کتاب کورالاین
معرفی کتاب کورالاین
نیل گیمن( -۱۹۶۰)، نویسنده داستانهای تخیلی است.
این کتاب درباره زندگی دختری است که تنها فرزند خانواده است و درگیر رویدادهای عجیبی با همسایههای مرموزش میشود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«... کورالاین از پلههای بیرون ساختمان بالا رفت تا به بالاترین آپارتمان برود، جایی که در دنیای خودش پیرمرد خلوضع زندگی میکرد. قبلاً یکبار با مادر واقعیاش به آنجا رفته بود؛ وقتی مادرش داشت برای خیریه کمک جمع میکرد. جلوی در ایستاده بودند تا پیرمرد خلوضع با آن سبیل کُلفتش پاکتی را که مادر کورالاین به او داده بود، پیدا کند. خانه بوی غذاهای عجیب وغریب، توتون پیپ و بوی تند و پنیرمانند و عجیبی میداد که کورالاین نمیتوانست تشخیص بدهد بوی چیست. اصلاً دوست نداشت جلوتر برود.
کورالاین داد زد: «من کاشفم.» اما در آن هوای مهگرفته کلمههایش خفه شد و مُرد. از سرداب بیرون آمده بود، مگر نه؟
بیرون آمده بود. اما مطمئن بود این خانه از سرداب هم بدتر است.
به بالای پلهها رسید. بالاترین خانه زمانی اتاق زیرشیروانی بود، اما حالا مدتها از آنزمان گذشته بود.
درِ سبز را زد. در باز شد و وارد خانه شد.
چشم داریم، اعصاب داریم
دُم داریم، دندان داریم
هرچه حقت باشد، گیرت میآید
وقتی برخیزیم از آن زیرزیرها.
چندین صدای زیر داشتند میخواندند، در آن خانهی تاریکِ سقف کوتاه که حتی دست کورالاین هم به محل تقاطع دیوار و سقف میرسید...».
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
نظرات کاربران
بچه بودم انیمیشنشو دیدم. انیمیشنش جالب بود و البته ترسناک... تا چند شب خواب اضافی رو میدیدم... خخخ
این نویسند تمام کتاباش عالی بود
نویسنده ی عزیز ذهن خارق العاده ای داره ,عااالی بود ,ممنون از مترجم محترم و طاقچه
من اولین بار وقتی بچه بودم انیمیشنش رو دیدم... خیلی ترسیدم و البته خوشم اومد. سی دی رو قرض دادم به یه نفر ولی بعد تو اسباب کشی کیف سی دی هاشون رو اشتباهی انداخته بودن دور و سی دی
معمولا فیلم هایی که از رو کتاب درست میشه به اندازه کتاب جذاب نیست. چون تو کتاب نویسنده درونیات و گذشته رو هم میتونه با حال ارایه بده و محدود به یک ونیم ساعت هم نیست. اما درمورد این داستان
دختر نوجوانی به اسم «کورالاین» همراه پدر و مادرش به یک خانهٔ قدیمی بزرگ رفتهاند. خانهای که ۱۴ در دارد و یکی از درها به هیچ جا راه ندارد و پشتش یک دیوار آجری است. یک روز وقتی پدر و
برام جالب بود که کاراکتر "اضافی" توی کتاب وجود نداشت. یادمه میگفت مادربزرگش وقتی بچه بوده، خواهرش توی این خونه گم و گور میشه و دیگه هرگز پیداش نمیکنن. وقتی کورالین روح اون سه تا بچه رو میبینه، میفهمه که
من چند سال پیش کارتون این کتاب رو دیدم و درسته چون سنم کم بود خیلی ترسیدم ولی وقتی دوباره دیدمش خیلی برام لذت بخش بود. به نظرم کتابش هم باید خیلی خوب باشه
فوق العادس من وقتی بچه بودم انیمیشنشو صد بار میدیدم.خعلی قشنگن🙂😍😜 الانم ک دارم رمانشومیخونم.بعتون توصیه میکنم🙃
من دیگه حرفی ندارم خیلی داستان قشنگی هست و کمی غمگین هستش ولی داستان جالبی بود حتما بخونید