کتاب با مادرم همراه
معرفی کتاب با مادرم همراه
کتاب با مادرم همراه نوشته سیمین بهبهانی است. این کتاب شرح زندگی این شاعر بزرگ به قلم خودش است. بهبهانی در این کتاب به شکل خاطرهنویسی زندگیاش را نوشته است. کتاب احساسات و تفکرات بیپرده شاعر است که در زندگی تجربهشان کرده است. زبان نرم و احساسی کتاب با مادرم همراه که رد و نشانی از شعرهای بهبهانی هم دارد خواننده را با خودش همراه میکند و او را به دنیای زبان و شعر میبرد. این کتاب کمک میکند هم این بانوی شاعر را بهتر بشناسیم و هم از خواندن یک کتاب زندگینامه لذت یک اثر ادبی را ببریم.
کتاب با مادرم همراه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب با مادرم همراه
فخری با خلیلی ازدواج کرده و پس از سه سال با جنینی در شکم به خانهٔ پدر بازگشته بود. جنینی که من بودم. با لباس سفید عروسی رفته بود و منتظر کفن نمانده، با چادر سیاه باز آمده بود. شش ماه گذشته بود. حالا میخواست بار امانت را به زمین بگذارد.
درد آرام آرام آغاز میشد. دردی که هنوز بیقرار نمیکرد، اما نویدبخش وجودی مضاعف بود. نویدبخش ادامهٔ آدمی. مثل تلخیی عصارهٔ خشخاش، هم میگزید و هم گرم میکرد. دنبال مامای فرنگی فرستاده بودند.
فخری همهٔ اسباب آسایش را بربالین فراهم داشت. گلین آغاخانم کنارش نشسته بود و دست دختر دردانهٔ مکرمالسّلطان را در دست میفشرد. خویشاوندان هریک محبّتی میکردند و تایه خانم گهگاه شربت بهلیمو را قاشق قاشق به دهان جگرپارهٔ خود میریخت. اما کمبود حضوری برهمه چیز سایه افکنده بود. کمبود حضور مردی که آن روز پدر میشد: خلیلی.
فخری به یاد آورد مرواریدهایی را که یکی یکی میان گیسوانش بافته بودند. نیمتاجی را که روی سرش گذاشته بودند و توری را که نیمی از آن روی صورت بزک شدهاش نازکهٔ ابر سفیدی از ابهام افکنده بود و لباسی را که ده ذرع اطلس سفید خرج آن شده بود و یک کیسه منجوق و مروارید.
راستی یادته لباس عروسیتُ چکار کردی؟ لباس سادهیی بود. خانوم اخترسلطنه برات دوخته بود. یادته چقدر واسهٔ کفش گریه کردی؟ دلت نمیخواس کفش پاشنه بلند بخری چون داماد یه وجب از تو کوتاهتر بود. میترسیدی وقتی با هم وارد مجلس میشین همه بخندن. همینم شد. به حرفت گوش ندادن و گفتن مگه میشه عروس پاشنه کوتاه بپوشه؟
سه ماه بعدشم، تو خونهٔ داماد بیپول مونده بودی. لباس عروسیتُ بردی تو خیابون ناصرخسرو فروختی. چند؟ یادم نیس. اما دو / سه روزی بساطت جور شد. شایدم عمدآ این کارُ کردی. چون نه از عروسیت دل خوش داشتی نه از لباسش. اما نه، راسش این بود که نمیخواسّی کسی بدونه که بیپول هسّی.
حجم
۳۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۵۲۳ صفحه
حجم
۳۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۵۲۳ صفحه
نظرات کاربران
روایتی صادقانه، صریح و بیپرده از زندگی یک چهرهی ادبی. سیمین در این کتاب از همه کس و همه چیز سخن گفته و روایتی زنانه از دورهی رضاشاه تا همین چند سال پیش ارائه داده.
روایتی زنده و گیرا از زنانی که دهه ها پیش برای پیشرفت زن ایرانی کوشیده اند.
آخ که چقدر از لحظه لحظهاش لذت بردم. کتاب بیشتر به زندگی و کارهای فخر عظمی ارغون مادر سیمین بهبهانی میپردازه که آشنایی با این بانوی بزرگوار بسیار ارزشمنده. همچنین اگر به ادبیات علاقه داشته باشید، اطلاعات جالب زیادی به
افتضاح👎👎👎👎👎👎