دانلود و خرید کتاب یادبودهای او کالین هوور ترجمه طناز فروهر
تصویر جلد کتاب یادبودهای او

کتاب یادبودهای او

نویسنده:کالین هوور
انتشارات:انتشارات آهین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۸۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یادبودهای او

کتاب یادبودهای او نوشتهٔ کالین هوور و ترجمهٔ طناز فروهر است. انتشارات آهین این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان را دلخراش و درعین‌حال امیدوارکننده توصیف کرده‌اند. در این رمان تلاش‌های مادر جوانی را می‌خوانیم که پس از بازگشت از زندان می‌کوشد زندگی خود را از نو بسازد.

درباره کتاب یادبودهای او

کتاب یادبودهای او که با عنوان کتاب یاد او نیز در ایران ترجمه شده- ماجرای یک مادر جوان را روایت می‌کند که روزی پس از گذراندن ۵ سال زندان برای یک اشتباه غم‌انگیز به شهر بازمی‌گردد؛ شهری که همه چیز در آن به‌هم ریخته است. او امیدوار است که دوباره دختر ۴ساله‌اش را ببیند، اما این فقط یک نفر است که این زن جوان را می‌پذیر. او «لجر» نام دارد؛ صاحب بار محله.

این دو شخصیت داستانی باوجود فشاری که زیر آن هستند، با هم ارتباط برقرار می‌کنند. هر چه عشق میان آنها افزایش پیدا می‌کند، مخاطرات نیز افزایش می‌یابند. مادر جوان باید راهی برای تبرئه‌کردن دوبارهٔ خود از اشتباهات گذشته‌اش (این بار در شهر) بیابد تا بتواند آینده‌ای بهتر را برای خودش و افرادی که دوستشان دارد، بسازد.

رمان یادبودهای او نوشتهٔ کالین هوور در ۴۱ بخش و یک مؤخره نوشته شده است.

خواندن کتاب یادبودهای او را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب یادبودهای او

«وقتی به خانه رسیدم، وانت را توی گاراژ پارک نکردم. دیم دوست دارد صبح‌ها بلند شود و از پنجره‌اش بیرون را نگاه کند تا مطمئن شود خانه هستم و گریس می‌گوید وقتی وانت را در گاراژ می‌گذارم، ناراحت می‌شود.

من از هشت ماهگی دیم، روبه‌روی خانه‌شان آن طرف خیابان زندگی می‌کنم. البته اگر سال‌هایی که رفتم و دنور زندگی کردم را حساب نکنم، در تمام زندگی‌ام ساکن این خانه بوده‌ام.

سال‌های زیادی بود که والدینم دیگر اینجا زندگی نمی‌کردند بااین‌حال، هر د حالا در اتاق مهمان از حال رفته بودند.

پدرم بعد از بازنشستگی، یک آروی خرید و حالا با مادرم و کاروان‌شان به سراسر کشور سفر می‌کنند. وقتی برگشتم خانه را از آنها خریدم، آن‌ها هم وسایل‌شان را بار زدند و رفتند. گمان می‌کردم سفرشان نهایتاً یک سال طول بکشد اما حالا پنج سال گذشته و هیچ نشانی از کم شدن سفرها، وجود ندارد.

فقط آرزو می‌کردم ای‌کاش قبل از آمدن‌شان، خبرم می‌کردند. شاید بهتر باشد برنامۀ مکان‌یاب را در تلفن‌های همراهشان نصب کنم تا در آینده بتوانم از حضور ناغافلی‌شان با خبر شوم. نه اینکه از دیدن‌شان خوشحال نشوم، فقط به این دلیل که خوب است برای آمدن‌شان برنامه‌ریزی کنم.

و نهایتاً به همین خاطر در حال ساخت ورودی خصوصی برای خانۀ جدیدم هستم.

کار به کندی پیش می‌رود چون من و رومن سرمان خیلی شلوغ است. هر یکشنبه از سر صبح تا آخر شب، با رومن و وانتم به چشایرریج می‌رویم و کار می‌کنیم. بیشتر کارهای سخت را به پیمانکارها می‌سپارم اما بعضی از قسمت‌های ساختمان را خودمان تکمیل کرده‌ایم. بعد از دوسال یکشنبه‌ها کار کردن، بالاخره خانه دارد شکل می‌گیرد. شاید تا شش ماه دیگر اسباب‌کشی کنم.

