دانلود و خرید کتاب اگر حقیقت این باشد کالین هوور ترجمه عباس زارعی
تصویر جلد کتاب اگر حقیقت این باشد

کتاب اگر حقیقت این باشد

نویسنده:کالین هوور
انتشارات:نشر آموت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۰۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اگر حقیقت این باشد

کتاب اگر حقیقت این باشد داستانی از کالین هوور با ترجمه عباس زارعی است. این داستان درباره نویسنده تازه‌کاری است که مشکلات زیادی دارد اما ناگهان با یک پیشنهاد کاری، همه چیز تغییر می‌کند.

درباره کتاب اگر حقیقت این باشد

لوئن اشلی نویسنده‌ تازه‌کاری است که حالا به مشکلات مالی فراوانی برخورده است. او در آستانه ورشکستگی است و مطمئن است که تمام درها به رویش بسته شد‌اند. اما ناگهان اتفاقی می‌افتد و روزنه امیدی به سوی او باز می‌شود. جرمی کرافورد که شوهر نویسنده معروف، وریتی کرافورد است، به او پیشنهاد کاری پردرآمد می‌دهد. جرمی از لوئن می‌خواهد تا مجموعه رمان ناتمام همسر ناتوانش را به پایان ببرد. اما ...‌

کتاب اگر حقیقت این باشد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از طرفداران داستان‌های عاشقانه هستید، خواندن کتاب اگر حقیقت این باشد را به شما پیشنهاد می‌کنیم.  

درباره کالین هوور

کالین هوور در سال ۱۹۷۹ در تگزاس به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۱ اولین رمان خود،بسته، را منتشر کرد. وبلاگ‌نویس معروف، ماریس بلک، به این رمان پنچ ستاره داد و این کتاب به سرعت از پرفروش‌های نیویورک تایمز شد. هوور کتاب‎های زیادی نوشته است که بیشتر آن‌ها مانند «عقب‌نشینی»، «ما تمامش می‌کنیم»، «این دختر» جوایز و دستاوردهای ارزشمندی داشته‌اند.

بخشی از کتاب اگر حقیقت این باشد

پیش از آن که خون به سر و تنم بپاشد، صدای ترکیدن جمجمه‌اش را می‌شنوم.

از ترس فورآ یک قدم به سمت پیاده‌رو عقب می‌روم. یکی از پاهایم به جدول کنار خیابان می‌گیرد، برای حفظ تعادل میله تابلوی توقف ممنوع را می‌گیرم.

همین چند ثانیه پیش جلویم بود. وسطِ شلوغی منتظر بودیم چراغ عبور عابران پیاده سبز شود، اما مرد ناگهان قدم به خیابان گذاشت و با کامیون تصادف کرد. در آخرین لحظه، پریدم که بگیرمش، اما موفق نشدم. پیش از آن که سرش زیر چرخ کامیون برود، چشم‌هایم را بستم، اما صدای ترکیدن جمجمه‌اش را شنیدم: پاپ! درست مثل صدای باز کردن در بطری.

سرش به گوشی گرم بود، احتمالا قبلا بارها در همین حالت، بدون آن که سانحه‌ای روی دهد، از این خیابان عبور کرده بود. مرگی در اثر عادت‌های روزمره.

مردم شوکه شده‌اند، اما کسی جیغ و فریاد نمی‌کند. مسافر کامیون سریع پایین می‌پرد و کنار بدن مرد زانو می‌زند. از صحنه تصادف کمی فاصله می‌گیرم، چند نفر برای کمک به آن سو می‌روند. نیازی نیست به مردی که زیر چرخ کامیون افتاده، نگاه کنم تا بفهمم از این تصادف جان سالم به در برده یا نه. کافی است نگاهی به پیراهنم بیندازم که قبلا سفید بود و حالا غرقِ خون است... و این یعنی بهتر است به جای آمبولانس، نعش‌کش خبر کنند.

می‌چرخم بلکه راهی پیدا کنم، می‌خواهم از آن شلوغی دور شوم تا بتوانم نفس بکشم، اما چراغ عبور عابران پیاده سبز می‌شود و سیل جمعیت به راه می‌افتد. دیگر غیرممکن است بتوانم در رود خروشان مَنهَتن، بر خلاف جریان آب شنا کنم. بعضی‌ها بی‌آن‌که سرشان را از روی گوشی‌هایشان بلند کنند، از کنار صحنه تصادف می‌گذرند. از حرکت باز می‌ایستم و صبر می‌کنم خلوت‌تر شود. نگاهی به صحنه تصادف می‌اندازم، سعی می‌کنم چشمم به جنازه نخورد. راننده کامیون کنار ماشینش ایستاده و با چشم‌های از حدقه درآمده با تلفن همراهش صحبت می‌کند. چند نفر هم با کنجکاوی بیمارگونه‌شان از این صحنه هولناک فیلم می‌گیرند.

