دانلود و خرید کتاب پلیس گفت، اشکم را جاری کن فیلیپ کی. دیک ترجمه امین نور
تصویر جلد کتاب پلیس گفت، اشکم را جاری کن

کتاب پلیس گفت، اشکم را جاری کن

معرفی کتاب پلیس گفت، اشکم را جاری کن

کتاب پلیس گفت، اشکم را جاری کن نوشتۀ فیلیپ کی. دیک با ترجمۀ امین نور در انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است. این کتاب، رمانی علمی و تخیلی است که در جهانی خیالی روایت می‌شود.

درباره کتاب پلیس گفت، اشکم را جاری کن

پلیس گفت، اشکم را جاری کن، روایتی از دنیای آغشته به بی‌اعتمادی مخصوص داستان‌های فیلیپ ک. دیک است. دیک در این رمان، پارانویا را دستمایهٔ داستان‌ خود قرار داده است. جهان این کتاب، عطر بی‌اعتمادی می‌دهد. پارانوئید بودن در این جهان رویکردی صرفاً منطقی است. واقعیت هیچ‌گاه آن چیزی که فکر می‌کنیم نیست. همه فریبکار به نظر می‌رسند و هر آن ممکن است دستی که یاری می‌رساند با دست دیگرش هویت پنهانش را آشکار کند. حتی خود راوی و نویسنده قابل‌اعتماد نیستند.

کتاب پلیس گفت، اشکم را جاری کن، روایت چنین دنیایی است، جایی که واقعیت همیشه امری نسبی است. در دنیایی که نویسنده خلق کرده از هیچ‌چیز نمی‌توان اطمینان کامل حاصل کرد. هیچ شخصیت پاکی وجود ندارد و پاکی و معصومیت در نگاه قدرتمندان با ضعف گره خورده است. در اینجا هرکس درگیر فساد مخصوص خودش است. نویسنده با مرکززدایی روایت از شخصیت اصلی خود، به چندین شخصیت قدرت مونولوگ می‌دهد و گاهی حتی مشخص نیست که روایتی که جلوی ماست کاملاً بی‌طرف تعریف شده یا که آن هم در اختیار شخصیت‌هاست. «اگر خیال کردید واقعیت دوروبرتان چیز گندی است، صبر کنید تا بقیه را ببینید!» داستان اصلی دربارۀ مردی به نام جیسون تاورنر است. او مجری برنامۀ تلویزیونی سه‌شنبه شب‌ها و فرد مشهور و ثروتمندی است. یک روز از خواب بیدار می‌شود و در کمال شگفتی هیچ‌کس او را به خاطر نمی‌آورد. هیچ اطلاعاتی از او در هیچ کدام از بانک‌های اطلاعاتی نیست.  اگر جیسون هرچه زودتر به فکر یافتن کارت مدارک برای خودش نباشد ممکن است سر از اردوگاه کار اجباری در مریخ درآورد.

خواندن کتاب پلیس گفت اشکم را جاری کن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به دوستداران رمان‌های علمی و تخیلی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فیلیپ کی. دیک

فیلیپ کی. دیک را درخشان‌ترین نویسندهٔ ژانر علمی تخیلی در ادبیات جهان نامیده‌اند. او با نوشتن ۱۲۱ داستان کوتاه و ۴۴ رمان و داستان بلند در طول کمتر از ۳۰ سال، تبدیل به مهم‌ترین نام در ادبیات علمی تخیلی نیمهٔ دوم قرن بیستم شد. فیلیپ کی. دیک برای نوشتن «ساکن برج بلند» جایزهٔ هیوگو را دریافت کرد. در ۱۹۶۶ او داستان «آیا اندرویدها خواب گوسفندهای الکتریکی را می‌بینند؟» (چاپ در ۱۹۶۸) را نوشت. با اقتباس از این کتاب، ریدلی اسکات فیلم بلید رانر را ساخت و به‌همین دلیل این کتاب، مشهورترین داستان او از منظر عموم است. دیک در همان سال «اوبیک» (چاپ در ۱۹۶۹) را نوشت. کتابی که به‌زعم خیلی‌ها، در کنار «والیس»، بهترین اثر او محسوب می‌شود. پس از آن با نوشتن «پلیس گفت، اشکم را جاری کن» در ۱۹۷۰ (چاپ در ۱۹۷۴) موفق به کسب جایزهٔ بهترین رمان علمی تخیلی کمبل شد. «دنیای نابسامان» و «همچون یک اسکنر/ یک اسکنر به تاریکی» از دیگر داستان‌های دیک هستند.