«داری کجا می‌ری؟»

وقتی به در گاراژ رسیدم، چرخیدم. پدرم با لباس زیر بیرون اتاق مهمان ایستاده بود.

«دیم مسابقۀ بیسبال داره. شما دو تا هم می‌خواین بیاین؟»»

معرفی نویسنده
عکس کالین  هوور
کالین هوور

کالین هوور در ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹ در سولفور اسپرینگز در تگزاس به دنیا آمد و در سالتیلو در تگزاس بزرگ شد. هوور مدت‌ها پیش از اینکه هویت خود را درک کند، عاشق نوشتن بود. او خود درباره‌ی کودکی‌اش این‌گونه می‌گوید: «به یاد دارم که در کودکی احساس می‌کردم که داستان‌هایی برای گفتن دارم.»

حیدر
۱۴۰۱/۰۶/۲۱

کاش بزاریدش تو طاقچه بی نهایت🥲❤🤌🏻

Zahra Alipour
۱۴۰۱/۰۷/۰۵

اول از همه بگم که خواهشاً بدون توقعاتی که تو تبلیغات اینستاگرامی دیدین،کتاب رو بخونید،کلا بدون توقع شروعش کنید.این که از کتابی موقع شروعش توقع خیلی خیلی بالا داشته باشید و اون کتاب انتظاراتتون رو برآورده نکنه بهتون نمیچسبه و

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۱۰/۱۳

بنظرم از کالین هورر فقط همون ما تمامش میکنیم و اگر حقیقت این باشد رو بخونید بقیه کتاباش نه تنها ارزش ادبی حتی ارزش خوندن هم ندارن شاید برای کسی که تازه میخواد کتابخوندن رو شروع کنه انتخاب خوبی باشه ولی اگه کتابخون

- بیشتر
کاربر ۲۴۳۷۷۰۴
۱۴۰۱/۰۵/۰۱

بی نهایت کتاب دوست داشتنی هست، نویسنده که کاملا معرف حضور همه هست ترجمه هم بینهایت روان، عالی و سلیس بود کتاب میکشونتتون تا اخر... امیدوارم از خوندنش لذت ببرید

Allabout_shin
۱۴۰۱/۰۵/۲۱

یکم روند داستان برام خسته کننده بود البته به این دلیل بود که خیلی عاشقانه ی داستان برام مهم نبود و میخواستم ببینم نتیجه ی ماجرای اصلی چی میشه . هدف داستان جالب بود و به مسأله ی خاصی اشاره کرده

- بیشتر
booklover
۱۴۰۱/۰۵/۱۴

ارزش یک بار خوندن رو داشت، اون‌قدری که شلوغش کردن تو فضای مجلزی اصلا نبود ولی قشنگ بود

love.is.books
۱۴۰۱/۰۸/۰۱

از نظر ترجمه باید بگم ترجمه خوبی داره

mhdse
۱۴۰۱/۰۶/۲۴

کتاب قشنگی بود ولی نه به اندازه ی ما تمامش میکنیم به نظرم اون کتاب خیلی آموزنده تر و بهتر بود. به علاوه که خیییلی توی این کتاب صحنه های جنسی وجود داشت که قداست عشق رو زیر سوال میبرد حتی با

- بیشتر
کتاب خور
۱۴۰۱/۰۸/۲۶

کتاب واقعا مخاطب رو با خودش همراه می‌کنه منتها اگر مثل من لااقل پنج شش اثر دیگه از این نویسنده خونده باشید میفهمید که المان ها و پایه های داستان های ایشون تکراریه معمولا. یه دختر و پسر خوشگل با

- بیشتر
هدیه
۱۴۰۱/۰۷/۲۲

اول از همه این کتاب راجب کنا دختری که به خاطر یه اشتباه پنج سال زندان بود هست وقتی از زندان آزاد میشه شروع میکنه به دنبال بچش بچرخه و بعد با لجر آشنا میشه پسری که هم بچش پیشه

