دانلود و خرید کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها کیت میلفرد ترجمه فرزانه مختاری
تصویر جلد کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها

کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها

نویسنده:کیت میلفرد
امتیاز:
۴.۴از ۳۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها

کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها نوشته کیف میلفرد و ترجمه فرزانه مختاری است. کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها

داستان در مهمانخانه آقا و خانم پاین یا همان مهمانخانه قدیم قاچاقچی‌ها اتفاق می‌افتد. تعطیلات کریسمس در پیش است و مایلو پسرخوانده‌ آقا و خانم پاین، برای گذراندن یک تعطیلات آرام و ساکت به آن‌جا آمده، اما ناگهان در یک نیمه‌شب خلوت، سروکله‌ پنج مهمان عجیب و مشکوک پیدا می‌شود. در همین زمان است که مهمان‌ها ادعا می‌کنند وسایلشان دزدیده شده است. مایلو و مدی نقشه‌ جالب و مهمی می‌کشند تا از راز مهمان‌های مشکوک، که به نوعی با این خانه‌ قدیمی در ارتباط هستند سر در بیاورند. 

آنها از این مهمان‌های مشکوک می‌خواهند هرکدام یک داستان تعریف کنند تا شاید از داستانشان به حقیقت برسند.

خواندن کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای تمام نوجوانان که عاشق داستان‌های پر هیجان هستند جذاب است.

بخشی از کتاب مهمانخانه قاچاقچی ها

آخ! صفتِ قدرتمندِ جوانمرد بودن. مایلو که هنوز غُرغُر می‌کرد، بلند شد و قوزکرده به‌سمت مادرش رفت. آرام با خودش می‌گفت: «تعطیلات، تعطیلات، تعطیلات!» تازه تکالیفش را تمام کرده بود. قرار بود برای مدتی مسئولیتی نداشته باشد.

زنگ دوباره به صدا در آمد. مایلو تسلیم نااُمیدی‌اش شد. وسط سالن ورودی ایستاد؛‌ یک لنگه چکمه‌اش را پوشیده بود. دست‌هایش را کنار بدنش مُشت کرد و با عصبانیت فریاد زد.

خانم پاین دست‌به‌سینه ایستاده بود تا فریاد مایلو تمام شود. به‌آرامی پرسید: «حالت بهتر شد؟» مایلو اخم کرد. مادرش گفت: «می‌دونم که این روال عادی نیست؛ و می‌دونم از این‌که کارها طبق انتظارت پیش نره، خوشت نمی‌آد.» خم شد و توی جعبهٔ خِرت‌وپِرت‌ها که کنار در بود،‌ دنبال چراغ‌قوه گشت. «ولی ببین، غافلگیر شدن همیشه هم بد نیست.»

البته که منطقی به نظر رسیدنِ این موضوع، حس مایلو را بهتر نمی‌کرد؛ اما سرش را تکان داد و لباس پوشیدنش تمام شد. همراه مادرش به ایوان رفتند، از چمنزار رد شدند و به‌طرف فضای خالی بین درخت‌های توسِ سفیدِ بی‌شاخ‌وبرگ و درخت‌های نراد آبی‌سبز رفتند که دامنهٔ تپه را پوشانده بودند. آن‌جا که شبیه دریایی از سایه و تاریکی بود، چمنزار به زمینی سنگی ختم می‌شد.

مایلو در کل زندگی‌اش، از همان وقتی‌که خیلی کوچک بود، از تغییرات ناگهانی برنامه خیلی اذیت می‌شد؛ چیزی فراتر از اذیت شدن. غافلگیر شدن حتی در بهترین زمان هم او را نگران می‌کرد. حالا توی برف‌های تازه، در سرمای شدید به‌سختی قدم برمی‌داشت تا غریبه‌ای را به بالای تپه بکِشَد؛ غریبه‌ای ناخوانده که به‌خاطر او مجبور می‌شد کار کند؛ آن هم وقتی‌که واقعاً می‌خواست یک هفته‌ای را آرام در کنار پدر و مادرش بگذراند و خانه‌شان برای خودشان باشد. خُب، این موضوع، حس نگرانی را تبدیل به ترس می‌کرد.

نور چراغ‌قوه، آن دریای سایه و تاریکی را شکافت. تاریکی با سوسوی نور، طلایی‌رنگ شد؛ خانم پاین چراغ آلاچیق کوچکِ مخفی بین درخت‌ها را روشن کرده بود؛ جایی‌که ماشین کابلی مسافرها را پیاده می‌کرد.

