دانلود و خرید کتاب خوب مثل مرده ها هالی جکسون ترجمه محدثه احمدی
تصویر جلد کتاب خوب مثل مرده ها

کتاب خوب مثل مرده ها

نویسنده:هالی جکسون
انتشارات:نشر نون
امتیاز:
۴.۱از ۱۰۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خوب مثل مرده ها

کتاب خوب مثل مرده ها نوشتهٔ هالی جکسون و ترجمهٔ محدثه احمدی است. نشر نون این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دنبالهٔ رمان‌های «راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب» و «دختر خوب، خون بد» است.

درباره کتاب خوب مثل مرده ها

در کتاب خوب مثل مرده ها «پیپ» می‌خواهد به دانشگاه برود، ولی هنوز درگیر تحقیقات قبلی خود است. پس از محبوبیت پادکست جنایی‌اش، به دریافت پیام‌های تهدیدآمیز عادت کرده است اما حالا فردی ناشناس مدام از او می‌پرسد: «وقتی خودت ناپدید شوی، چه کسی می‌خواهد دنبالت بگردد؟» تهدیدها شدت می‌گیرند و پیپ می‌فهمد یک نفر واقعاً دنبالش است. کم‌کم متوجه ارتباط این فرد با قاتلی زنجیره‌ای می‌شود که ۶ سال پیش دستگیر شد. ممکن است آدم اشتباهی پشت میله‌های زندان افتاده باشد؟

خواندن کتاب خوب مثل مرده ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره هالی جکسون

هالی جکسون در سال ۱۹۹۲ به دنیا آمد و در باکینگهامشِر بزرگ شد. او در دانشگاه ناتینگهام و در رشتهٔ زبان‌شناسی ادبی و نویسندگی خلاق تحصیل کرده و سپس مدرک کارشناسی‌ارشد خود را در رشتهٔ زبان انگلیسی گرفته است. ۲ کتاب «راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب» و «دختر خوب، خون بد» با استقبال چشمگیر مخاطبان مواجه شده و او را به نامی آشنا در «ژانر معمایی» بدل کرده است.

بخش‌هایی از کتاب خوب مثل مرده ها

«پیپ جایی را نمی‌دید. عرق گوشه‌های چشم‌هایش را می‌سوزاند. شاید این بار زیادی به خودش فشار آورده بود. خیلی تند پیش رفته بود. خبری از دویدن نبود، داشت فرار می‌کرد.

دست‌کم این بار مکس را ندیده بود. خیلی دنبالش گشت، ولی اصلاً ندیدش. کل مسیر مال خودش بود.

هدفون را دور گردنش انداخت و به سمت خانه رفت. از کنار خانه خالی همسایه رد شد و نفسش بالا آمد. جلوی در ایستاد. چشم‌هایش را مالید.

آن شکلک‌های گچی هنوز آنجا بود. پنج آدمک بی‌سر. اما نه... درست نبود. دیروز حسابی باران آمد و وقتی پیپ از خانه بیرون زد، هیچ شکلکی آنجا نبود. به‌خدا نبود. تازه مسئله دیگری هم بود.

خم شد تا با دقت بیشتری نگاهشان کند. تکان خورده بودند. صبح جمعه، روی خط کنار پیاده‌رو قرار داشتند. حالا چند سانتی‌متر حرکت کرده و به خانه نزدیک‌تر شده بودند.

پیپ مطمئن بود این شکلک‌ها جدید بود. حتماً وقتی بیرون بود، یک نفر آن‌ها را کشیده بود. چشم‌هایش را بست تا روی صداها تمرکز کند. به صدای آرامش‌بخش رقص درختان در دل باد، سوت بلند پرنده‌ها و ناله ماشین چمن‌زنی گوش کرد. ولی صدای جیغ بچه‌های همسایه را نشنید. هیچ خبری نبود.