- بیشتر
یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی‌پایان است.
n re
بیشتر در گلویم اشک دارم تا کلمه.
n re
همیشه دلم برات تنگ می‌شه حتی وقتی پیش هم هستیم
n re
مردم می‌گویند در دام عشق افتادی اما برای عاشقی، افتادن کلمۀ غم‌انگیزی است. افتادن هیچ‌وقت خوب نیست. روی زمین می‌افتی، به پشت می‌افتی، به دام مرگ می‌افتی. اولین کسی که در مورد عشق کلمۀ افتادن را استفاده کرده، حتماً قبلش از عاشقی دست کشیده بوده. در غیر این‌صورت باید لغت خیلی بهتری برایش انتخاب می‌کرده.
n re
به طور معمول، آدم‌ها که می‌میرند عزیز می‌شوند. حتی بعضی وقت‌ها در حد قهرمان بالا می‌روند
n re
هیچ‌وقت نمی‌شد به آدم‌ها بگویی تنهایت بگذارند و این حرف باعث ناراحتی‌شان نشود.
n re
انگار گریه‌کردن تنها چیزیه که توی زندگیم باقی مونده و من خوب بلدمش.
n re
نبخشیدن سخت است اما گمانم برای آدم‌هایی که بیشتر از دیگران صدمه دیده‌اند، بخشیدن سخت‌تر است.
میم الف
دلم می‌خواهد حیاطی برای کاشت گل و گیاه داشته باشم. گیاهانی که گل بدهند و از بین نروند. دلم می‌خواهد بدون اینکه آرزو کنم کاش حرفی نزده بودم، با آدم‌ها صحبت کنم
Zahra Alipour
ما فقط تعدادی آدم غمگین هستیم که از روی اجبار هر کاری می‌کنیم تا به فردا برسیم
میم الف
امکان دارد از کسی خوشت بیاید که مدت طولانی از او متنفر بوده‌ای؟
Parinaz
ما فقط تعدادی آدم غمگین هستیم که از روی اجبار هر کاری می‌کنیم تا به فردا برسیم. بعضی از ما غمگین‌تر از بقیه هستیم. بعضی بیشتر از بقیه می‌بخشیم و می‌گذریم.
shaghayegh
خیلی عجیب است، اینکه در تمام وقایع زندگی یک آدم شریک و دخیل بوده‌ای اما ناگهان دیگر هیچ خبری از هیچ‌چیز مربوط به او نداشته باشی. این یکی هم عجیب است، اینکه فکر می‌کنی کسی را می‌شناسی اما بعد از مدتی متوجه می‌شوی که شاید اصلاً هم شناختی از او نداشته باشی.
Zahra Alipour
حقیقت مثل لعنت خدا افسرده کننده‌ست.
n re
نبخشیدن سخت است اما گمانم برای آدم‌هایی که بیشتر از دیگران صدمه دیده‌اند، بخشیدن سخت‌تر است.
anahid
این حرف همیشه با من مانده. «همیشه دلم برات تنگ می‌شه حتی وقتی پیش هم هستیم.»
Allabout_shin
چشمانم را می‌بندم و اشک می‌ریزم چرا که زندگی می‌تواند بدجور بدجنس و سخت باشد و من بارها دلم خواسته خودم را از بین ببرم، اما بعد لحظاتی مثل این، به یادم می‌آورند که شادی حالتی همیشگی نیست. هدفی نیست که همگی تلاش می‌کنیم در زندگی بدستش بیاوریم، بلکه صرفاً چیزی است که گهگاهی خودش را نشان می‌دهد، بعضی وقت‌ها در مقادیری بسیار کم تا فقط باعث شود ادامۀ مسیر به اندازۀ کافی خوب به‌نظر رسد.
Allabout_shin
خدا جونم، دلم برات تنگ شده.
n re
انگار آدم ساکتی است اما نه از آن ساکت‌های خجالتی. از آن ساکت‌هایی که مثل آرامش قبل از طوفان هستند، اطرافت را فرا می‌گیرند و تو تا وقتی که رعد را در استخوان‌هایت حس نکنی، متوجه‌شان نمی‌شوی.
Allabout_shin
آدم‌ها به همراهی و ارتباط احتیاج دارند
n re

حجم

۲۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۲۷۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان