دانلود و خرید کتاب کوری ژوزه ساراماگو ترجمه اسدالله امرایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب کوری اثر ژوزه  ساراماگو

کتاب کوری

معرفی کتاب کوری

کتاب کوری نوشته ژوزه ساراماگو، رمان‌نویس پرتغالی و برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات است. اسدالله امرایی این کتاب پرطرفدار دنیا را به فارسی ترجمه کرده است. این ترجمه مشهورترین ترجمه از این کتاب است.

درباره کتاب کوری

ژوزه ساراماگو در کتاب کوری، داستان شهری را روایت می‌کند که همه شهروندان آن به نوعی بیماری مسری و ناشناخته‌ دچار و به کوری سفید مبتلا می‌شوند. با آغاز شیوع این بیماری مسئولین شهر تصمیم می‌گیرند تا افراد مبتلا به این کوری را به قرنطینه بیندازند تا باقی شهر از ابتلا به این بیماری مصون باشند. شخصیت‌های اصلی داستان ساراماگو جزو نخستین افرادی هستند که در شهر به این کوری مبتلا و در این قرنطینه گرفتار شده‌اند.

این رمان‌نویس پرتغالی کتاب کوری را در سال ۱۹۹۵ به نگارش درآورد. کوری در سرتاسر جهان مورد استقبال فراوان قرار گرفت. کتاب یاد شده به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده است. باید خاطرنشان ساخت ساراماگو در سال ۲۰۰۴ کتاب بینایی را در دنباله‌ی کتاب کوری نوشت.

گفتنی است کمیته جایزه ادبی نوبل کتاب کوری را یکی از آثار تأثیرگذار در اهدای نوبل به ساراماگو دانستند.

خواندن کتاب کوری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب کوری را باید یکی از آثار مطرح دنیا دانست و خاطرنشان ساخت جایزه نوبل به این اثر اعتبار ویژه‌ای بخشیده است. بنابراین مطالعه کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو را به همه علاقمندان کتابخوانی، به ویژه رمان‌های خارجی، پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ژوزه ساراماگو

ژوزه دی سوزا ساراماگو به تاریخ ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ در دهکده‌ای کوچک در شمال لیسبون در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد. ساراماگو برای امرار معاش، تحصیلات دبیرستانی خود را نیمه تمام گذاشت و شغل‌های مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی را تجربه کرد. او مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال را در کارنامه خود دارد.

اولین رمان ساراماگو به نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید که با موفقیت همراه نبود. با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ این نویسنده پرتغالی آمد.

ساراماگو گاه در دل داستان‌های خود به واقعیت‌های جامعه امروز اشاره می‌کند. هدف کنایه‌های این نویسنده معمولاً مقدسات مذهبی، حکومت‌های خودکامه و نابرابری‌های اجتماعی هستند. با انتشار کتاب انجیل به روایت عیسی مسیح در سال ۱۹۹۲ و به قلم این نویسنده، وزیر کشور پرتغال، کتاب یاد شده را توهینی به جامعه کاتولیک پرتغال دانست و نام ساراماگو را از لیست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد. ساراماگو پس از آن به همراه همسر اسپانیایی‌اش به تبعیدی خودخواسته به لانزاروته جزیره‌ای آتشفشانی در جزایر قناری در اقیانوس اطلس رفت و تا آخر عمر در آنجا زندگی کرد.

ژوزه دی سوزا ساراماگو کتاب کوری را در سال ۱۹۹۵ به نگارش درآورد. این کتاب در سرتاسر جهان مورد استقبال فراوان قرار گرفت. این نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی شد. کمیته جایزه ادبی نوبل کتاب کوری را یکی از آثار تأثیرگذار در اهدای نوبل به ساراماگو دانستند. این نویسنده که از لوسمی رنج می‌برد؛ در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰، در سن ۸۷ سالگی، درگذشت.

