دانلود و خرید کتاب صوتی کوری
معرفی کتاب صوتی کوری
کتاب صوتی کوری رمانی مهم و محبوب از ژوزه ساراماگو نویسندهی پرتغالی برندهی نوبل ادبیات است. این رمان اولین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. کوری یکی از آثاری بود که در دستیابی ساراماگو به جایزهی نوبل نقشی اساسی ایفا کرد. کوری داستان بلایی است ناگهانی که به جان مردم یک شهر میافتد و آنها را کور میکند، مردمی که جز سفیدی چیزی نمیبینند.
درباره کتاب صوتی کوری
کتاب صوتی کوری یکی از آثار مهم و تاثیرگذار ادبیات پرتغال است که ژوزه سارماگو سه سال پیش از دریافت جایزهی نوبل ادبیات نوشت. داستانی که با اتفاقی عجیب و غیرمنتظره آغاز میشود. در یک روز که زندگی مانند روزهای دیگر جاری در شهر است، یک راننده بهطور ناگهانی بیناییاش را از دست میدهد و همه چیز را سفید میبیند. به تدریج این بیماری میان افراد دیگری نیز شایع میشود و بلای کوری به تسخیر شهر برمیخیزد. در آن میانه چشمپزشکی هست که پس از معاینهی آن بیماران تشخیص میدهد چشم هیچکدام از آنها عیب ندارند و همگی سالماند. طولی نمیکشد که خود پزشک هم دچار کوری میشود. یک اپیدمی غیرقابلباور گریبان شهر را میگیرد و مسئولین شهر تصمیم میگیرند بیماران را قرنطینه کنند. تنها فردی که از آن جمع دچار بیماری نشده زن پزشک شهر است، اما او خود را به کوری میزند تا همراه بقیه به قرنطینه برود. پس از ورود بیماران نابینا به آسایشگاهی روانی، زندگی روی زشتش را بهتدریج هر چه بیشتر به آنها نشان میدهد. شرایط زندگیشان به شدت تغییر میکند و به وضعیتی اسفناک میرسد. مسئولین پس از محصور کردن بیماران، به آنها غذا میرسانند اما روند توزیع غذا و مدیریت بحران بسیار ناصواب و ناقص است. در این هنگام است که خوی حیوانی برخی از آنها نیز بیدار میشود و دست به رفتارهایی باورنکردنی میزنند. آنها میخواهند به هر قیمتی زنده بمانند و هر چه دارند در این راه هزینه کنند. بحران در این نقطه متوقف نمیشود و با دزدی و تجاوز، آسایشگاه خود به جهنمی کوچک تبدیل میشود. پس از مدتی ارتش نیز که سربازانش را برای کنترل پناهگاه گماشته بودند، آنجا را به حال خود رها میکنند. شرایط جهنمی اما در آن مکان محصور نمیماند و به تمامی نقاط آن سامان منتقل میشود. شرایط آخرالزمانی میشود و هر لحظه رو به وخامت میرود و شهر به سمت فروپاشی حرکت میکند. مردم در منفعلترین حالت خود و در بیچارگی مطلق زمان میگذرانند و انتظار مرگشان را میکشند؛ تا اینکه در یک نقطه مسیر حوادث تغییر میکند.
ساراماگو در کتاب صوتی کوری نامی از شخصیتهای داستانش نمیآورد و ما آنها را با صفات و نسبتهای آنان میشناسیم. مانند پزشک، زن پزشک، پسر لوچ، ماشیندزد، اولین مرد کور و بسیاری دیگر که در داستان اینگونه از آنها نام برده شده است. همسر پزشک مهمترین شخصیت و رهبر معنوی گروهی است که در آن موقعیت اسفناک خود را حفظ کردهاند.