معرفی نویسنده
عکس کالین  هوور
کالین هوور

کالین هوور در ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹ در سولفور اسپرینگز در تگزاس به دنیا آمد و در سالتیلو در تگزاس بزرگ شد. هوور مدت‌ها پیش از اینکه هویت خود را درک کند، عاشق نوشتن بود. او خود درباره‌ی کودکی‌اش این‌گونه می‌گوید: «به یاد دارم که در کودکی احساس می‌کردم که داستان‌هایی برای گفتن دارم.»

Yasaman
۱۴۰۰/۰۱/۰۵

داستان در مورد یه نویسنده ست که مدتیه بیکاره و بهش پیشنهاد میشه ۳‌جلد اخر از یه مجموعه ۹ جلدی یه نویسنده معروف که به دلایلی خودش قادر به نوشتن نیست رو بنویسه. فوق العاده داستان جالبیه و تا اخرین صفحه

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۳/۲۱

خیلی دوستش داشتم…کلا سبک نوشته های کالین هوور فوق العادست از دستش ندید

zoha
۱۳۹۹/۰۹/۱۹

این همون کتاب «زنی به نام وریتی» هستش.

نــے‌آیش🐋
۱۴۰۲/۰۶/۰۹

قطعه به یقین این یکی از پرچالش‌ترین مرورهاییه که تابه‌حال نوشتم و دود داره از مغزم بلند میشه🚶🏻‍♀️🕳 تا قبل از اینکه به انتهای رمان برسم، نه‌تنها میخواستم با اطمینانِ کامل گزینه‌ "توصیه میکنم" رو براش انتخاب کنم؛ بلکه در آستانه‌ی

- بیشتر
ana
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

از اون کتابایی که با ذهن ادم بازی میکنه و تا اخرینننننننننننن لحظه مخاطبو میچسبونه به زمین ک این کتابو ول نکنه من خیلی خوشم اومد بخصوص اخرش که دیگه رد دادم واقعا ؛( واقعا عاشق کتابای این نویسنده شدم

- بیشتر
زهرا۵۸
۱۴۰۰/۰۹/۱۹

متفاوت از سایر اثار نویسنده و برای من کمی ترسناک بود... راستی برای من حقیقت اونچیزی بود که اخر داستان گفته شد بنظرم با داستان و اونچه که توقع دارم بیشتر جور در میاد... برای اینکه دوستان مثل من دچار اشتباه

- بیشتر
Allabout_shin
۱۴۰۱/۰۶/۲۰

واقعا عالی بود من این کتاب رو با عنوان زنی به نام وریتی از نشر مرو خوندم و عالی بود اینجوری بود که روز اول سی صفحه خوندم و قرار بود روزی ۵۰ صفحه بخونم ، در روز دوم کتاب

- بیشتر
sama rhm
۱۴۰۱/۰۳/۲۸

این کتاب منو دقیقا یاد فیلم جزیره شاتر انداخت پایان بندی رو کاملا در اختیار خودتون میذاشت(البته بعضی اینجوری فکر نمیکنن)به شدت جذاب و پرکشش مثل همه رمان های کالین هوور تعجب می‌کنم که این نویسنده چطور میتونه در همه

- بیشتر
zari
۱۳۹۹/۱۰/۲۸

توی یه کلام میشه گفت عاااالی بود توی چندسال اخیر کتابی به این جذابی که ذهن مخاطبش رو به چالش بکشه نخونده بودم

آناهی‌تا
۱۴۰۱/۰۶/۱۹

داستانی خلاقانه و اعتیاد آور بود،به شخصه موقع خوندنش احساساتم تو سه چیز خلاصه میشدن:عصبانیت،غم،حیرت. نمی‌خوام بگم آدرلانینمو برد بالا قلبمو از حرکت انداخت مغزمو از هم پاشوند و بلا بلا بلا،ولی واقعا از اون قبیل داستانا بود که وقتی می‌خوای

