دانلود و خرید کتاب وحشی شرل استرید ترجمه میعاد بانکی
تصویر جلد کتاب وحشی

کتاب وحشی

معرفی کتاب وحشی

کتاب وحشی اثر شرل استرید به ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده است و به مدت ۱۲۶ هفته در لیست پرفروش‌ترین آثار دنیا بوده است. این کتاب توسط میعاد بانکی ترجمه شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

درباره کتاب وحشی

این کتاب به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده است.کتاب وحشی با عنوان فرعی از گمشده تا پیدا شده در مسیر پاسفیک کرست اثر شریل استرید (زاده ۱۷ سپتامبر ۱۹۶۸) رمان‌نویس، مقاله‌نویس و مجری مقیم آمریکاست. اولین رمان وی – مشعل – در سال ۲۰۰۶ چاپ شد که نظر مثبت منتقدان را به همراه داشت. کتاب دومش یعنی کتاب وحشی که سرگذشت نامه خود اوست، در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسید و به اثری پرفروش در سطح جهان بدل گردید و باعث شهرتش شد. کتاب وحشی در مورد زندگی واقعی خود نویسنده نوشته شده، دختری که در ۲۲ سالگی مادرش را از دست می‌دهد و در چهارسال بعدی، به دلیل غم فقدان مادرش در زندگی و ازهم پاشیدن خانواده به مسیر تجربه‌های مخاطره‌آمیز و اشتباه می‌افتد و زندگی کاری و عشقی و خانوادگی‌اش کاملا در معرض نابودی قرار می‌گیرد.

 شریل استرید با قدرت بیانی که دارد کاملا صادقانه و وفادارانه به پیش می‌رود. هیچ ترس و ابایی از نشان دادن خود واقعی‌اش ندارد. حتی در زمان‌هایی که احساس یا فکر غیر معقولی در لحظه نابه‌جا دارد بازهم بیانش می‌کند و کاملا به شما این احساس را می‌دهد که زندگی و شخصیتش (بدون هیچ اغراق یا ادبی کردن بیش از اندازه) را زیر اشعه ایکس گذاشته است! این صداقت همه جانبه به شدت خواننده را به نویسنده نزدیک می‌کند. داستان به قدری بی‌تعارف و راحت بیان می‌شود که شما فکر می‌کنید می‌تواند زندگی خود شما هم باشد! و از همه مهم‌تر چقدر شخصیت اصلی داستان شبیه به زندگی واقعی است: یک انسان کامل با تمام مزایا و معایبش.

این صداقت قلم باعث شده برخی از کاربران گودریدز از شریل استرید عصبانی شوند که چرا تا این حد خودخواه بوده یا چرا چنین تصمیماتی گرفته است! یا چرا به راحتی زندگی‌اش را در معرض چنین تجاربی قرار داده است. اما باید به خاطر داشته باشیم که واکنش‌ها و نحوه پذیرش هر انسانی کاملا متفاوت است و حتی خود نویسنده هم تمام تصمیماتی که در آن چهار سال پشت سر گذاشته را تایید نمی‌کند. اما تمام همین مشکلات باعث می‌شود او دست به نجات خودش بزند و مسیری را نتخاب کند که به جلای روحی و ذهنی‌اش منجر شود.

یکی دیگر از جنبه‌های فوق‌العاده قلم نویسنده، تشبیهات و استعاره‌های به شدت عمیقی است که در نوشتن استفاده کرده است. کتاب به شدت روان و خوش‌خوان و به نظر راحت و ساده نوشته شده اما بدون درک کردن استعاره‌هایی که شرل بکار برده بخش اعظمی از دریافت‌های روحی و تحول زندگی‌اش را از دست می‌دهید! این استعاره‌ها به شدت هوشمندانه و در عین حال به نظر سطحی نوشته شده‌اند اما نقطه قوت نویسندگی شریل استرید هستند. در تک تک لحظه‌های مطالعه باید به یاد داشته باشد که چکمه فقط یک چکمه ساده کوهنوردی نیست! یا دل کندن از یک غذا، دیدن یک بیلچه و احساس نیاز پیدا کردن به خرید کتابی که راهنمای مسیر پاسفیک کرست است، بیرون آوردن ماشین مدفون زیر برف و همزمانی تصمیم به سفر و… صرفا یک اتفاق ساده نیستند.