سبک ژوزه ساراماگو در نوشتن داستانهایش به خصوص در به کار بردن علائم نگارشی منحصر به فرد است. در میانهی داستان کوری جملاتی دیده میشود که علاوهبر تفاوت در شیوهی نگارش، زمان نیز در آنها ثبات ندارد و تغییر میکند. در پایان جملههای استفهامی خبری از علامت سوال نیست و همچنین گیومه و علامتی برای نقلقول وجود ندارد تا از این راه شناخت هویت گویندهی جمله را به چالشی شیرین تبدیل کند. گاهی سخن دو کاراکتر مختلف بیفاصله و نشانه نقل میشود. شیوهی نگارش و داستانپردازی ساراماگو کاملا متفاوت است؛ با این وجود درک گفتگوها و جریان داستان به هیچ وجه مشکل نیست.
کتاب کوری از ابتدای انتشار و نیز ترجمه و ورود به کشورهای مختلف علاوهبر استقبال مخاطبان، منتقدان را نیز به تحسین واداشت و بسیاری به نقد و تفسیر این رمان و تحلیل شخصیتهای آن پرداختند. ساراماگو خود سابقهای روشن در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دارد و رویکرد او در مقابل آفات اجتماعی و فرهنگی، نقد صریح و بیلکنت است. کوری نقدی تند بر جامعهای مدرن است که کاستیها و معایب بزرگش گاهی در لفافهای از تجمل و زرقوبرق پنهان میشود، اما آتش همیشه زیر خاکستر نمیماند و تلنگری میتواند فاجعهآفرین شود؛ چنانکه پاندمی کوری در شهری پیشرفته به سرعت خوی بربری مردمان و پوسیدگی درلفافهماندهی آن شهر را آشکار کرده و بسیاری از واقعیات تلخ و شگفتآور را از پس پرده برون انداخت.
رویکرد استعاری ژوره ساراماگو در کتاب صوتی کوری یکی از نکات قابلتوجه و جذاب این رمان است که باب تفاسیر گوناگون را باز کرده است. بسیاری عدم توانایی دیدن را با وجود سلامت چشمان مردم شهر نشانهای از جهل و نادانی آنها میدانند. بیماری جهل که مانند مرضی مسری میتواند از فردی به فرد و از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و خرد و کلان و باسواد و عامی نیز نمیشناسد. نقد سیاسی وجه دیگر داستان کوری است. داستان ناکجایی که دولتها و کسانی که قدرت سیاسی را در آن در دست دارند و چهبسا بر همان مرکب جهل مردمان سوار شده و میتازند، نهتنها به صلاح مردم نمیاندیشند که در فجایع با اقدامات نسنجیده و مهمتر از آن با عدم تعهد خود به سرنوشت مردم آتش بحران را شعلهورتر میکنند. در این داستان انحطاط ارگانهای دولتی و نظامی و عدم مسئولیتپذیری آن در شهری که مردمش مستاصل و گرفتار بیماریاند بیش از همه پررنگ شده است. در سال ۲۰۰۸ فرناندو مریلس کارگردان برزیلی فیلمی براساس رمان کوری با بازی جولیان مور و مارک رافالو ساخت.
رمان کوری تاکنون چندین بار، توسط مترجمان بزرگی چون مهدی غبرایی، اسدالله امرایی، کیومرث پارسای و مینو مشیری به فارسی برگردانده شده است.
چرا باید کتاب صوتی کوری را بشنویم؟
کتاب صوتی کوری بیشک یکی از شاهکارهای ادبیات پرتغال است که ورای خصوصیات فراسرزمینیاش میتواند باب آشنایی بیشتر را با ادبیات این کشور برای خوانندگان باز کند. زبان منحصربهفرد و خیالانگیز ژوزه ساراماگو که احتمالا در این رمان اوج خود را تجربه کرده است، تجربهای متفاوت را برای مخاطبش رقم میزند. خواندن رمانی که یکی از مهمترین دلایل دستیابی ساراماگوی بزرگ به نوبل ادبیات بوده جذاب و ارزشمند خواهد بود.
شنیدن کتاب صوتی کوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعه رمان کوری به تمامی دوستداران ادبیات خیالانگیز و داستانهای نمادین و استعاری و همچنین علاقهمندان رمانهای منتقدانه، با رویکرد نقد اجتماعی-سیاسی پیشنهاد میشود. شنیدن کتاب صوتی کوری نیز با گویندگی رضا عمرانی برای علاقهمندان محصولات شنیداری ادبی لذتبخش خواهد بود.