چشم‌هایش را باز کرد. نه، فکروخیال نبود. پنج شکلک کوچک آنجا بود. باید از مامان راجع‌به آن‌ها سؤال می‌کرد. شاید آن شکلک‌ها آدمک‌های بی‌سر نبود. احتمالاً اهمیت خاصی نداشت و ذهن خسته پیپ از آن‌ها مسئله‌ای شیطانی ساخته بود.

ایستاد. ساق پاهایش درد می‌کرد. قوزک پای چپش می‌سوخت. پاهایش را کشید و به سمت خانه رفت.

ولی دو قدم بیشتر برنداشت.

قلبش تندتند تپید و خودش را به دنده‌هایش کوبید.

یک توده خاکستری نزدیک در بود. یک توده خاکستری و پَردار. از همان فاصله هم فهمید چه چیزی است. یک کبوتر مرده دیگر. پیپ آرام‌آرام به آن نزدیک شد. با احتیاط و در سکوت گام برمی‌داشت. انگار نمی‌خواست بیدارش کند و در کالبدش جان بدمد. آدرنالین در تنش پخش شد. به کبوتر نزدیک شد. انتظار داشت تصویر خودش را در نگاه مرده و بی‌روحش ببیند. ولی نه... خبری از آن نگاه مرده نبود.

چون سر نداشت.»

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۵/۱۴

دوجلد اول رو بیشتر دوست داشتم هر چند این جلد هم داستانش خیلی خلاقانه بود… ولی اونجوری که باید و شاید مثل جلدای اول به دلم ننشست ولی حتما ارزش خوندن رو داره!

دختر خوانده پروفسور اسنیپ🖤
۱۴۰۱/۰۵/۱۷

باورم نمیشه تموم شد😭 این خیلی خوب بود خیلیییییییییییییی تمام نقص های دوتا کتاب رو کامل کرد و یک داستان منسجم‌ بجا گذاشت🤝 من عاشق رابطه ی پیپ و راوی بودم خیلی کیوت بود🥺

فاطمه.م
۱۴۰۱/۰۶/۰۸

جلد سوم مجموعه در ادامه همان خط داستانی است، پیپا که از «اختلال پس از سانحه» رنج می‌برد گمان می‌کند کسی در تعقیب اوست اما کسی حرفش را جدی نمی‌گیرد و حتی خودش هم مطمئن نیست. پیگیری یکی دو نکته

- بیشتر
دیانا
۱۴۰۱/۰۷/۲۳

نمیتونم ایراد واضحی ازش بگیرم حتی برعکس دو قسمت قبل بعضی جاها استرس میگرفتم ولی مدل این قسمت با دو قسمت قبل فرق میکنه ضمن اینکه بعصی جاها از حجم زیاد توصیفات بی مورد نفسم می‌گرفت در کل خوب بود

- بیشتر
کاربر ۱۵۸۸۱۸۴
۱۴۰۱/۰۵/۲۷

قشنگ به پایان رسید و در کل مجموعه جذابی بود

هنگامه محمدی
۱۴۰۲/۰۶/۱۷

فکر کنم من تنها کسی بودم که جلد اول و دوم رو زیاد دوس نداشتم ولی عاشق جلد سومش شدم😁 خیلی برام جذاب بود خیلی... متفاوت بود اصلا همه چی تموم بود. جوری که با خودم میگم وقتی از این

- بیشتر
neg
۱۴۰۱/۰۸/۰۳

واقعا فوق العاده بود جلد اخرشم عالی بود من تو یه روز خوندمش واقعا هیچ حفره ی خالی ای باقی نذاشت یکی از بهترین کتابای این ژانره بدون شک و خیلی خیلی از خوندنش لذت بردم

فاطمه کمالی
۱۴۰۱/۰۵/۲۳

به نظر من هیجان این کتاب از جلد دومش بیشتر بود. کتاب جذاب و هیجان انگیزی بود و باورم نمیشه که بالاخره تموم شد.