- بیشتر
ـ پتریکور دیگه چیه؟ ـ بوی بارون تازه بعد از یه روز گرم. برای این بو از کلمهٔ پتریکور استفاده می‌کنن.
Yasaman
وقتی بدترینِ بدترین‌ها را تجربه می‌کنی، دوست داری این کار را بکنی. دنبال آدم‌هایی مثل خودت می‌گردی... آدم‌هایی گرفتارتر از خودت... و از آنها استفاده می‌کنی که حسّت نسبت به اتفاقات وحشتناکی که برای خودت افتاده، بهتر شود.
Atikhezli
«نمی‌شناسمت، اما مطمئنم اگر می‌شناختم، دوستت داشتم.»
nasim
یافت. هر روزی که گذشت، بر اعتبار عشق ما افزود. و عشق در نگاه اول، یعنی همین. عشق در نگاه اول وجود ندارد، مگر این که به اندازهٔ کافی کنار کسی بمانی تا چنین عشقی ساخته شود.
Zohreh
ماجرا این بود. می‌خواستم نسخه تخیلی‌ام از جهان، تاریک‌تر از جهان واقعی‌ام باشد. وگرنه باید هر دو جهان را ترک می‌گفتم.
zahra
مادرم می‌گفت خانه‌ها هم روح دارند، اگر حقیقت داشته باشد، فکر می‌کنم روح خانهٔ وریتی هم مثل ظاهرش تیره و پلید باشد.
Atikhezli
دوست ندارم کسی راحت به درونیاتم پی ببرد.
امیر
هر زنی می‌داند اگر می‌خواهد مردی را برای همیشه نگه دارد، باید طوری رفتار کند انگار قادر است یک روزه او را فراموش کند و کنار بگذارد. و آن موقع بود که نویسنده شدم.
monir
مراقبت از جسم فرق چندانی با مراقبت از فرزندتان ندارد. گاهی سخت است، گاهی می‌خواهید تسلیم شوید و به خواسته‌اش تن دهید. اما اگر کوتاه بیایید، چند سال بعد عواقب وخیمش را خواهید دید.
Zohreh
آدم‌ها به این امید ازدواج می‌کنند که سال‌های سال به خوشی و شادی در کنار هم زندگی کنند. اما اگر یکی از آنها این‌چنین دچار مشکل شود، دیگری هم باید به پای او بسوزد و بقیهٔ عمرش را با تعهداتش زندگی کند؟
امیر
مادرم می‌گفت خانه‌ها هم روح دارند، اگر حقیقت داشته باشد، فکر می‌کنم روح خانهٔ وریتی هم مثل ظاهرش تیره و پلید باشد.
Nix
وقتی نوشتن را شروع کردم، هدفم معروف شدن نبود. همین قدر که عده‌ای کتاب‌هایم را بخوانند و بتوانم از پس هزینه‌های زندگی بر بیایم، برایم کافی بود. نویسنده‌های کمی به قلهٔ شهرت، ثروت و موفقیت می‌رسند، بنابراین من هم چنین آرزوی جاه‌طلبانه‌ای در سر نداشته‌ام.
امیر
مادرم می‌گفت خانه‌ها هم روح دارند، اگر حقیقت داشته باشد، فکر می‌کنم روح خانهٔ وریتی هم مثل ظاهرش تیره و پلید باشد.
Nix
هیچ‌کس از درون دوست‌داشتنی نیست.
f.z
حالا که فکرش را می‌کنم می‌بینم آن‌طور سریع عاشق شدن، جنون‌آمیز بود، اما این جنون ادامه یافت. هر روزی که گذشت، بر اعتبار عشق ما افزود. و عشق در نگاه اول، یعنی همین. عشق در نگاه اول وجود ندارد، مگر این که به اندازهٔ کافی کنار کسی بمانی تا چنین عشقی ساخته شود.
Aerwyna
من یه نویسنده‌ام، هر وقت زمانش برسه، حقیقت رو می‌گم.
Aerwyna
پیش از آن که آن شب جرمی را ببینم، گم‌گشته نبودم؛ اما قطعآ لحظه‌ای که از آن‌سوی اتاق به من چشم‌دوخت، پیدا شدم.
Aerwyna
مثل این بود که به یک غریبه بگویی: «نمی‌شناسمت، اما مطمئنم اگر می‌شناختم، دوستت داشتم.»
Shaghayegh
هیچ‌کس از درون دوست‌داشتنی نیست.
Shaghayegh
مادرم می‌گفت خانه‌ها هم روح دارند
Shaghayegh

حجم

۱۹۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

حجم

۱۹۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

قیمت:
۷۲,۵۰۰
۵۰,۷۵۰
۳۰%
تومان