راه‌آهن از صدمتر پایین‌تر از رودخانه شروع می‌شد، اما راه‌های دیگری هم برای رسیدن به پایین تنگه یا برای بالا آمدن از آن وجود داشت: سراشیبی و پلکانی پیچ‌درپیچ که تقریباً به موازات راه‌آهن، به همین آلاچیق می‌رسید و همین‌طور جادهٔ مارپیچ دیگری که از مهمانخانه شروع می‌شد و از کنار تپه پایین می‌رفت؛ به جایی‌که شهر در آن‌جا بود و با ماشین، حدود بیست دقیقه‌ای راه می‌شد. البته فقط مایلو، پدر و مادرش و سرآشپز مهمانخانه، خانم کاراوِی۷ از آن جاده استفاده می‌کردند. مهمان‌ها از مسیر شهر به آن‌جا نمی‌آمدند. مهمان‌ها از رودخانه می‌آمدند؛ بعضی‌وقت‌ها با قایق‌های خودشان و بعضی‌وقت‌ها هم با پول دادن به یکی از ملوان‌های پیرِ بندرگاه که برای کمی پول، افراد را با قایقشان، که به‌اندازهٔ خودشان پیر بود، به عمارتِ شیشه‌رنگی می‌آوردند. آن‌ها بین بالا آمدن از تپهٔ شیب‌دار با یک وسیلهٔ نقلیهٔ قدیمی شبیهِ یک ماشین برقی بزرگ روی خط آهن و بالا رفتن از تپه که سی‌صدوده قدم می‌شد (مایلو آن را شمرده بود)، همیشه راهِ اول را انتخاب می‌کردند. 

هرگز
۱۴۰۰/۰۴/۰۸

روند داستان فوق العاده روان و خوب بود. پر از هیجان، پر از معما، پر از زیبایی و پر از جذبه! اگه نشستی پای این کتاب مطمئن باش نمیتونی دیگه بلند شی!! فضاسازی هم عالی بود و واقعا باید به کیت میلفرد دست

- بیشتر
F.Ch
۱۴۰۰/۰۳/۳۱

کتاب فوق العاده‌ای هست، خیلی خیلی دوستش داشتم و از خواندنش لذت فراوانی بردم، این کتاب ماجراجویی، هیجان انگیز و جذابی هستش که ذهن هر خواننده ای رو با خودش به دنیای کتاب می بره و اون موقع هست که

- بیشتر
R.k
۱۴۰۰/۰۲/۲۷

خیلی این کتاب خوب بود. خیلی مهیج و پر از اتفاقات مختلف. به اون کسایی که کتاب های ماجراجویی-معمایی دوست دارند. توصیه می کنم که حتما بخونند. ⊙﹏⊙👌👌

Sadra Hosseini
۱۴۰۰/۰۲/۲۶

واقعا حرف نداشت این کتاب! غافلگیری های داخل این کتاب آدم رو شگفت زده میکنه...

Adler.mg
۱۴۰۱/۱۱/۰۸

راستش زیاد خوشم نیومد ازش، زیاد جذب دنیاش نشدم.

starlight
۱۴۰۲/۰۷/۰۴

این کتاب داستان یه مهمونخونه ست 🏰 ، اونم نه هر مهمونخونه ای ! این یکی مخصوص قاچاقچی هاست ! حالا که ، تعطیلات برای مایلو ، پسرخوانده 👦🏻آقای مهمانخانه دار شروع شده ، قراره تا یه مدت مهمونی براشون

- بیشتر
f.rashidy
۱۴۰۲/۰۶/۳۱

بسیار عالی بود

شهرزاد
۱۴۰۱/۰۳/۱۴

خیلی خیلی قشنگ،من چاپیش رو هم دارم،خیلی عالیه

💖💖دختر کتابخوان💓💓
۱۴۰۰/۰۷/۰۵

من کتابش رو دارم خیلی خوبهههههه جذاب و معمایی💓 به شما هم پیشنهاد میکنم دوست عزیز😉 رده سنی:+١٠ اگه دلت یک کتاب خوب میخواد اینو بخون از من نصیحت🌹 ژانر: کمدی معمایی فانتزی البته ۹ ساله ها هم میتونن بخونن

پری ناز
۱۳۹۹/۱۲/۰۹

خیلی عالی حتما بخونید داستانی جذاب و مهیج من نسخه چاپیش رو خوندم

برای انجام دادن هر کاری، هم راه درست وجود دارد و هم راه غلط.
roksana
غافلگیر شدن همیشه هم بد نیست
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی چیزی به تو می‌رسد، درنهایت تو هم باید آن را به دست کس دیگری بسپاری.
mehdi.delara

حجم

۴۱۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۴۱۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۱۲۹,۰۰۰
تومان