کتاب پخمه
معرفی کتاب پخمه
کتاب پخمه، اثری از عزیز نسین، نویسندهی طنزپرداز ترک دربارهی مردی به نام پخمه است که مصداق بارز این ضربالمثل است: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!
پخمه عزیز نسین را با ترجمهی رضا همراه بخوانید و از طنز تلخ آن لذت ببرید.
دربارهی کتاب پخمه
عزیز نسین داستان بلند طنزآمیز پخمه را در قالب وقایع روزمرهی اجتماعی نوشته است. این داستان روایت زندگی مردی به نام «پخمه» است. او تلاش میکند که زندگی سالمی داشته باشد. اما از بخت بدش در جامعهای گرفتار شده است که همهی افراد در مسیر مخالف او هستند. با این شرایط قدم در مسیر درست گذاشتن هر روز سختتر و سختتر میشود. اوج داستان اینجا است که او برای دست و پا کردن یک زندگی معمولی و بهدوراز هرگونه دروغ و دزدی تلاش میکند ولی در نهایت به جرم گناه ناکرده به زندان میافتد.
کتاب پخمه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن کتابهای طنز لذت میبرید، کتاب پخمه را بخوانید. پخمه برای کسانی که آثار دیگر عزیز نسین را دوست داشتهاند نیز کتابی جذاب و خواندنی است.
دربارهی عزیز نسین
محمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزنویس ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ در استانبول به دنیا آمد. ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را به عنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چهکارهای؟» است. او که سردبیری گاهنامه طنز را بر عهده داشت، به دلیل دیدگاههای سیاسیاش، چندین بار به زندان افتاد. داستانهای کوتاه عزیز نسین در ایران به دست مترجمان مختلفی مانند ثمین باغچهبان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شد و در سراسر دنیا آثار او را به سی زبان میخوانند. عزیز نسین از یک سوقصد از طرف گروههای افراطی در حادثه آتشسوزی هتل جان سالم به در برد و در نهایت در ۶ ژوئیه ۱۹۹۵ در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب پخمه
جدی میگم، تمام بدبختی من از چند تا تکه کتلت شروع شد! مدتهاست انتقام همین کتلتها را پس میدم. پنج شش ساله که من خودم نیستم. هرروز و هر هفته به یک قیافه در میام. الان هم که پیش شما نشستم، نمیدانم کی هستم. یک روز بازرس شدم، یک وقت دکتر شدم، مدتی مهندس بودم. خلاصه هر چی بگی شدهام غیر از خودم. اگر یک نفر از عقب صدا کند علی، احمد، محمد، حسن! من خیال میکنم با من کارداره؛ چون صدتا اسم دارم.
با حیرت پرسیدم:
- یعنی چی؟
- جواب این سؤال شما خیلی مشکله و باید مقدمهٔ مفصلی براش چید. خلاصه اینکه سرنوشت، آدم را خیلی زیر و رو میکنه.
هیچکس نمیدونه فردا چه اتفاقی براش میافتد. مثلاً در راه میرویم، یکدفعه پامون به سنگ میخوره و یا اینکه میافتیم توی جوی آب و همین موضوع باعث میشه که از یک حادثهٔ بزرگ جان سالم به در میبریم.
صبح از خونه بیرون میآییم برویم دنبال کاری که در نظر داریم، یک دوستی سر راهمان سبز میشه و پس از احوالپرسی، ما را به جایی میبره که در آنجا عاشق یک دختر خوشگل میشیم و بعد باهاش ازدواج میکنیم. به عقیدهٔ شما به این چیزها چی میشه گفت؟ هوم؟
اگر پایمان به سنگ نمیخورد و یا توی جوی آب نمیافتادیم و یا اون دوست را نمیدیدیم، زندگی ما شکل دیگری میگرفت؟
داستان من هم، نظیر یکی از همین حوادث است که به خاطر خوردن چند تا کتلت، مسیر زندگیم عوض شد.
از این مقدمهچینیهاش داشت حوصلهم سر میرفت. دلم میخواست زودتر اصل داستان را شروع کند!
پخمه پک محکمی به سیگارش زد و ادامه داد:
- آن روزها من شاگرد دبیرستان نظام بودم.
حجم
۲۰۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
نظرات کاربران
پخمه یکی از داستان های قشنگ و خنده دار عزیز نسین هست بخونید و بخندید
از اون کتابای حال خوب کن و بامزه.