هانی
۱۴۰۱/۰۷/۱۴

خب جلد اول مجموعه خیلی خوب بود، شاید همین توقع من رو بالا برده، ولی این قسمت، خیلی توضیحات حوصه سربر و کشداری داشت، بخصوص وقتی توی اون انبار بود، من کل صفحات رو جلو زدم، و صدالبته انتظار این

- بیشتر
کاربر ۴۹۱۰۰۹۳
۱۴۰۱/۰۷/۱۴

حقیقتا باید بگم جلد اول واقعا یک چیز دیگه بود جلد دوم هم خوب بود ممکنه چون دو جلد اول خوب بودن توقعاتتون بالا رفته باشه اما بنظر اینم خیلی قشنگه ارزش‌ خوندن رو حتما داره 💛

بعضی وقت‌ها باید بیرون از حوزه قانون دنبال عدالت بگردیم.
SAREN
«دنیا بدون اون جای بهتر و امن‌تریه.»
n re
«اگه قرار باشه بین خودم و تو یکی رو انتخاب کنم، خودم رو فدات می‌کنم.»
n re
دستگاه‌ها دروغ نمی‌گویند، این کار مختص انسان‌هاست.
n re
گاهی در این شهر اتفاق‌های خوب هم می‌افتد.
n re
زمان برای آدم وحشت‌زده جور دیگری می‌گذرد؛ یک عمر در چند ثانیه طی می‌شود و برعکس.
n re
بهم گفت بعضی وقت‌ها باید بیرون از حوزه قانون دنبال عدالت بگردیم. حق با اون بود.
n re
این آخرین بار بود. این یک ساعت پُر از لحظه‌های آخر بود
n re
«خیلی بده که یه نفر چیزی توی نوشیدنیت بریزه و زندگیت رو نابود کنه، مگه نه؟»
n re
«نظام عدالت قضایی ما کاستی‌های سازمانی جدی دارد...»
n re
انگار الان تمام زندگی‌اش در مرگ خلاصه شده بود.
mobi
شاید فقط وقتی از قانون فاصله می‌گیریم، عدالت رو پیدا می‌کنیم. باید از اداره‌های پلیس و آدم‌هایی مثل تو دور بشیم.
Haniye
دستگاه‌ها دروغ نمی‌گویند، این کار مختص انسان‌هاست.
Shaghayegh
حتی اگر مجبور بود خودش را روی زمین بکشد، حتی وقتی حفره قلبش زیادی بزرگ می‌شد و توانش را می‌گرفت، باید حرکت می‌کرد.
Haniye
حالا از همه‌چیز می‌ترسید. قلبش گوش‌به‌زنگ بود و بی‌جهت احساس خطر می‌کرد. اگر دلش می‌خواست، می‌توانست صدای شلیک گلوله را در پس هر صدایی بشنود. از شب وحشت داشت، نه از تاریکی. حتی می‌ترسید به دست‌های خودش نگاه کند. در هم شکسته بود.
za_moon
کسانی که بتواند دلگرم به حضورشان باشد و همان‌قدر که پیپ برایشان ارزش قایل است، به او اهمیت بدهند. افرادی که اگر ناپدید شد، دنبالش بگردند.
za_moon
آغاز کار همان نقطه پایان بود و پایان کار همان نقطه آغاز
ghazal
ریشه ماجرا بود. پایان و آغاز. هیولایی در دل تاریکی، آفریننده، منبع. همه‌چیز به او برمی‌گشت.
red rose
بعضی وقت‌ها باید بیرون از حوزه قانون دنبال عدالت بگردیم.
atefe21
می‌توانست این حس را داخل شیشه بریزد تا مدتی آن را داشته باشد؟ کاش می‌شد وجودش را با چیزهای خوب پُر می‌کرد و رطوبت خون روی دست‌هایش را نادیده می‌گرفت! کاش وقتی لیوانی را روی میز می‌گذاشت، صدایش را با شلیک گلوله اشتباه نمی‌گرفت! کاش احساس نمی‌کرد با هر بار پلک زدن، آن نگاه مرده در تاریکی منتظرش است! اوه، زیادی دیر شده بود.
za_moon

حجم

۵۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۵۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان