دانلود و خرید کتاب صوتی وقتی خاطرات دروغ می گویند
معرفی کتاب صوتی وقتی خاطرات دروغ می گویند
کتاب صوتی وقتی خاطرات دروغ می گویند نوشته سیبل هاگ است که با ترجمه آرتمیس مسعودی و گویندگی سحر بیرانوند توسط آوانامه منتشر شده است. این داستان شما را با خود به دنیای یک دروغ چند ده ساله و جنایتی فراموش شده میبرد.
درباره کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند
داستان کتاب وقتی خاطرات دروغ میگویند راجع به پیرمردی مبتلا به آلزایمر است که فرزندانش او را در خانهٔ سالمندان نگهداری می کنند. این داستان معمایی، دربارهٔ اتفاقی است که سالها پیش افتاده و تازه آشکار شده است.
اولیویا زن جوانی است که با همسر و دخترش زندگی میکند. در نزدیکی منزل آنها منزل برادر شوهرش و همسر او است و این خانواده رابطه خوبی با هم دارند. اولویا در نوجوانی دوستی به نام کیتی داشته است که ناگهان شهر را ترک کرده است و حالا او در صحبتهای پدر شوهرش متوجه میشود یک قتل رخ داده است. قتلی پنهان شده و خاموش و جنازهای که پیدا میشود.
درباره سی بل هاگ
سی بل هاگ، نویسندهای انگلیسی است که آثارش در زمرهٔ پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفته است. کتابهای هاگ به فروشی بالغ بر یک میلیون نسخه دست یافتهاند و با بازخوردهای بسیار مثبتی در انگلستان، آمریکا، استرالیا، فرانسه، کانادا و آلمان رو به رو شدهاند. هاگ علاوه بر نویسندگی، علاقهمند به شرکت در فعالیتهای مربوط به حمایت از حقوق حیوانات است. از دیگر آثار او میتوان به «پشت سرت را نگاه کن» اشاره کرد.
کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
گوش دادن به این کتاب صوتی، به تمام علاقهمندان به داستانهای معمایی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند
پانزده دقیقه بعد، اَنا با خوشحالی و با حالت رقص وارد آشپزخانه شد. دستها و پاهایش کشیده و اندامش بینقص بود و برخلاف بعضی از همکلاسیهایش قوز نداشت. دلم میخواست به آنها بگویم اگر اینطوری پیش بروند، در آینده مشکل گردن و شانه پیدا خواهند کرد. گوشی را به من داد و همانطور رقصکنان از آشپزخانه بیرون رفت.
گفتم: «سلام عزیزم.» و اَنا را نگاه کردم که دارد این پا و آن پا میکند.
اَنا پشت سرش را نگاه کرد و با شنیدن کلمه «عزیزم»، لبهایش را جمع کرد و طوری وانمود کرد که میخواهد انگشتش را در حلقش فرو کند.
«سلام عزیزم. چه خبرا؟»
«میخوام گوشی رو ببرم طبقه بالا.» از روی چارپایه خودم را سر دادم و بلند شدم. نوشیدنیام را برداشتم، به اتاق خوابمان در طبقه بالا رفتم و در را محکم بستم.
«خیلی ترسیدم. اَنا چی کار کرده که نمیخوای خودش بشنوه؟ از فروشگاه جنس بلند میکرده، دیدنش؟ یا اینکه میخواسته با هویت جعلی توی رستوران اشراف ازش پذیرایی کنن؟»
خندیدم اما خندهام ساختگی به نظر میرسید. «نه، ارتباطی به اَنا نداره. مربوط میشه به تام.»
«پدر؟ چرا؟ چی شده؟» صدایش با نگرانی بالا رفت.
روی تخت سایز بزرگمان به پهلو دراز کشیدم و سرم را با دستم نگه داشتم. «نمیدونم چطوری بگم اما وقتی امروز رفتم آسایشگاه، مری گفت خوابهای بد میبینه و بعدش خیلی آشفته میشه.»
«فکر میکردم فردا میری اونجا، نه امروز.»
تا آن موقع، کاملا فراموش کرده بودم نادیا در مورد لوکاس و رابطه احتمالیاش چه گفته است. میخواستم در آن مورد هم با ایتن صحبت کنم و نظرش را بپرسم اما قول داده بودم راز نادیا را نگه دارم.
«خب، نادیا کار داشت، من گفتم من میرم. به هرحال، اونها میگن تام بعد از اون خوابها رفتار عجیبی داره.»
«اون آلزایمر گرفته. سالهاس که رفتارش عجیبه و مدت زیادیه که خواب بد میبینه. منظورت از عجیب چیه؟»
زمان
۱۱ ساعت و ۴۵ دقیقه
حجم
۹۷۱٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۴۵ دقیقه
حجم
۹۷۱٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
داستان از یک خانواده شاد و دارای رفاه و ارامش شروع میشه، خانواده ای شامل پدری کهنسال و دو پسر و یک دختر که ازدواج کردند و راوی داستان همسر یکی از پسرهاست. وقتی پدربزرگ کهنسال و دارای زوال عقل
داستانی جذاب واجرای بسیار حرفه ایی
کتاب بسیار زیبا و جذابی است
داستان در جزئیات چندان عمیق نیست و پر از بیان مطالب تکراریست، اما درکل تا حدی آموزندهست. با خواندن این کتاب از خودتان میپرسید چه چیزی درست و چه کاری غلط است. گویندگی گرچه حرفهای و خوب است، اما بهتر
ترجمه به وضوح خوب نیست. تعابیر خیلی تکراری و فاقد خلاقیت هستند. حتا جاهایی فعل اشتباه استفاده شده! از نظر من داستان تا حدود زیادی کلیشهای بود. جزئیات داستان و گفتگوی درونی راوی بعضی اوقات حوصله سربَر بود. همچنین چرخشِ