بخشی از کتاب پلیس گفت اشکم را جاری کن

«تا زمانی که صدام رو دارم، مشکلی نخواهم داشت. هر چیزی که بخوام رو دارم. تو در مورد من اشتباه می‌کنی. این به‌خاطر حالت گوشه‌گیر شش توئه، همون فردیت‌طلبی‌ای که خیلی بهش می‌نازی. خیلی خب. اگه نمی‌خوای بریم خونهٔ زوریخ، کجا دوست داری که بری؟ خونهٔ خودت؟ خونهٔ من؟»

هثر گفت: «من می‌خوام باهات ازدواج کنم. تا دیگه هی خونهٔ من یا خونهٔ تو نباشه. خونهٔ ما باشه. من هم آواز رو بذارم کنار و سه تا بچه داشته باشم. شبیه تو.»

«حتی دخترها؟»

هثر گفت: «همه‌شان پسر خواهند بود.»

خم شد و بینی او را بوسید. هثر لبخندی زد و دست او را بالطافت نوازش کرد. «می‌تونیم هر جا که دلمون بخواد بریم.» این را با لحنی آرام، محکم، مهارشده و مجسم گفت، تقریباً شبیه یک پدر، این لحن زمانی که دیگر هیچ‌چیزی بر هثر اثرگذار نبود، اغلب اثر می‌گذاشت. مگر اینکه، با خودش می‌گفت، بذارم برم.

و هثر از چنین چیزی وحشت داشت. گاهی میان بگومگوهایشان در خانهٔ زوریخ، وقتی هیچ‌کس نبود تا آن‌ها را آرام کند یا صدایشان را بشنود، ترس را در صورت او می‌دید. فکر تنهایی او را دیوانه می‌کرد، این را هم خودش می‌دانست هم جیسون، ترس، بخشی از رابطهٔ آن‌ها بود. زندگی اجتماعی‌شان مشکلی نداشت؛ به‌عنوان آدم‌های حرفه‌ای دنیای نمایش، کنترل کامل و عقلانی بر کار خود داشتند. هرچقدر هم بینشان کدورت پیش می‌آمد یا از دست هم عصبانی بودند، در مقابل دنیای تماشاگران، نامه‌نویس‌ها و هواداران پرسروصدا که آن‌ها را می‌پرستیدند ظاهر را به‌خوبی حفظ می‌کردند. حتی نفرتی تمام‌عیار نیز قادر به تغییر آن نبود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
روث گفت: «عشق فقط خواستن یک نفر نیست، فقط این نیست که یک نفر رو مثل یه وسیلهٔ پشت ویترین مغازه بخوای داشته باشی. می‌خوای کنارت باشه، با خودت ببری خونه، بذاریش کنار آباژورت. عشق...» لحظه‌ای به فکر فرورفت: «مثل یک پدره که بچه‌هاش رو از ساختمون آتیش‌گرفته نجات می‌ده. اون‌ها رو نجات می‌ده و خودش می‌میره. وقتی عاشقی دیگه برای خودت زندگی نمی‌کنی. برای یه نفر دیگه زندگی می‌کنی.»
Zahra Norouzi

حجم

۲۳۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۲۳۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان