
دانلود و خرید کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان
معرفی کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان
کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان با عنوان اصلی Pamiętnik anty bohatera نوشتهٔ کورنل فیلیپوویچ و ترجمهٔ بیتا قلندر است که با گویندگی مجید آقاکریمی توسط رادیو گوشه منتشر شده است. این کتاب صوتی روایتی اگزیستانسیالیستی از تلاش یک فرد برای بقا در لهستانِ اشغالشده در جنگ جهانی دوم است. این داستان، مرزهای قهرمانی را به چالش میکشد و مخاطب را به تأمل درباره تصمیمات دشوار و معنای انسانیت در دل وحشت و بیگانگی فرامیخواند. نسخهٔ صوتی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان
کتاب صوتی خاطرات یک ضدقهرمان اثری از کورنل فیلیپوویچ، نویسندهٔ نامدار لهستانی، مخاطب را به قلب دوران جنگ جهانی دوم میبرد؛ نه به میدانهای نبرد پرشکوه و قهرمانیهای حماسی، بلکه به اعماق روح یک انسان معمولی که تنها آرزویش بقا در جهنم اشغال است. این عنوان صوتی، فراتر از یک داستان جنگی صرف، کاوشی عمیق در روانشناسی انسان در شرایط بحرانی، مفهوم قهرمانی و ماهیت اگزیستانسیالیسم است. فیلیپوویچ با قلمی روان و تأثیرگذار، ما را به سفری درونی میبرد که در آن مرزهای قهرمانی و بزدلی در هم میآمیزند و پرسشهایی اساسی درباره معنای زندگی و انتخابها در شرایط افراطی مطرح میشود. این کتاب، نه تنها وقایع تاریخی را بازگو میکند، بلکه تحلیل دقیقی از روح انسانی در مواجهه با وحشت جنگ ارائه میدهد.
خلاصه کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان
در بحبوحهٔ اشغال لهستان توسط آلمان نازی، راوی داستان، که خود را «ضدقهرمان» مینامد، نه سودای مبارزات میهنپرستانه دارد و نه رؤیای قهرمانیهای بزرگ. او صرفاً میخواهد زنده بماند. از طریق خاطراتی که موبهمو و بیپرده روایت میشوند، با ترسهای درونی، تردیدها، و تلاشهای روزمرهاش برای فرار از مهلکهای که زندگیاش را احاطه کرده، آشنا میشویم. این روایت، رفتهرفته حس بیگانگی عمیقی را در راوی ایجاد میکند و مخاطب را نیز با این احساس همراه و همدل میسازد.
چرا باید کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان را بشنویم؟
این کتاب صوتی، با روایتی عمیق و تأثیرگذار، شما را به دل یکی از تاریکترین دوران تاریخ میبرد. شنیدن این خاطرات، شما را با چالشهای اخلاقی و انسانی در زمان جنگ آشنا میکند و این سؤال را در ذهن شما ایجاد میکند که اگر شما جای این ضدقهرمان بودید، چه میکردید؟ این اثر از کورنل فیلیپوویچ، یکی از بزرگان ادبیات لهستان، فرصتی است تا با نگاهی متفاوت به جنگ و مفهوم قهرمانی بیندیشید و تجربهای عمیق از ادبیات معاصر لهستان کسب کنید.
شنیدن کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب صوتی برای علاقهمندان به ادبیات داستانی لهستان، رمانهای تاریخی با رویکرد روانشناختی و فلسفی و همچنین کسانی که به دنبال آثاری هستند که به چالشهای انسانی و معضلات جنگ میپردازند، بسیار مناسب است. اگر از شنیدن داستانهایی لذت میبرید که شما را به فکر فرو میبرد و با شخصیتهایی همراه میسازد که با ترسها و امیدهای خود دست و پنجه نرم میکنند، این کتاب صوتی انتخابی عالی خواهد بود.