درباره ژوزه ساراماگو
ژوزه ساراماگو نویسندهی شهیر پرتغالی و برندهی نوبل ادبیات در شانزدهم نوامبر سال ۱۹۲۲ در روستای آزینهاگا در شمال شرقی لیسبون به دنیا آمد. او در خانوادهای دهقان و کمبرخوردار متولد شد، خانوادهای که در سال ۱۹۲۴ به لیسبون نقل مکان کرد تا ساراماگو در این شهر ببالد و بعدها تحصیلاتش را نیز در لیسبون آغاز کند. او در نوجوانی وارد مدرسهی فنی شد و پس از فارغالتحصیلی از آن مدرسه برای دو سال به عنوان مکانیک خودرو مشغول به کار شد. در این ایام بود که ساراماگو اشتیاقی مضاعف به مطالعه پیدا کرد و هر وقت فرصتی پیدا میکرد راهی کتابخانهی عمومی لیسبون میشد. ساراماگو اولین رمان خود را به نام سرزمین گناه در سال ۱۹۴۷ به انتشار رساند و در سال ۱۹۶۶ نیز با انتشار دفتر شعری، در قامت یک شاعر ظاهر شد. او از جوانی گرایشهای کمونیستی پیدا کرد و پس از انقلاب سال ۱۹۷۴ و در زمان حکومت واسکو گونسالوِز در پیشهی روزنامهنگاری خود پیشرفتی قابلملاحظه کرد. ستارهی اقبال او اما پس از انقلاب ۲۵ نوامبر ۱۹۷۵ همانند حکومت کمونیستی افول کرد و از کار خود اخراج شد.
ساراماگو بخش عمدهای از شهرت خود را در شصتسالگی و پس از انتشار رمان بالتازار و بلموندا به دست آورد. دو رمان مهم سال مرگ ریکاردو ریس و تاریخ محاصرهی لیسبون جایگاه ژوزه ساراماگو را به عنوان نویسندهی مهم در ادبیات پرتغال و جهان تثبیت کرد؛ جایگاهی که با زبان ویژه و پرظرافت خود بهدست آورد. انتشار کتاب انجیل به روایت عیسی مسیح از سوی ساراماگو در سال ۱۹۹۱ با اعتراض گستردهی کلیسا و جامعهی کاتولیک پرتغال مواجه شد و او را که با اعتقادات کمونیستیاش نیز شهره بود به تبعیدی خودخواسته به جزایر قناری فرستاد. ساراماگو در سال ۱۹۹۵ یکی از مهمترین رمانهایش یعنی کتاب کوری را منتشر کرد و با آن بر وضعیت موجود جهان ادیبانه شورید. اما بیشک نقطهی اوج زندگی ساراماگو دریافت جایزهی نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ است. جایزهای که بیشتر برای سبک استعاری و «تمثیلهای خیالانگیز، مشفقانه و کناییاش» بهدست آورد.
ساراماگو در سالهای پایانی عمرش به بیماری ذاتالریه و بعد آن به سرطان خون مبتلا شد. او که در سالهای پایانی عمرش در اسپانیا میزیست، در هجدهم ژوئن سال ۲۰۱۰ در لانزاروته درگذشت. پس از مرگش در پرتغال دو روز عزای عمومی اعلام شد و بسیاری از سیاستمداران و چهرههای مهم ادبیات جهان به ستایش او پرداختند. پیکر او در شهر لیسبون و در حضور هزاران تن از دوستدارانش تشییع شد.
