کتاب ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن میسازیم
معرفی کتاب ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن میسازیم
کتاب ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن میسازیم نوشته فیلیپ کی دیک اس و با ترجمه محمد جوادی منتشر شده است. فیلیپ کیندِرِد دیک بزرگ، یکی از بزرگترین نویسندههای ژانر علمیتخیلی است که تعداد زیادی رمان و داستان در این ژانر نوشته.
درباره کتاب ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن میسازیم
خواننده با کتابی روبهرو است که با یک بار خواندن آن، نمیتوانید آن را تماموکمال بهخاطر بسپارید یا خط داستانی آن را در ذهن خود مجسم کنید. این اثر سرشار توضیحات فراوانی که حسوحال مبهم بودن اثر را از بین میبرد خواننده بهطور دقیق در میان آشوب قرار گیرد و کلمهبهکلمه، سوالهایی را در ذهن خود میپرسد که نویسنده اثر توقع داشته و تمرکز خود را بر روی آنها گذاشته است. اثر فضایی عجیب دارد و این عجیب بودن خواننده را تا انتها با خودش همراه میکند. این کتاب شما را به دنیایی میبرد که نویسنده ساخته است و برای شما واقعیتهای جدیدی میسازد.
خواندن کتاب ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن میسازیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات علمی تخیلی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب ما یادآوری کاملی را برای شما ممکن میسازیم
کرستن درحالیکه بستهای حاوی خواربار قهوهای کمرنگ در دست داشت، در راهروی اتاق ظاهر شد. «چرا وسط روز خونهای؟» صدایش مثل همیشه یکنواخت و تهمتآمیز بود.
از کرستن پرسید: «من رفتم مریخ؟ تو باید بدونی.»
نه، معلومه که نرفتی مریخ. فکر کنم خودتم میدونی. مگه همیشه در مورد رفتن ناله نمیکنی؟
گفت: «خدای من، فکر میکنم رفتم.» پس از مکثی افزود: «و همزمان فکر میکنم نرفتم.»
تصمیمت رو بگیر.
گفت: «چطور میتونم؟ اثر هر دو خاطره توی سرمه؛ یکی واقعیه و یکی نیست، ولی نمیتونم بفهمم کدوم به کدومه. چرا نمیتونم بهت اعتماد کنم؟ با تو که ورنرفتن؟» دستکم میتوانست این کار را برای او انجام دهد، حتا اگر هیچوقت کار دیگری نکرده بود.
کرستن با صدایی آرام و یکنواخت گفت: «داگ، اگه خودتو جمع نکنی تمومه. ترکت میکنم.»
با صدایی بم، خشن و لرزان گفت: «توی دردسر افتادم. احتمالاً دارم وارد یه دورهٔ روانی میشم. امیدوارم اینطوری نباشه، ولی، شایدم هست. بههرحال، این همهچیز رو روشن میکنه.»
کرستن کیسهٔ خواربار را زمین گذاشت و با عصبانیت بهسمت کمد رفت و بهآرامی به او گفت: «شوخی نمیکردم.» کتی را بیرون آورد، آن را پوشید و بهسمت در آپارتمان رفت. با بیاحساسی گفت: «یکی از این روزا بهت زنگ میزنم، این خدافظیه داگ. امیدوارم بالاخره از این وضع دربیای. از ته دلم دعا میکنم دربیای؛ بهخاطر خودت.»
حجم
۳۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
یکی از داستان های بسیار معروف فیلیپ کی دیک. در مورد فردی که عاشق سفر به مریخه ولی به خاطر مشکلات مالی از این ماحرا ناتوانه. برای اینکه اینکه چنین خاطره ای رو داشته باشه به یک شرکت که خاطره
بسیار بسیار داستان خوب و قابل تصوری بود حتی خوندن این داستان برای چهارمین بار هم بد نیست حتما حتما این کتاب رو بخونید و بهتون قول میدم اگر احل داستان های علمی تخیلی هستید بسیار لذت میبرید
با تشکر از کتابخانهٔ بینهایتِ طاقچه!
۶۰. من یاد کتاب "توقف ناگهانی در ایستگاه جمجمه" انداخت و اینطور که مشخصه احتمالا منبع الهام اون کتاب بوده. فیلمش خیلی بهتر از کتابشه.
یه علمیتخیلی جالب با پلاتتوئیستهای بامزه. منتها با تصور اشتباه سمتش نرید. کتاب اکشن و هیجانانگیزی نیست.
داستان بسیار جالبی داشت
چقدر باحال و هیجانانگیز بود :)) خیلی خوندنش بهم خوش گذشت و زنگ تفریح قشنگی بود برام.
شاید الان که داستان های بیشماری با این محتوا نوشته میشه چندان جذاب نباشه اما بعنوان یکی از اولین آثار این سبک قطعا ارزش مطالعه داشت.
منو یاد فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک انداخت
فیلم مبتنی بر این داستان رو دیدم... فیلمش خیلی بهتره... داستان جذاب و جالبی نبود.