کتاب خدمتکار و پروفسور
معرفی کتاب خدمتکار و پروفسور
خدمتکار و پروفسور رمان جذابی از یوکو اوگاوا، نویسنده ژاپنی است. داستان درباره یک استاد ریاضی است که در یک حادثه رانندگی، حافظهاش را از دست میدهد ولی عشقش به ریاضیات هنوز سرجای خودش باقی است.
این کتاب در سال ۲۰۰۳ جایز یومیوری را برد و در سال ۲۰۰۹ بوک بروز را به دست آورد. تاکاشی کویزومی کارگردان هم وطن اواگاوا هم در سال ۲۰۰۶ فیلمی با نام معادله دوستداشتنی پروفسور با اقتباس از این رمان ساخت.
درباره کتاب خدمتکار و پروفسور
راوی زنی است که تحصیلات ابتدایی دارد و خانهدار است. او یک پسر نوجوان دارد و خدمتکار یک استاد ریاضی است. استادی که در یک تصادف، حافظهاش را از دست داده است و حالا حافظه او فقط هشتاد دقیقه پایداری دارد؛ این هشتاد دقیقه هم صرف سر و کله زدن با مسائل حل نشدنی ریاضیاش میشود. زن خدمتکار به تازگی در کارش دچار مشکلاتی شده است. او باید هر روز خودش را به پروفسور معرفی کند اما در کنار این مشکل کوچک، رابطه عجیبی میان این دو شکل میگیرد. رابطهای بر اساس اعداد و ارقام که دنیایش را عوض میکند.
کتاب خدمتکار و پروفسور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان ادبیات داستانی و ادبیات ژاپن از خواندن این داستان لذت خواهند برد.
درباره یوکو اوگاوا
یوکو اوگاوا، ریاضیدان و نویسندهٔ ژاپنی در سیام مارس ۱۹۶۲ در ژاپن متولد شد. او آثار داستانی جذاب زیادی آفریده است که از میان مشهورترین آنها میتوان به خدمتکار و پروفسور اشاره کرد. مترجمان و ناشران زیادی این رمان را ترجمه و منتشر کرده اند. از آثار مشهور دیگر اواگاوا می توان به مردی که دستبند میفروخت (۱۹۹۸)، عبور (۱۹۹۶)، کافهای در شب و استخر زیر باران (۱۹۹۱)، روزشمار بارداری (۱۹۹۱)، استعداد ریاضیات (۲۰۰۳)، استخر شنا (۱۹۹۱) و هتل آیریس (۱۹۹۶) اشاره کرد.
بخشی از کتاب خدمتکار و پروفسور
از نگاه یک خدمتکار کار کردن در خانهٔ پروفسور کار خیلی راحتی بود چون هم خانهٔ کوچکی داشت و هم مهمانی برایش نمیآمد. پروفسور تماس تلفنی هم نداشت و درست کردن یک غذای سبک برای مردی که چندان علاقهای به غذا نداشت هم کار آسانی بود. جاهای دیگر که کار میکردم همیشه مجبور بودم در کمترین زمان بیشترین کارها را انجام بدهم اما حالا خوشحالیام از این بود که به اندازهٔ کافی وقت دارم تا مثلا شستشو و تمیز کردن خانه و آشپزی را به بهترین شکل انجام بدهم. کمکم دستم آمد که کی پروفسور وارد یک مسابقهٔ جدید میشود و چه موقع نباید مزاحمش بشوم. با جان و دل میز آشپزخانه را با یک روغن مخصوص برق انداختم و روتختی را رفو کردم. حتی یک راهی پیدا کردم که به خوبی هویجهای داخل ظرف غذای پروفسور را استتار کنم.
اما تنها نکتهای که حین کار در خانهٔ پروفسور کمی گیجکننده بود این بود که نمیدانستم حافظهٔ او چه موقع کار میکند. به گفتهٔ پیرزن، پروفسور بعد از سال ۱۹۷۵ حافظهاش را از دست داده بود. اما نمیشد فهمید که آیا پروفسور معنای مثلا دیروز را میداند و یا آیا میتواند برای فردایش از پیش برنامهریزی کند. اصلا حافظهٔ پروفسور چقدر آسیب دیده بود.
معلوم بود که پروفسور هر روز من را فراموش میکند. یادداشتی که به آستین پروفسور سنجاق شده بود فقط به او یادآوری میکرد که اولین بار نیست که من را میبیند اما باعث نمیشد پروفسور ملاقاتهای قبلی ما را به خاطر بیاورد.
وقتی برای خرید از خانه بیرون میرفتم سعی میکردم پیش از یک ساعت و بیست دقیقه به خانه برگردم. همانطور که میشد از یک ریاضیدان انتظار داشت ابزاری که در مغز او هشتاد دقیقه را محاسبه میکرد از هر ساعتی دقیقتر بود. اگر از وقتی از خانه خارج میشدم تا مراجعت مجددم به خانه یک ساعت و هجده دقیقه میگذشت با خوشامدگویی گرم او مواجه میشدم. اما اگر میشد یک ساعت و بیست و دو دقیقه دوباره ماجرای «شمارهٔ کفشت چنده؟» شروع میشد.
حجم
۲۱۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۱۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
نظرات کاربران
یادمه بعد کلاس کوانتوم مکانیکی سری زدم به کتابفروشی جلوی دانشگاه...این کتاب جزو تازه های چاپی بود و روی میز جلوی فروشگاه قرار داشت...برش داشتم و وقتی نوشته ی پشت جلدشو خوندم که نویسنده ی محبوبم، پل آستر، این کتاب
این رمان یک رمان ژاپنیه که نه عاشقانه است، نه تاریخیه نه روانشناسی ، نه جناییه و نه تخیلیه رمانی بسیار آرام بدون هیچ هیجان و رمز و راز و اتفاق خاصی داستان یک پروفسور نابغه ی ریاضیات رو روایت میکنه
از خوندنش لذت بردم ولی نویسنده می توانست پایان بهتری برای کتاب رقم بزنه پایان کتاب خیلی متوسط و سطح پایین بود.
کتابی که من را دوباره به یادگیری ریاضیات مشتاق کرد درس هایی که پروفسور از علم ریاضی بهم داد هیچ موقع من به بچه ها اینجوری یاد ندادم پروفسور شیوه ی معلمی را آموخت
من صوتیش را گوش دادم.واقعا شیرینه بیشتر از همه از دانستنی های جالب درباره ریاضی لذت بردم
با خوندن این کتاب دلم ریاضی خواست. ژاپن خواست. بیس بال خواست. یک پسرپچه که مادرش باشم خواست. حتی دلم خواست خدمتکار باشم! از تفاوت احترام برانگیز جهان بینی خدمتکار نگذرید و کتاب رو بخونید.
کتاب سبک خاصی داشت. سراسر احترام و صبوری . پر از احساسات پاکِ پروفسوری که فقط ۸۰ دقیقه مطالب و رویداد ها و اشخاص جدید را به خاطر میسپرد. همین ۸۰ دقیقه خیلی زیاد اهمیت چیز های کوچک را به
رمانی غمانگیز، اما از ابتدا تا انتها سرشار از مهربانی، محبت و انسانیت نیز هست.
کتاب خوبی بود. درعین اینکه روند داستان آرام پیش میره اما جذابیت داره.
شاید بعد حدود پنج سال، قسمت شد که بالاخره این کتاب رو بخونم. نمیدونم چرا، ولی حس میکنم درستترین زمان ممکن بود برام. زمانی که ریاضیات داره برام مفهوم جدیدی پیدا میکنه. کتاب به قولی یه داستان خیلی نرم و روون