بخشی از کتاب کوری
میتوانست صدای زنش را بشنود که تندتند راهنمای تلفن را ورق میزد، و مُفش را بالا میکشید تا گریهاش بند بیاید و آه و ناله سر میداد، آخرش گفت، این یکی خوب است، امیدوارم بتواند ما را ببیند. شمارهای گرفت پرسید آنجا مطب دکتر است، دکتر هست و آیا میتواند با دکتر حرف بزند، نه، نه، دکتر من را نمیشناسد. یک مورد اضطراری پیش آمده، بلی، خواهش میکنم، میفهمم، خواهش میکنم به دکتر بفرمایید، شوهرم ناغافل کور شده، بلی، بلی، یک مرتبه، نه از مریضهای دکتر نیست، شوهرم عینک نمیزد، دید چشمش خیلی خوب بود، درست مثل خودم، من هم خیلی خوب میبینم، خیلی ممنونم، پشت خط میمانم، گوشی دستم است، بلی دکتر، ناگهانی بوده، میگوید همهچیز را سفید میبیند، نمیدانم چه اتفاقی افتاده، وقت نکردهام بپرسم، تازه رسیدهام و او را به این حال دیدم، میخواهید از او بپرسم، بلی. ممنونم الان خدمت میرسیم، همین الان. مرد کور بلند شد، زنش گفت صبر کن، اول این انگشت زخمیات را ببندم، چند لحظهای غیبش زد و بعد با شیشهٔ پراکسید و ید و پنبه و نوارچسب برگشت. زخم را که میبست پرسید ماشین را کجا گذاشتی، با شرایطی که تو داشتی نمیشد رانندگی کنی، نکند وقتی به خانه آمدی اینطور شدی، نه توی خیابان این بلا سرم آمد، پشت چراغ قرمز ایستاده بودم که اینطور شد، یک نفر مرا به خانه آورد، ماشین را توی خیابان بغلی گذاشته، خیلی خوب میرویم پایین پیدایش میکنم، دم در میایستی من دنبالش میگردم، سویچ را کجا گذاشتی، نمیدانم انگار به من نداد، طرف کی بود، نمیدانم کسی که مرا به خانه آورد مرد بود، لابد یک جایی گذاشته الان میگردم پیدا میکنم، گشتن فایدهای ندارد، توی آپارتمان نیامد، احتمالاً یادش رفته و کلیدها را با خودش برده. خیلی خوب حالا برویم از کلید یدکی تو استفاده میکنیم، بعداً دنبال آن میگردیم، خیلی خوب دست مرا بگیر. مرد کور گفت اگر قرار باشد توی همین وضع بمانم، مردنم بهتر است، خیلی خوب حالا مزخرف نگو، اوضاع بهحد کافی خراب هست، تو که کور نشدی بدانی، من کورم، نمیتوانی بفهمی چه میکشم، دکتر فکری به حالت میکند نگران نباش میبینی، من نگران نیستم.
رفتند. پایین توی سرسرا زنش چراغ را روشن کرد و درِ گوشش گفت، همینجا منتظر من باش، اگر همسایهها آمدند خیلی عادی با آنها حرف بزن بگو که منتظر من هستی، هرکس هم نگاهت کند نمیفهمد که نمیتوانی ببینی. تازه قرار نیست که همهچیز زندگیمان را برای مردم بریزیم روی دایره، خیلی خوب فقط زیاد طولش نده. زنش با عجله بیرون زد. هیچکدام از همسایهها پیداشان نشد. مرد کور از روی تجربه میدانست راهپلهها تا زمانی که کلید خودکار صدایش میآمد، روشن میماند هروقت کلید از کار میافتاد و همهجا ساکت میشد، میرفت سراغ آن و روشنش میکرد. نور، این نور برای او به صدا تبدیل شده بود. نمیدانست چرا زنش اینهمه طول داده، خیابان بغلی که بیشتر از هشتاد تا صد متر فاصله نداشت. اگر دیر کنیم، دکتر میرود. نمیتوانست عادت خود را ترک کند، دست چپ خود را بالا میآورد و چشم میدوخت به ساعتش. لب و دهانش را جمع کرد انگار که دردی به جانش ریخت. خوشحال بود که همسایهها پیداشان نشده، چون اگر با او حرف میزدند، میزد زیر گریه. ماشینی توی خیابان نگه داشت، خوب بالاخره پیدا کرد، اما نه این صدای موتور ماشین او نبود، از موتور دیزل