دانلود و خرید کتاب صوتی کلکسیونر
معرفی کتاب صوتی کلکسیونر
کتاب صوتی کلکسیونر نوشتهٔ جان فاولز و ترجمهٔ پیمان خاکسار است. متین ستوده و اشکان عقیلی پور گویندگی این کتاب صوتی را انجام دادهاند و رادیو گوشه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی کلکسیونر
کتاب صوتی کلکسیونر اولین رمان منتشرشدهٔ جان فاولز است که آن را در فاصلهٔ ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲ نوشت. این اثر با استقبال بسیاری روبهرو شد و نویسندهاش را به شهرت رساند. از این کتاب چندین اقتباس سینمایی و تئاتری شده و در آثار بیشماری به آن ارجاع داده شده. «کلکسیونر» از اولین نمونههای ژانری است که امروزه از آن به اسم تریلرِ روانشناسانه یاد میکنیم. کتاب دربارهٔ مرد جوانی به نام «فردریک کلگ» است. او یک کارمند شهرداری بسیار تنها و دچار سرخوردگی و کمبودهای عاطفی است که تنها سرگرمیاش گرفتن و خشککردن پروانه است. این شخصیت دارای اختلالات روانی شدید است. او یک دختر جوان و دانشجوی هنر به نام «میراندا» را دزدیده و در زیرزمین خانهاش نگه میدارد. داستان از دو زاویهدید، مرد و دختر روایت میشود. مرد میخواهد بدون آسیبزدن به دختر او را به خود علاقهمند کند و دختر از هر فرصتی برای فرار استفاده میکند، اما پایان تکاندهندهٔ کتاب جذابیت آن را چند برابر میکند.
شنیدن کتاب صوتی کلکسیونر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جان فاولز
جان فاولز در ۳۱ مارس ۱۹۲۶ در شهرک کوچکی در ۶۰ کیلومتری لندن متولد شد. پس از آنکه مدت کوتاهی در دانشگاه ادینبورگ تحصیل کرد، در سال ۱۹۴۵ برای خدمت نظامی به ارتش پیوست. دوران آموزشی او همزمان با پایان جنگ جهانی دوم بود؛ پس فاولز بهطور مستقیم در جنگ نبود. پس از مدتی فهمید نمیتواند نظامی زندگی کند و بنابراین در سال ۱۹۴۷ تصمیم گرفت ارتش را ترک کند. پس از آن به اکسفورد رفت و در آنجا بود که اگزیستانسیالیسم را کشف کرد و به آثار ژان پل سارتر و آلبر کامو علاقهمند شد. در سال ۱۹۵۰ در رشتهٔ زبان فرانسوی فارغالتحصیل شد و کارش را بهعنوان نویسنده آغاز کرد. جان فاولز در ۵ نوامبر ۲۰۰۵ در پی یک بیماری طولانی در ۷۹سالگی در منزل مسکونیاش در جنوب غربی انگلستان درگذشت. از آثار او باید به رمانهای «کلکسیونر» و «مجوس» اشاره کرد.
بخشی از کتاب صوتی کلکسیونر
«مبلغ چک ۷۳۰۹۱ پوند بود و چند شیلینگ و پنس. وقتی سهشنبه آدمهای بنگاه شرطبندی تأیید کردند که همهچیز روبهراه است، زنگ زدم به آقای ویلیامز. قشنگ معلوم بود از استعفای من عصبانی شده. هر چند که اول گفت برایم خوشحال است، گفت همه خوشحالاند، که البته میدانستم نیستند. حتی به من پیشنهاد داد در وام پنجدرصدی اداره سرمایهگذاری کنم! بعضی کارمندهای شهرداری قدرت تشخیص خوب از بد را از دست دادهاند.
به توصیهٔ آدمهای شرطبندی عمل کردم، با عمه آنی و مِیبل رفتم به لندن و صبر کردم آبها از آسیاب بیفتد. یک چک پانصدپوندی برای تام پیر فرستادم و از او خواستم با کراچلی و بقیه قسمتش کند. جواب نامههای تشکرشان را ندادم. همیشه فکر میکردند من خسیسم.
تنها مشکل میراندا بود. موقعی که برنده شدم برگشته بود خانه، تعطیلات دانشگاه هنر بود، و فقط توانستم شنبه صبحِ روزِ بزرگ ببینمش. تمام مدتی که در لندن بودیم و خرج میکردیم و خرج میکردیم، در این فکر بودم که دیگر نمیبینمش؛ ولی بعد با خودم میگفتم حالا که پولدار شدهام میتوانم شوهر خوبی برایش باشم، اما دوباره ته دلم میگفتم مسخره است، آدمها فقط به خاطر عشق ازدواج میکنند، خصوصاً دخترهایی مثل میراندا. حتی زمانهایی بود که فکر میکردم فراموشش خواهم کرد. ولی فراموش کردن چیزی نیست که دست خودت باشد، برایت اتفاق میافتد. منتها برای من اتفاق نیفتاد.
اگر مثل بیشتر آدمهای این دوران اهل ظواهر باشی و بیاخلاق، میتوانی با اینهمه پول خیلی خوش بگذرانی. ولی باید بگویم من هیچوقت اینجوری نبودهام، بهعمرم حتی یکبار در مدرسه تنبیه نشدم. عمه آنی پروتستان مخالف کلیسای انگلستان بود، هیچوقت مجبورم نکرد بروم کلیسا یا اینجور جاها، بااینحال من در فضایی نسبتاً مذهبی بزرگ شدم هر چند عمو دیک هرازگاهی یواشکی سری به میخانه میزد. وقتی از سربازی برگشتم، بعد از هزار دعواومرافعه، عمه آنی بالاخره اجازه داد سیگار بکشم، از این کارم اصلاً خوشش نمیآمد. حتی با آنهمه پول وِرد زبانش این بود که پول خرج کردن خلاف اصولش است. ولی مِیبل تا چشم مرا دور میدید میپرید به مادرش، یک روز اتفاقی صدایشان را شنیدم. بالاخره گفتم این پول خودم است و وجدان خودم و اگر دلش بخواهد میتواند همهٔ پول را بردارد و اگر دلش نخواهد هیچیاش را، علاوهبراین نشنیدهام نانکانفورمیستها از هدیه گرفتن نهی شده باشند.»
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
سلام واقعا زیبا بود و از اون دسته داستانهایی که تهش نمیشه حدس زد و واقعا به نظر من متفاوت تمام شد
خیلی کتاب گیرایی بود. اجرای آقای عقیلیپور و خانم ستوده بسیار تأثیرگذار بود.
پلات توییستش قوی بود .
بسیار عالی و خوب