کتاب گاوهای برنزی
معرفی کتاب گاوهای برنزی
کتاب گاوهای برنزی نوشته محمدآصف سلطانزاده نویسنده اهل افغانستان است. این کتاب روایتی ماورایی از شهری است که ناگهان پذیرای اتفاقات عجیب میشود این داستان زندگی شهری را به چالش میکشد
درباره کتاب گاوهای برنزی
محمدآصف سلطانزاده در اواخر دهه هفتاد و چاپ مجموعه داستان در گریز گم میشویم نامش بر سر زبان ها افتاد. این کتاب در همان سالها برنده جایزه داستان نویسی گلشیری شد. سلطان به دلیل جنگ از افغانستان به ایران مهاجرت کرد و سال ها بعد به اروپا رفت. سالطانزاده بعد از چندینسال سکوت رمان گاو های برنزی را منتشر کرد. این داستان روایتی از استحاله است. شهری آرام که ناگهان گاوهایی خشمگین در آن به بقیه حمله میکنند و با سرعت تعدادشان بیشتر میشود. کتاب در مکتب رئالیسم جادویی نوشته شده است. تمام عوامل واقعی است و یک عنصر غیرواقعی اوضاع را به هم میریزد.
خواندن کتاب گاوهای برنزی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
گاوهای برنزی برای مخاطب خاص و عام ادبیات جذاب است زیرا در دولایه امکان تحلیل و برداشت از داستان وجود دارد. در مرحله اول خود روایت فراواقع داستان است که جذابیت بالایی دارد و در مرحله دوم نمادپردازی و لایههای زیرین است که کتاب را برای مخاطب جذاب میکند.
بخشهایی از کتاب گاوهای برنزی
نگاه گاو همچنان خشمگین و تند چرخید تا میزی دیگر را در آن نبش دیگر حوضچه نشان کند و زنی را که از پشت میز بلند شده و گریخته بود، ولی مَرد، افسر، متوجه نشده بود. گاو اول او را از کمر سوراخ کرد و بعد به زن رسید که به گواهی رنگ پوست و موهایش، از اهالی همین سرزمین بود و روی شاخ پراندش و شلوار جینش روی شاخ گاو گیر کرد که گاو او را کشاند و کشاند و کوبیدش به میزی دیگر و افسرانی که از جا برخاسته بودند و یکی تفنگچهٔ مکاروفش را بیرون آورده و به گاو که اینک زن زخمی از شاخش پایین افتاده و چون برق میدوید، دو گلولهٔ پیدرپی شلیک کرد. گلوله به شانهٔ گاو سایید ــ شاید از لرزش دست مرد ــ و گاو را عصبیتر کرد و صفیر گلولهها هم انگار دلیل کافی برای به جنون کشیده شدنش بود که اینبار یک گروه زن و مرد دوان به سوی پلههای ساختمان هوتل را قتلعام کند.
حجم
۲۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۹ صفحه
حجم
۲۴۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۹ صفحه
نظرات کاربران
من عاشق سبک رئالیسم جادویی هستم و به طرفداران مارکز پیشنهاد میکنم این کتاب را هم بخوانند. مرا به یاد نمایشنامه کرگدن اثر اوژن یونسکو انداخت
درد و رنج مردم یک کشور که گره میخورد به استحاله !!!!