بخشی از کتاب کوری

زن منتظر جواب او نماند. با نیش و کنایه به جمع کردن تکه‌های گلدان و خشک کردن کفِ اتاق مشغول شد و زیر لب غرولند می‌کرد و ناراحتی خود را بروز می‌داد، اقلاً این گندی را که زدی باید پاک می‌کردی و عوض آن‌که بنشینی و گل‌ها را بگذاری روی پایت و بخوابی، انگار نه انگار که کار تو بوده، باید جمع‌وجورشان می‌کردی. او حرفی نزد، چشم‌های خود را در پس پلک‌های بسته محافظت می‌کرد، ناگهان فکری به کله‌اش زد، اگر یکهو چشم باز کنم و ببینم چه، امیدی در دل او قوت گرفت، زن نزدیک آمد و متوجه دستمال خونی شد دلخوری‌اش در آنی از بین رفت، با مهربانی پارچهٔ روی زخم را باز کرد و پرسید طفلک چطور شد دستت را بریدی، با تمام وجودش یکپارچه می‌خواست زنش را ببیند که جلوی او زانو زده همانجایی که می‌دانست هست، بعد ناگهان یادش افتاد که نمی‌تواند او را ببیند، چشم‌هایش را باز کرد. زن خنده‌ای کرد و گفت پس بالاخره بیدار شدی، خوش‌خواب. سکوتی افتاد و مرد گفت کور شده‌ام، نمی‌توانم چیزی را ببینم. زن اختیارش را از کف داد، بازی درنیاور، چیزهایی هست که نباید به شوخی بگیریم، چقدر دلم می‌خواست شوخی باشد، اما حقیقت این است که من واقعاً کورم، هیچ‌چیزی را نمی‌توانم ببینم، خواهش می‌کنم، مرا نترسان به من نگاه کن، اینجا، اینجا هستم، چراغ هم روشن است، می‌دانم آنجایی، صدایت را می‌شنوم، می‌توانم لمست کنم، می‌دانم چراغ را روشن کرده‌ای، اما من کور شده‌ام. زن گریه سر داد، چسبیده بود به مرد و می‌گفت درست نیست، بگو که حقیقت ندارد. گل‌ها از دستش سُر خورد و ریخت کف اتاق روی دستمال خونی، خون انگشت زخمی دوباره بیرون زد، او که انگار می‌خواست چیز دیگری بگوید، زیر لب گفت این که چیزی نیست و با لبخندی از سرِ درد گفت همه‌چیز را سفید می‌بینم. زن کنار او نشست، محکم بغلش کرد و به‌آرامی پیشانی‌اش را بوسید، صورتش را هم بوسید. چشم‌هایش را به‌نرمی بوسید، حالا می‌بینی تمام می‌شود، خوب می‌شوی، تو که مریض نبوده‌ای، آدم که یکهو کور نمی‌شود، شاید، اصلاً بگو ببینم چطور شد، چه حسی به تو دست داد، کی، کجا، نه ول کن باشد برای بعد، اول باید با چشم‌پزشک مشورت کنیم، تو کسی را می‌شناسی، گمانم نه، آخر هیچ‌کدام‌مان که عینک نمی‌زدیم، آخر اگر قرار باشد به بیمارستان هم ببرمت، احتمالاً توی اورژانس نمی‌توانند برای چشمی که نمی‌بیند کاری بکنند، حق با توست باید برویم، پیش دکتر، خیلی خوب الان راهنمای تلفن را نگاه می‌کنم و دکتری را که این دوروبر مطب دارد گیر می‌آورم. بلند شد اما باز سؤال می‌کرد، هیچ فرقی نکرده‌ای، مرد گفت نه، خوب حواست را جمع کن می‌خواهم چراغ را خاموش کنم ببین اگر متوجه شدی بگو، هیچ فرقی نکرده، هیچ فرقی نکرده یعنی چه، هیچ فرقی نکرده همان سفیدی را می‌بینم، انگار شب معنی ندارد.

معرفی نویسنده
عکس ژوزه  ساراماگو
ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو با نام کامل ژوزه دو سوسا ساراماگو، نویسنده‌ی پرتغالی مشهور برنده‌ی جایزه‌ی نوبل است. او در ۱۶ نوامبر ۱۹۲۳ در خانواده‌ای از دهقانان، در آزینهاگا، روستایی کوچک در حدود صد کیلومتری شمال شرقی لیسبون به دنیا آمد. زمان تولد ساراماگو، مسئول ثبت احوال تصمیم گرفت نام مستعار پدر او، یعنی «ساراماگو» را به نام ژوزه اضافه کند و خود ژوزه تا زمانی که برای نخستین بار به مدرسه رفت، نام کامل خود را نمی‌دانست.