آن معلوم بود که تاکسی است. یک مرتبهٔ دیگر هم کلید اتوماتیک را روشن کرد. زنش برگشت، آشفته و عصبانی بود، این سامری نیکوکار تو، آن روح پاک، ماشین ما را برده، ممکن نیست، لابد خوب نگشتهای، البته که خوب گشتم، چشمهایم عیب و ایرادی ندارد، این حرفهای آخری را بیهوا زد و قصد و نیتی نداشت، تو خودت گفتی که ماشین توی خیابان بغلی است، خوب گشتم، نبود، مگر اینکه توی خیابان دیگری گذاشته باشد، نه من شک ندارم توی این خیابان گذاشته بود، خوب بههرحال غیبش زده، خوب با این حساب کلیدها را چه میگویی. حریف از وضع تو سوءاستفاده کرده و ما را چاپیده. طرف میخواست تا آمدن تو پیش من بماند من از ترس اینکه چیزی نبرد راهش ندادم، بهنظرم نمیرسد که ماشین را دزدیده باشد، خیلی خوب حالا برویم، بیرون تاکسی منتظر ماست. قسم میخورم که حاضرم یک سال عمرم را ببخشم که این آدم رذل کور شود، حالا میبینی، خیلی خوب زیاد بلند حرف نزن، اگر لختش نکردند، نه بابا ممکن است دوباره برگردد، ای بابا پس خیال میکنی فردا میآید در میزند و میگوید حواسش نبوده، ماشین را برده، میگوید ببخشید و حتماً برای احوالپرسی میآید.
زمان
۱۲ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۷۱۲٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۲ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۷۱۲٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
کتاب که خوب بسیار مشهور و جذاب است ولی اجرای آقای عمرانی بینظیر هست در بین کتابهای صوتی
نمونه چاپی رو خوندم داستان جالبی بود باعث شد به زندگیم بیشتر فکر کنم اینکه واقعا بینا هستم؟ واقعا درست میبینم؟ به جذابیت رمان ۴ دادم باید سر حوصله بخونید
این کتاب برنده جایزه نوبل در سال ١٩٩٨ شده و جز کتاب های پر فروش محسوب میشه اما یکنواختی کتاب شاید عزیزانی که به تازگی شروع به مطالعه کرده اند رو خسته کند.
ندیدن در عین دیدن! کور بودن درعین بینا بودن! کوری سفیدی که نماد دیدن نور و بینا بودن ظاهری انسانهایی است که درواقع کورهایی بیش نیستند. کورهایی که فقط ادای انسانهای بینا رو در میارن.کوریِ جهل... و درد اگاهی در میان خیل عظیم جاهلان... رمانیه
خب من خیلی سنی ندارم و نمیتونم از دیدگاه خیلی ادبی براتون تحلیلش کنم ولی متن کاملا روان و ساده ای داشت که در عین حال زیبا و ادبی بود . داستان هم خیلی جذاب بود و پندهای اخلاقی واقعا
از نظر من که عالیییی، اینقدر قشنگ توصیف شده که به راحتی میشه همه چیو تصور کرد، همون اوایل داستان احساس میکنی وارد یه فضای غم انگیزی و سردی شدی، اما جلو که پیش میره انتقام این حس گرفته میشه
ب اشتباه نسخه صوتی رو دان کردم و خوشحالم ک با صدای اقای عمرانی کتاب رو گوش دادم چون خواندنش حتمن حوصله بیشتری میخواست..کتاب عمیق با نکات تامل برانگیزی بود ک نویسنده بسیار جسورامه و گاهی بی پروا صدمات ناشی
خیلی قشنگ و الان با این شرایط جانعه کاملا کتاب ملموس و قابل درکیه😇
این کتاب داستان جهانی است که کرونای کرونا کوری در آن شایع شده. داستان افرادی که تا دیروز عضوی از این جامعه بودند ، و شاید جایگاه مهمی در در این جامعه داشتند ولی با اتفاقی همه آنها را از
گویندگی بسیار خوب بود،داستان هم زیبا بود. مخصوصا در دوران پاندمی کرونا خواندن آن بسیار به دل مینشیند.