دانلود و خرید کتاب گمشدگان کاترین راندل ترجمه سینا یوسفی
تصویر جلد کتاب گمشدگان

کتاب گمشدگان

امتیاز:
۴.۹از ۲۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گمشدگان

کتاب گمشدگان نوشته کاترین راندل و ترجمه سینا یوسفی است. کتاب گمشدگان را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب گمشدگان

فرد پسر کوچکی است که روی صندلی هواپیما نشسته است و به جنگل انبوه آمازون نگاه می‌کند. او همه زندگی دلش می‌خواسته به سفرهای اکتشافی برود و برای خودش جایی بین ماجراجوهای بزرگ پیدا کند. آرزو می‌کند فرود بیایند و نگاهی به اطراف بیندازند. اما ناگهان اتفاق هولناکی می‌افتد، ناگهان هواپیما با سرعت در جنگل سقوط می‌کند و فِرِد دیگر برای زنده ماندن راهی جز ماجراجویی ندارد. او و سه کودک همراهش از سقوط زنده می‌مانند حالا در جنگلی بزرگ و ناشناخته راهشان را پیدا کنند. امیدی نیست کسی برای نجاتشان بیاید و معلوم نیست بتوانند خودشان راه برگشت به خانه را پیدا کنند. اما به نظر می‌آید آن‌ها در جنگل تنها نیستند.

خواندن کتاب گمشدگان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان و نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های پرهیجان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب گمشدگان

فِرِد می‌دوید و نمی‌دانست زنده است یا مرده. با خودش می‌گفت، اما مطمئنم مرگ این‌قدر سروصدا نداره. شعله‌های آتش روی بدنش زوزه می‌کشید و خون از دست و پایش جاری شده بود.

شبِ سیاهی بود. موقع دویدن تلاش می‌کرد نفس بگیرد و با فریاد درخواست کمک کند، اما گلویش پر از خاکستر و خشک‌تر از آن بود که بتواند داد بزند. انگشتش را ته حلقش کرد تا بتواند تف کند. داد زد: «کسی اون‌جا هست؟ کمک! آتش!»

آتش پاسخش را داد. از درخت پشت سرش فواره‌ای از آتش به آسمان زبانه کشید. رعدوبرقی هم زد. دیگر جوابی نیامد. یکی از شاخه‌ها، که در آتش می‌سوخت، شکست و غرق در نوری سرخ، در آبشاری از جرقه‌های آتش سقوط کرد. فِرِد پرید آن طرف‌تر، به عقب تلوتلو خورد، رفت توی تاریکی و سرش به چیز محکمی خورد. شاخه دقیقاً افتاد همان‌جایی که او چند لحظه قبل ایستاده بود. زردابی را که از گلویش بالا آمده بود، قورت داد و سریع‌تر دوید.

چیزی نشست روی چانه‌اش. از ترس داد زد و سرش را دزدید. با دست کوبید روی صورتش و به سمت بوته‌ای تغییر جهت داد، اما فقط یک قطرهٔ باران بود.

باران، که ناگهان شدت گرفته بود، دوده و عرق روی دست‌هایش را به چیزی شبیه قیر تبدیل کرد. کم‌کم آتش را هم خاموش کرد. فِرِد آرام‌آرام سرعتش را کم کرد و در نهایت ایستاد. نفس‌زنان و نفس‌بریده برگشت و به راهی که آمده بود نگاه کرد.

هواپیمای کوچک بین درخت‌ها داشت دود می‌کرد و ابرهای سفید و خاکستری به سوی آسمان شب می‌فرستاد.

فِرِد به اطراف خیره شد. سرش گیج می‌رفت و احساس درماندگی می‌کرد. اثری از هیچ آدمی نمی‌دید، صدای هیچ‌کسی به گوشش نمی‌رسید، فقط گیاهانی شبیه سرخس دور مچ پایش می‌پیچیدند، درختانی سرسبز ده‌ها متر به سمت آسمان قد کشیده بودند و پرندگان وحشت‌زده جیغ‌کشان توی هوا شیرجه می‌زدند. فِرِد محکم سرش را تکان داد تا صدای غرش سقوط هواپیما را از گوش‌هایش بیرون کند.

موهای دستش کِز خورده بودند و بوی تخم‌مرغ می‌دادند. دستش را گذاشت روی پیشانی‌اش. ابروهایش سوخته بود و کمی از خاکسترشان چسبید به انگشت‌هایش. ابروهایش را که با پیراهنش تمیز می‌کرد متوجه شد دست‌هایش خونی‌اند.

Hana
۱۴۰۰/۰۲/۲۰

این کتاب من رو خیلی تحت‌تاثیر قرار داد. از اونجایی که عاشق طبیعتم، این کتاب یکی از بهترین کتاب هایی بود که دربارش خوندم. چهار تا بچه هواپیمای چند نفرشون سقوط میکنه و اون‌ها توی جنگل آمازون سقوط می‌کنن. اون

- بیشتر
دختر کتاب خوان 📖 🌸
۱۴۰۰/۰۴/۱۸

یک کتاب ماجراجویانه و هیجان انگیز، محشر بود خیلی داستان قشنگ و جالبی داشت 😍 خیلی عالی بود 👌🏻💫 اینم خلاصه ای از این کتاب باحال:فِرِد روی صندلی‌اش در هواپیمایی کوچک نشسته و سرگرم تماشای ناشناخته‌های جنگل آمازون در زیر پایش است.

