شوهرش همراه با اولین مرد کور بهآهستگی به طرف در میرفتند، کنار تختهای دو طرف میایستادند و اشیای قیمتی کورها را میگرفتند، بعضیشان اعتراض میکردند که این غارت بیشرمانه است، درست هم میگفتند، سایرین هم با لاقیدی دارایی خود را میدادند و استدلال هم میکردند که هیچچیز دنیا برای آنها نمیماند و آدم مالک مطلق چیزی نیست، این هم حقیقتی شفاف بود
shariaty
ما آنقدر از مرگ میترسیم که همیشه سعی داریم عذری برای مردهها بتراشیم و از گناه آنها بگذریم، انگار میخواهیم پیشاپیش برای مرگ خودمان هم عذری بیاورند و از ما بگذرند
mahya
شاگرد دوافروش گفت کور شدن من خیلی ساده بود، شنیدم کوری بین مردم شایع شده، میخواستم بدانم اگر کور شوم چطور میشوم، چشمهایم را بستم و وقتی باز کردم کور شدم،
shariaty
اگر نمیتوانیم کاملاً مثل آدم زندگی کنیم، دستکم هرچه در توان داریم بهکار بگیریم تا کاملاً حیوان نشویم
کاربر ۲۶۳۱۸۲۹