هر بخش کتاب با جملاتی از سایر نویسندگان شروع می‌شود، جملاتی که به شدت هوشمندانه و خوب انتخاب شده‌اند، فلسفی و انگیزشی‌اند و به واقع همان جملاتی‌اند که برای خود شرل هم کمک کننده بوده‌اند.

افتخارات کتاب وحشی

بهترین کتاب سرگذشت نامه سال ۲۰۱۲ در سایت گودریدز

برنده بهترین کتاب غیرداستانی در جشنواره پادلی

برنده بهترین کتاب غیر داستانی بزرگسالان از جشنواره کتاب هندوستان

فینالیست خالق بهترین کتاب غیر داستانی در جشنواره کتاب اورگن

قرار گرفته در فهرست باشگاه کتابخوانی اپرا وینفری

خواندن کتاب وحشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب سفر تنهایی شخصی برای شناخت خودش است و می‌تواند به کسانی که سفر را برای شناخت هویت خود انتخاب می‌کنند کمک کند. کتاب وحشی برای خواننده یک شناخت جدید است با استفاده از تجربیات دیگران بدون قرار گرفتن در موقعیت خطر.

❤ محمد حسین ❤
۱۳۹۹/۰۷/۱۰

داستان در مورد دختری هست ک توی زندگیش با مشکلات و شکستها و اتفاقات ناگواری مواجه میشه و به نوعی، برای فرار از همه اینها، احتیاج به این پیدا میکنه ک تنها باشه تا به تمام اون اتفاقها فکر کنه

- بیشتر
hananeh
۱۳۹۸/۱۰/۰۹

چقدر گریه کردم با این کتاب! من هم مادرم رو از دست دادم و شرل رو خیلی درک میکردم. عالیه عالی! چقدر یاد مادرم افتادم. قلمش فوق العاده بود. اینکه با وجود تمام مشکلات تو مسیر ادامه میداد واقعا لذت

- بیشتر
لئون
۱۳۹۸/۱۰/۱۱

اگه از این کتاب خوشتون اومده ، حتما فیلم ( به سوی طبیعت وحشی )‌ یا همون into the wild رو هم ببینید. ماجرای پسری هست که از زندگی اجتماعی دست میکشه و میزنه به دل طبیعت و جنگل و

- بیشتر
Hami
۱۳۹۹/۰۳/۱۸

لطف کنید این کتاب رو بزارید تو بخش بی نهایت

raha
۱۳۹۸/۱۰/۰۹

طاقچه یک رمانو برای اول سال میلادی رایگان کن

شهلا
۱۳۹۹/۰۲/۰۳

توروخدا بذارینش تو کتابخونه بی نهایت

امینه
۱۳۹۸/۱۰/۰۹

این کتاب خیلی قشنگه. طوری که دوس داری کوله بندازی رو دوشت رو بزنی به جاده

saman
۱۳۹۸/۱۰/۱۰

عالی بود دوروزه خوندمش. مدت‌ ها بود اینجور یه کتاب درگیرم نکرده بود. از اون کتاباست که باید به خیلی‌ ها هدیه بدم. اصلا انتظار نداشتم کتاب ۴۵۰ صفحه ای اینجور جذاب و خوش خوان باشه

کتی
۱۳۹۸/۱۱/۲۹

این کتاب ارزش داره خوندنش من فیلمش هم بنام wild دیدم و عالییی بود البته با کلی سانسوری باید دید که چیزی از فیلم دیگه نمیمونه ولی مفهومش خیلی عمیق و زیباست

کاربر ۱۱۶۶۸۱۰
۱۳۹۹/۰۱/۲۳

من اول فیلم رو دیدم ، اتفاقی ، بسیار تاثیر گذار و لذت بخش بود ، درگیر قصه و تجربه ای شدم که شخصیت اصلی فیلم از سر می گذروند ، تجربه ای که خاص ، متاثر کننده و جذاب