- بیشتر
(mohammad amin)
۱۴۰۰/۱۱/۱۵

اگه تا یک قدمی مرگ برید و برگردید همه بهتون میگن چه آدم خوش شانسی اما اگه از یک قدمی مرگ برنگردید چی؟فرد روی صندلی تو هواپیما نشسته و از اون بالا سرگرم تماشای جنگل آمازونه که یک دفعه هواپیما

- بیشتر
eli
۱۴۰۲/۰۳/۰۳

خیلی کتاب خوبی بود هیجان کتاب بالا بود داستان درمورد چند تا بچه هستن که داخل جنگ آمازون گم می شن.... به نظرتون چه اتفاقی براشون می افته ؟ کتاب رو حتما بخون و نظرت رو این زیر برام بنویس🌈❤

sana
۱۴۰۱/۱۱/۰۷

خیلی خوب بود از تک تک داستان لذت بردم پر از هیجان بود و من تمام ماجراجویی هارو همراه با بچه ها حس کردم و اصلا خسته نشدم

F.Ch
۱۴۰۰/۰۳/۰۳

کتاب خیلی خوبی هست، کسانیکه ماجراجویی دوست دارن از خواندنش لذت خواهند برد.

🍷bad girl
۱۴۰۲/۰۴/۳۱

خیلی کتاب جذاب و باحالی هس پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش عالیه من نسخه چاپیش رو خریدم💕🧸 کیا مثل من وقتی کتاب میخونن تصورش میکنن بگین این پایین

Ehsan
۱۴۰۱/۱۰/۰۸

فقط میتونم بگم محشر بود اولاش من خیلی جذب کتاب نشدم ولی وقتی رسیدن به جستجوگر دیگه نتونستم بزارمش زمین به شدت پیشنهاد میشه برای کسایی که عاشق هیجان و ماجراجویی هستن.

SAFA
۱۴۰۱/۰۶/۳۱

کتاب خوبیه خواننده رو میبره به جنگل های سر سبز و عجیب آمازون . داستان خوبی هم داره . ماجراجویی و کمی با چاشنه دلهره پیشنهاد میکنم حتما بخونید .

A
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

عالی. مدتها بود که میخواستم بخونمش.

«اگه یه آدم‌بزرگ بهت گفت وقتی بزرگ شی همه‌چی رو می‌فهمی، بدون داره بهت دروغ می‌گه. واقعیت اینه که بعضی چیزها رو هیچ‌وقت قرار نیست بفهمی.»
ن. عادل
«خوشم می‌اومد فکر کنم هنوز هم چیزهایی هست که نمی‌دونیم. توی مدرسه همه‌چی تکراریه. به نظرم خوبه که آدم به چیزهای بزرگ و دیوانه‌وار و وحشی باور داشته باشه.»
Амир Али
«اگه یه آدم‌بزرگ بهت گفت وقتی بزرگ شی همه‌چی رو می‌فهمی، بدون داره بهت دروغ می‌گه. واقعیت اینه که بعضی چیزها رو هیچ‌وقت قرار نیست بفهمی.»
Амир Али
کان گفت: «جالبه، تا حالا خیلی به پرنده‌ها فکر نکرده بودم. پرنده‌های این‌جا اون‌قدر رنگارنگن که آدم فکر می‌کنه پرنده‌های لندن دارن می‌رن مصاحبهٔ کاری.»
کاربر... :)
«اگه یه آدم‌بزرگ بهت گفت وقتی بزرگ شی همه‌چی رو می‌فهمی، بدون داره بهت دروغ می‌گه. واقعیت اینه که بعضی چیزها رو هیچ‌وقت قرار نیست بفهمی.»
کاربر... :)
باد حقه‌باز است. شجاعت انسان را به بازی می‌گیرد.
کاربر ۳۵۰۸۶۸۵
«اگه یه آدم‌بزرگ بهت گفت وقتی بزرگ شی همه‌چی رو می‌فهمی، بدون داره بهت دروغ می‌گه. واقعیت اینه که بعضی چیزها رو هیچ‌وقت قرار نیست بفهمی.»
Fateme Soltani
هیچ‌وقت پدرش را در لباسی جز کت‌وشلوار ندیده بود، انگار کت‌وشلوارها کم‌کم در پوستش نفوذ کرده بودند. حتی صدایش هم کراواتی به گردن داشت.
کاربر... :)
باد حقه‌باز است. شجاعت انسان را به بازی می‌گیرد.
کاربر... :)
«خیلی کم پیش می‌آد چیزهای خارق‌العاده ساده باشن.»
کاربر... :)

حجم

۲۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۲۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۸۶,۰۰۰
تومان