تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب بولوار دلهای شکسته
۳٫۸
(۴)
خواندن نظراتمعرفی کتاب بولوار دلهای شکسته
«بولوار دلهای شکسته» از نوشتههای دلنشین پرویز دوائی (-۱۳۱۴) نویسنده و منتقد سینمای پیشکسوت ایرانی است. این نوشتهها که بیشتر شکل خاطره دارند، روایتهایی لطیف از گذشتههای نه چندان دور ایراناند. روایاتی از دهههای سی و چهل که دوران کودکی تا جوانی نویسنده را دربردارند.
در مقدمهای که هوشنگ گلمکانی بر این کتاب نوشته است میخوانید: نوشتههای غیرسینمایی او دنیای دیگریست؛ اینهایی که نمیدانم قصه بنامم یا قطعه یا قصهواره یا خاطره؛ که هرکدام برای من حکم شعری منثور دارد و هربار با خواندن آنها درشان غرق و بیتاب و بیخود میشوم. یک پوشه از نامههایش دم دستم دارم که گاهی یکی را برمیدارم و برای تلطیف روح و روان میخوانم.
بریده ای از کتاب:
روزی که آمد و دانشکده اسم نوشت، با پدر تیمسارش آمد که لباس تمام اونیفورم تناش بود، با یراق و کوپال و چکمه و شمشیر.
توی باغ دانشکده، توی تمام خیابانبندیها، تمام راهروها، لابلای تمام درختها دختر لول میزد. هر طرف که کله را میچرخاندی دخترها بودند که با پیراهنهای تابستانی سبز و زرد و سرخ و آبی گلدار این طرف و آن طرف میخرامیدند، همگی آراسته و پیراسته. هر قدر هم که آدم، روی حجب دبیرستانی، سعی میکرد چشماش توی چشم آنها نیفتد، نمیشد. هر قدر هم که آدم میرفت آن عقبهای کلاس بنشیند که بغل دستشان نیفتد، باز رنگ و بویشان به آدم میرسید و حواس را میگرفت و میبرد.
دختر تیمسار را که اصلا نمیشد ندیده گرفت. مثل لامپ پانصد چشم را میزد. رد که میشد همه نفسها را حبس میکردند. زمزمهها ساکت میشد. نسیم بهار میآمد که بوی عطر میآورد. صدای ساز میآمد، صدای آبشار. پرندهها میخواندند. فیلم رنگی میشد. تماشاچیها کف میزدند... گاهی یکی از پسرها که جسورتر بود به زمزمه میگفت:
ــ «سالاره، پسر. سالاره!»
روزی که اینها آمدند و اسم نوشتند ماها نزدیکیهای دَرِ باغ جمع شده بودیم. دانشکده باغ بزرگ و مصفائی بود، با خیابانبندی و ردیف شمشادها و دار و درخت و چمن و گلکاری و دو سه تا حوض گرد بزرگ مثل استخر که رویش گل زنبق در آمده بود و یکی دو تا گلخانه پر از گلهای رنگ و وارنگ. آن تههای باغ، در گوشهای خلوت و شاعرانه، تکدرخت بید مجنونی هم بود.
ایستگاه آبشار![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
پرویز دوائی
افتاده بودیم در گردنهی حیرانحسین لعل بذری
سایه تاریک کاجهاغلامرضا رضایی
فارسی بخندسپیده سیاوشی
در کلمات هم می شود سفر کرداصغر عبداللهی
آواز کشتگانرضا براهنی
تویی که سرزمین ات اینجا نیستمحمدآصف سلطانزاده
مردی که هیچ بودمرتضی احمدی
مقدونیه از تهران دور نیستنیره پازوکی
این مردم نازنینرضا کیانیان
بعضیها برنمیگردندمریم منوچهری
بند محکومینکیهان خانجانی
فصلهای دوزخی انتهای اتوبان ۶۱شهریار وقفیپور
شکری، پسر یعقوبسیامک ایثاری
آذربادنسیم مرعشی
سالهای جوانی و سیاست: خاطرات نجف دریابندری از آبادانحسین میرزائی
سنگ صبورعتیق رحیمی
طناب![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
پاتریک همیلتون
سینماگر دست تنهاروبرت رودریگس
خرمگسمحمدرضا بیاتی
پرسه در تنهاییعلیرضا خانلرخانی
یک روستایی در لاله زارایوب شهبازی
روزی روزگاری، سرجو لئونهنوئل سیمسولو
نامه های نام آورانمصطفی جنتی عطایی
راهنمای فیلم سینمای ایران (جلد اول)حسن حسینی
هفت گونه سینمایی (جلد نخست)علیرضا کاوه
هفت گونه سینما (کتاب دوم)علیرضا کاوه
حجم
۱۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
قیمت:
۵۶,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
من پرویز دوائی رو با ترجمههاش میشناختم و این اولین اثریه که از خودش میخونم. نثر لطیف و روانی داره و میشه گفت مروری رویاگونهست بر خاطرات و آمال و آرزوها و غلیانهای احساسی دوران نوجوانی نویسنده. در کل ارزش