- بیشتر
مادرم بارها و بارها می‌گفت: «ما فقیر نیستیم، چون از عشق غنی هستیم.» او شِکَر را با آب و رنگ‌های خوراکی مخلوط و تظاهر می‌کرد که یک نوشیدنی ویژه است
Dexter
روزی پس از آن‌که متوجه شده بود در حال مُردن است، با گریه گفت: «هیچ‌وقت فرمون زندگیم دست خودم نبود. من همیشه چیزی بودم که دیگران می‌خواستن. من همیشه دختر یا مادر یا همسر کسی بودم. هیچ‌وقت خودم نبودم.»
MoonRiver
یاد گرفتم که دنیا هرگز با کسی شوخی ندارد. هرچیزی را بخواهد می‌گیرد و دیگر هیچ‌گاه آن را بازنمی‌گرداند.
behzad
گفت: «بالاخره به چیزی که می‌خواستی رسیدی.» پرسیدم: «چی می‌خواستم؟» پاسخ داد: «این‌که تنها باشی.»
❤ محمد حسین ❤
از پای درآمدنِ چنین ستونِ سترگی باید سروصدای بلندتری ایجاد کند. ویلیام شکسپیر (آنتونیوس و کلئوپاترا)
sumit
من مشکلی داشتم که به دست مشاورها حل نمی‌شد؛ غم و اندوه هیچ فردی درون یک اتاق تسلی نمی‌یابد.
n re
من مادرم نبودم. فقط پس از مرگش متوجه شدم که او چه‌کسی بوده است: یک نیروی جادویی بدیهی در مرکز خانواده که به‌طور ناپیدایی همه‌مان را در مدار قدرتمند اطرافش نگه می‌داشت. بدونِ او، اِدی کم‌کم به یک غریبه تبدیل شد. لیف و کارِن و من، هرکدام سرگرم زندگی خودمان شدیم.
❤ محمد حسین ❤
سبز پوشیده بودم. شلوار سبز، کُت سبز، تِلِ سر پاپیونی سبز. آن لباسی بود که مادرم برایم دوخته بود؛ او همیشه برایم لباس می‌دوخت. بعضی‌هایشان دقیقاً لباس‌هایی بودند که آرزوی داشتنشان را داشتم و باقی‌شان لباس‌هایی بودند که کمتر دوستشان داشتم. شیفتهٔ کُت‌وشلوار سبز نبودم، ولی به‌هرحال پوشیده بودمش. به اجبار، به‌عنوان یک هدیه، به‌عنوان خوش‌یمنی. تمام روزی که کت‌وشلوار سبز پوشیده بودم، درحالی‌که در کلینیک مایو مادرم و ناپدری‌ام اِدی را از طبقه‌ای به طبقه‌ای دیگر همراهی می‌کردم تا مادرم از این آزمایش به آن آزمایش برود، دعایی در ذهنم رژه می‌رفت، هرچند واژهٔ دعا برای توصیف آن رژه خیلی مناسب نیست. در مقابل خدا متواضع نبودم. حتی به خدا اعتقادی نداشتم. دعایم این نبود: خدایا، خواهشاً به ما لطف کن.
مادربزرگ علی💝
از شغلم که پیش‌خدمتی بود استعفا دادم و طلاقم را نهایی کردم و همهٔ داروندارم را فروختم و با همهٔ دوستانم خداحافظی کرده و برای آخرین بار بر سر مزار مادرم رفتم. از مینیاپولیس تا پورتلندِ اورِگُن رانندگی کردم و چند روز بعد، با هواپیما به لُس‌آنجلس رفته و با ماشین به موهاوی رفتم و از آن‌جا با ماشینی دیگر به بزرگراهی رفتم که مسیرِ پاسیفیک کِرِست از کنارش می‌گذشت. در مقطعی، وقتی سرانجام تصمیم گرفته بودم که به‌راستی این کار را انجام دهم، به‌سرعت متوجه شده بودم که انجام دادنش یعنی چه، و در پی آن تصمیم گرفتم تا از انجام دادنش صرف‌نظر کنم، زیرا می‌دانستم که می‌تواند چه‌قدر بیهوده و احمقانه و به‌شکل مضحکی سخت‌تر از چیزی که انتظار دارم باشد، می‌دانستم عمیقاً برای انجام دادنش آماده نیستم. و سپس در عمل انجامش دادم.