درباره کورنل فیلیپوویچ
کورنل فیلیپوویچ متولد ۲۷ اکتبر ۱۹۱۳ در تارنوپول و درگذشتهٔ ۲۸ فوریهٔ ۱۹۹۰ در کراکوف، یکی از مهمترین نویسندگان، فیلمنامهنویسان و شاعران لهستان پس از جنگ جهانی دوم به شمار میرود. او بیش از هر چیز به خاطر داستانهای کوتاهش شهرت داشت و سبک بسیاری از آثارش را «رئالیسم متافیزیکی» دانستهاند. فیلیپوویچ در کراکوف زیستشناسی خواند و بیشتر سالهای عمرش را در همان شهر گذراند. او نویسندگی را با داستان کوتاه «فندک» در سال ۱۹۳۴ آغاز کرد و اولین کتاب شعرش با نام «آنها که گذشتند» را در سال ۱۹۴۳ منتشر کرد. فیلیپوویچ افتخارات و جوایز متعددی از جمله جایزه وزیر فرهنگ و هنر، صلیب طلایی شایستگی، نشان افتخار رنسانس لهستان و جایزه اولین رئیس انجمن نویسندگان کراکوف را در کارنامه هنری خود دارد.
بخشی از کتاب صوتی خاطرات یک ضد قهرمان
«من حتم دارم که نفرین شدهام. همیشه درست وقتی که فکرش را هم نمیکنم، یک اتفاق بد برایم میافتد. یکشنبهٔ آرام و تقریباً مهآلودی بود. طبق معمول رفتم طرف رودخانه. من از اولین نفرها بودم. هوا هنوز سرد بود، روی چمنها شبنم نشسته بود. کمی نرمش کردم، بعد رفتم داخل آب و تا آن وقت هنوز کسی مزاحمم نشده بود. حدود ساعت ده، هوا رو به گرمی رفت و سواحل رودخانه از مردم پر شد. یک سایهبان کوچک با پیراهنم و یک تکهچوب درست کردم. از فلاسکم چای ریختم و بعد سعی کردم در میان جیغوداد بچهها و پارس سگها، صدای سوت، شیرجه، شوت کردن توپ و شلپوشلپِ پای گذرندگان چرت کوتاهی بزنم. هنوز نیمههوشیار بودم که دادوقال شنیدم: «فرار کنید! ژاندارمها!» بعد صدای تیراندازی شنیدم، خیلی هم نزدیک بود. اولش اصلاً نمیدانستم چهکار کنم؛ البته واکنش ناخودآگاهم این بود که فرار کنم، حتی چند قدمی هم به سمت رودخانه دویدم. انگار داشتم خواب میدیدم. آلمانیها از طرف علفزار نزدیک میشدند؛ خودشان را خم کرده بودند که راحت دیده نشوند و دور از هم حرکت میکردند. میخواستم به آن طرف رودخانه فرار کنم که دیدم ژاندارمها و پلیسهای آبیپوش مثل قارچ از زمین سبز شدند. عجیب بود که در آن وضع کاملاً آرام بودم، یا بهتر است بگویم بیتفاوت. بدون هیچ عجلهای لباس پوشیدم. آلمانیها نزدیک و نزدیکتر میشدند و بالاخره محاصرهمان کردند. بعد فقط اجازه دادند زنها و بچهها بروند. یک پسربچه یکهو پا به فرار گذاشت که آلمانیها درجا به او شلیک کردند. دیدم چهطور افتاد و پاهایش وقت جان دادن تکان میخورد. آلمانیها خیلی سرد و بیاعتنا از کنارش رد شدند و حتی نگاهش نکردند. من پاک آرام بودم، چون قبلش دوتا مسکن برای دنداندردم خورده بودم. روی چمنها نشستم، شنها و ماسهها را از روی پاهایم تکاندم و جورابها و کفشهایم را پوشیدم. وقتی ژاندارمها نزدیکم شدند، بلند شدم و منتظر ماندم ببینم چهکار میکنند؛ حتی سرم را به سمتشان چرخاندم و باهاشان چشم در چشم شدم. یک آلمانی قدبلند دماغدراز، که چشمهاش خیلی به هم نزدیک بود، به طرفم آمد و با آن چشمهای بههمچسبیدهاش زل زد به من.»
زمان
۳ ساعت و ۱۴ دقیقه
حجم
۴۴۵٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۱۴ دقیقه
حجم
۴۴۵٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
درخشان بود، صدای گرم مجید آقاکریمی و داستانی عمیق و پر از حرف، لایه لایه و چندوجهی. بشنوید و لذت ببرید.