
Shaghayegh
جایی که به (بازندگان) فقط حمایت‌های اولیه داده می‌شود، و حتی خطر معلولیت و مرگ نیز به درآمد بستگی دارد، و خدمات اولیهٔ سلامت را به‌سادگی می‌توان از نیازمندان دریغ کرد. خلاصه جایی که بالادستی‌ها کاملاً برای پایین‌دستی‌ها روشن می‌کنند که تقریباً کوچک‌ترین دغدغه‌ای در مورد آنها ندارند؛ در چنین جامعه‌ای خطر جرم‌های خشونت‌بار افزایش می‌یابد زیرا کسانی که خود را پایین‌دست می‌یابند احتمالاً خلقیات سنگدلانه‌ای را که غالب و مسلط است، درونی می‌کنند. چنان‌که گفته‌اند: (کسی که همه رهایش کرده‌اند دیگر هیچ احساسی نسبت به کسانی ندارد که او را به دست تقدیر سپرده‌اند.) اصطلاحاً فرهنگ سنگدلی، فرهنگی است که در آن دغدغهٔ رفاه دیگران تضعیف شده باشد
☆Nostalgia☆
همان‌طور که شاعر نروژی، هالدیس مورن وساس، با فصاحت تمام در شعری بیان کرده است: حتی در صمیمی‌ترین روابط، حتی در عشقی بین دو نفر که در تمام عمر پایدار بوده است، حتی بین دو شخصی که به بالاترین صمیمیت دست یافته‌اند، حتی در آنجا نیز هیچ‌کدام نمی‌تواند به پشت (دروازهٔ درونی) دیگری برود، یعنی همان قلمرویی که نشانگرِ من و جهان درونی من در برابر تو و جهان درونیِ توست.
Reza.AH
زندگی بدون درد، تصورناپذیر است. اما زندگی همراه درد نیز به‌سختی تاب‌آوردنی است. وقتی درد همهٔ وجودمان را فرا می‌گیرد، گرچه کماکان زنده هستیم ولی ما را از زندگی محروم می‌کند و در حسرت لحظات بدون درد می‌سوزاند؛ گرچه چنین چیزی در نهایت امر، مترادف است با پایان یافتنِ زندگی.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
واقعیت ذهنی به‌خودی‌خود به‌تنهایی به هیچ‌جا نمی‌رسد؛ هنگامی‌که امری صرفاً برای یک شخص وجود دارد و نتوان آن را با دیگران به اشتراک گذاشت تا کسی دیگر نیز آن را تأیید کند.
پویا پانا
به درون جهانی پرتاب شده‌ایم که در آن سراسر وابسته‌ایم (به خوراک، به مراقبت دیگران، به تجربیات معنادار و غیره) و هیچ‌گاه نمی‌توانیم خود را کاملاً از این جهان جدا کنیم، اینکه با مرگ روبه‌رو هستیم که (به تعبیر هایدگر) سرانجام همهٔ امکان‌های ما را به عدم امکان تبدیل می‌کند، به این معناست که در بستری از آسیب‌پذیریِ چاره‌ناپذیر زندگی می‌کنیم. اینکه زندگی ما تحت تسلط این وضعیت بنیادین و پیش‌داده است یک واقعیت است، واقعیتی که در باب تک‌تک ما صدق می‌کند. اما از سوی دیگر، اینکه چگونه زندگی می‌کنیم -به این معنا که چگونه با این وضعیت بنیادین و پیش‌دادگیِ تغییرناپذیرِ آن ارتباط برقرار می‌کنیم- در مورد هر شخص متفاوت است. آنچه در باب همهٔ ما صدق می‌کند این است که نمی‌توانیم در بستر این وضعیت بنیادین به‌نحوی خنثی زندگی کنیم.
پویا پانا
ممکن است اضطراب چنان انرژی‌ای از شخص مبتلا بگیرد که هیچ انرژی‌ای برای ورود به مبارزه‌ای باقی نماند که به‌گفتهٔ هایدگر شخص به شکل (ندای وجدان) با آن روبه‌رو می‌شود؛
پویا پانا
روشن است که می‌توانم بکوشم زیرکی به خرج دهم و علیه درد قیام کنم. می‌توانم سعی کنم به‌لحاظ ذهنی قدری از آن بیرون آیم، از شرش خلاص شوم تا مجبورش کنم قدری مرا راحت بگذارد. اما وقتی درد به‌قدر کافی شدید باشد، به‌قدر کافی مهاجم و ماندگار باشد، هرگونه تلاش برای (فکر کردن به چیزی دیگر) -و نیز توجه به توصیه‌های خیرخواهانهٔ اطرافیان- چیزی نیست جز ژستی بی‌نتیجه که کمترین فایده‌ای ندارد و به هیچ جایی نمی‌رسد. درد مرا گرفتار خود می‌کند، به من گوشزد می‌کند که به کجا تعلق دارم و باید همان‌جا بمانم: در خانه، در خانه با بدنم، در بدنم، به‌منزلهٔ بدنم.
پویا پانا
سارتر یکی از فیلسوفان اصطلاحاً اگزیستانسیالیست است که به‌نظر من با روح زمانه همنواست. منظورم مشخصاً فردگرایی حیرت‌انگیز سارتر است. تأکید وی بر این واقعیت که انسان بودن یعنی انتخاب کردن، و اینکه تک‌تک ما همزمان با آزادی مطلق و در عین حال در تنهایی مطلق دست به انتخاب می‌زنیم: من و فقط من به‌تنهایی تماماً مسئول همهٔ کارهایی هستم که انجام می‌دهم؛ من آزادیِ انتخاب خویش را نمی‌توانم دوباره انتخاب کنم، بلکه از ازل محکومم که بار مسئولیتِ این آزادی را به دوش بکشم، چه از آن راضی باشم چه نباشم. بنا به اصطلاحات فلسفی، سارتر اراده‌باور است، زیرا بر وجود آزادیِ اراده در همهٔ اعمال ما و قدرت بی‌نظیر اراده... تأکید بسیار دارد.
پویا پانا
به نقطه‌ای می‌رسم که به‌دشواری توان ادامهٔ زندگی را دارم، زیرا زندگی دیگر از نوسان بین لذت و رنج، خوشی و ترس، شعله‌وری و خاموشی بازایستاده است. آن تعادل نوسانی بین چیزهای خوب و چیزهای دردآور دیگر بازایستاده است؛
پویا پانا
درواقع در شکنجه، درد خودش هدف است و نه وسیله‌ای برای هدفی دیگر؛
maha

حجم

۲۵۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۲۵۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۵۱,۸۰۰
۳۰%
تومان