مادربزرگ علی💝
یاد گرفتم که دنیا هرگز با کسی شوخی ندارد. هرچیزی را بخواهد می‌گیرد و دیگر هیچ‌گاه آن را بازنمی‌گرداند.
❤ محمد حسین ❤
وقتی سرپناهی نداشتم جسارتم را سرپناهم کردم.
Lily
ترس، تا حد زیادی، زادهٔ داستان‌هایی است که برای خودمان تعریف می‌کنیم
مصطفی
آهسته راه می‌روم، ولی هیچ‌گاه به عقب بازنمی‌گردم. آبراهام لینکُلن
S.Abolqasem
من باید تغییر می‌کردم. این‌که باید تغییر کنم فکری بود که در آن ماه‌های برنامه‌ریزی مرا سرپا نگه می‌داشت، نه این‌که به فرد دیگری تبدیل شوم، بلکه به فردی تبدیل شوم که روزی بودم؛ قوی و مسئولیت‌پذیر، باهوش و کوشا، بااخلاق و سالم.
n re
انگار کوشیدن خود به معنای چیزی بود. شاید بودن در میان زیبایی طبیعت ویران‌نشده به معنای آن بود که من نیز می‌توانم ویران نشوم
یاور
توضیح دادم که دیگر او برای من در آن‌جا و در میان گل‌ها نیست. او برای من درجای دیگری‌ست؛ تنها جایی که می‌توانم به او دسترسی داشته باشم. درونِ وجودم.
n re
در گذشته همیشه در خانه‌مان تلویزیون وجود داشت، دست‌شویی‌ای با سیفون داشتیم و شیرِ آبی که می‌توانستی با آن یک لیوان آب بخوری. در زندگی جدیدمان، که مانند انسان‌های اولیه بود، حتی برآورده کردن ساده‌ترین نیازهایمان کاری جان‌فرسا، سخت و نشدنی بود. در آشپزخانهٔ خانهٔ جدید فقط اجاق‌گاز مسافرتی، آتش‌دان، و یخ‌دانی قدیمی داشتیم که اِدی درستش کرده بود و حتی برای خنک نگه‌داشتن نسبی مواد به یخ واقعی نیاز داشت. یک روشویی شکسته که خارج از کلبه بود، و سطلِ آبی با درپوشی روی آن. برای استفاده از آن‌ها لازم بود که مراقبت و نگه‌داری‌شان کنی، پُروخالی‌شان کنی، حمل و تخلیه‌شان کنی، تروتمیزشان کنی و راه‌اندازی و نظارتشان کنی.
مادربزرگ علی💝
اگر شهامتت سد راهت شد پایت را از شهامتت فراتر بگذار امیلی دیکِنسون
S.Abolqasem
روابط خانوادگی، مهم‌تر و قوی‌تر از بقیهٔ روابط‌هاست،
n re
چطور تابه‌حال قدردان چنین چیزهایی نبودم؟ شیشه‌های خیارشور، باگت‌های تازه در کیسه‌های کاغذی، بطری‌های آب‌پرتقال، بسته‌های شربت و مهم‌تر از همه، میوه‌هایی که روی میز بودند. با دیدن آن‌ها تقریباً چشم‌هایم چیز دیگری را نمی‌دید. وقت تلف کردم و آن‌ها را بوییدم؛ گوجه‌فرنگی‌ها و کاهوها، شلیل‌ها و لیموها.
Nesa Karimi

حجم

۶۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۶۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۸۶,۰۰۰
۴۳,۰۰۰
۵۰%
تومان