نظرات کاربران

امیررضا
۱۴۰۰/۰۹/۰۲

یکی از دلایای که جذبش شدم نظر آقای دولت آبادی راجع به کتاب بود که باعث شد شروع کنم به خوندنش، خیلی کوتاه گفت : یک رمان سهمگین.. واقعا هم همینطور بود با ترجمه مینو مشیری خوندم و راضی بودم خیلی کتاب تاثیر

- بیشتر
ERFAN
۱۴۰۰/۱۱/۲۱

این کتاب را از دست ندهید

کاربر 1129858
۱۴۰۰/۰۹/۱۵

یک کتاب بی نهایت عالی به جرأت میتونم بگم بهترین کتابی بود که تا بحال خوندم یه داستان متفاوت و بسیار زیبا با پایانی خوب توصیه میکنم بخونید حتما

نوی‌صآد
۱۴۰۲/۰۲/۳۱

کوری از متمایز ترین و خاص ترین کتاب هاییه که خوندم. کوری سفید، بیماری مسری عجیبی که خیلی زود به همه سرایت می‌کنه. همه زودتر از آنچه فکر میکنن بهش مبتلا می‌شن، به جز یک نفر. ساراماگو به خوبی تونسته

- بیشتر
arsin_musicland
۱۴۰۰/۱۰/۲۸

کتاب بسیار عالی اینکه چطور تمدن و فرهنگ پیشرفته انسان آروم آروم از هم میپاشه و پشر خوی حیوانی پیدا میکنه خوندن کتاب خیلی حس خوبی نداره بسیار مریضه. و تلخ ولی به نظرم با خوندنش به واقعیت های دست پیدا

- بیشتر
Foad Bahari
۱۴۰۱/۱۰/۱۶

کوری بی شک استعارەای است از هر بیماری و حالت دیگری کە بشر را بە خوی وحشی گری می‌رساند . این رمان باارزش بە ما میگوید برای لحظەای هم کە باشد می‌بایست بشر متمدن این حالت دهشتناک را تصور کند

- بیشتر
fatima
۱۴۰۱/۰۱/۱۸

تازه شروع کردم به خوندنش ولی عاشقش شدم داستان به شدت جذابی داره توصیف ها، فوق العادست به طوری که میتونم کاملا فضا رو تصور کنم حتما بخونیدش عالیه

Marzieh Ahmadi
۱۴۰۱/۱۰/۰۹

رمان پر کشش و سوژه جذابی هست. ولی برای به تصویر کشیدن خوی حیوانی انسانها صحنه های ناراحت کننده و تهوع آوری رو توصیف میکنه. از لحاظ معنایی نکات جالبی داره. تجربه آقای امرایی رو خوندم روان بود. یه کم

- بیشتر
vianito
۱۴۰۱/۰۱/۱۱

لطفا این کتاب رد بذارید تو طاقچه بی نهایت، ممنون

ارشادی
۱۴۰۱/۰۸/۲۲

تا هفت فصل جلو رفتم و دیگه ادامه ندادم اصن

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۵)
شوهرش همراه با اولین مرد کور به‌آهستگی به طرف در می‌رفتند، کنار تخت‌های دو طرف می‌ایستادند و اشیای قیمتی کورها را می‌گرفتند، بعضی‌شان اعتراض می‌کردند که این غارت بی‌شرمانه است، درست هم می‌گفتند، سایرین هم با لاقیدی دارایی خود را می‌دادند و استدلال هم می‌کردند که هیچ‌چیز دنیا برای آن‌ها نمی‌ماند و آدم مالک مطلق چیزی نیست، این هم حقیقتی شفاف بود
shariaty
شاگرد دوافروش گفت کور شدن من خیلی ساده بود، شنیدم کوری بین مردم شایع شده، می‌خواستم بدانم اگر کور شوم چطور می‌شوم، چشم‌هایم را بستم و وقتی باز کردم کور شدم،
shariaty
ما آن‌قدر از مرگ می‌ترسیم که همیشه سعی داریم عذری برای مرده‌ها بتراشیم و از گناه آن‌ها بگذریم، انگار می‌خواهیم پیشاپیش برای مرگ خودمان هم عذری بیاورند و از ما بگذرند
mahya
اگر نمی‌توانیم کاملاً مثل آدم زندگی کنیم، دست‌کم هرچه در توان داریم به‌کار بگیریم تا کاملاً حیوان نشویم
کاربر ۲۶۳۱۸۲۹
مرد توی ماشین سرش را به طرف آن‌ها برمی‌گرداند، اول به این‌طرف بعد به آن‌طرف، انگار داد می‌زند، از حرکت لب‌هایش به‌نظر می‌رسد چند کلمه را تکرار می‌کند، یک کلمه نه سه کلمه، آخرسر یکی که در را باز می‌کند، معلوم می‌شود که می‌گوید، من کور شده‌ام.
shariaty

حجم

۲۹۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۹ صفحه

حجم

۲۹۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۹ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان