کتاب در گریز گم می شویم
معرفی کتاب در گریز گم می شویم
کتاب الکترونیکی «در گریز گم می شویم» نوشتهٔ محمدآصف سلطانزاده در انتشارات آگه چاپ شده است. این کتاب در اولین دورهٔ جایزهٔ ادبی گلشیری در بخش بهترین مجموعه داستان، برگزیده شد.
درباره کتاب در گریز گم می شویم
مجموعهداستان در گریز گم میشویم از ۸ داستان کوتاه تشکیل شده است که اوضاع نابهسامان افغانستان و مهاجران افغانستانی را به تصویر میکشند. اسامی داستانهای این مجموعه عبارتاند از: در گریز گم میشویم، دوتایی پشه، دپ شاهانه، دریا... دریا، ما همگی گم شدهایم، داماد کابل، بابه مداری و تا مزار
کتاب در گریز گم میشویم به زبانهای ایتالیایی، فرانسوی، دانمارکی، فنلاندی، سوئدی، نروژی و عربی ترجمه شدهاست. سایر آثار و داستانهای کوتاه محمدآصف سلطانزاده نیز جوایز گوناگونی از جمله جایزهٔ گلشیری و جایزهٔ ادبی کپنهاگن را برای نویسنده در پی داشتهاند.
کتاب در گریز گم می شویم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران داستان کوتاه فارسی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب در گریز گم می شویم
«راننده سیگارش را درمیآورد و بیهیچ تعارفی روشن میکند. سکوت بین ما دیوار کشیده است. کنجکاوی وسوسهام میکند که به آئینه جلو راننده نظری بیندازم. شاید این دفعه هم چیزی نوشته باشد که خبر بدهد که چه کسی را از دست دادهام. نه نگاه نکن، نمیخواهم بدانم. نگاه کن. نه، نه، نه. بالأخره نمیتوانم تاب بیاورم و از زیر چشم به آئینه سریع نظر میکنم. از پشت پردهای از دود سیگاری که راننده از دماغش بیرون میدهد و من تصویرش را در آئینه میبینم نوشته روی آئینه را میخوانم: لطفآ سیگار نکشید. احساس خفگی میکنم و شیشه را پایین میآورم. هوای بیرون را با اشتیاق به نفس میکشم. سالها پیش در همین قسمت جلو تاکسیها تابلویی میگذاشتند به این عبارت: بحث سیاسی ممنوع. ولی حالا برداشته بودند. یعنی سالها پیش بازار بحثها داغ بوده و حال فروکش کرده است.
از اینکه فکرم جای دیگر رفته بود، احساس خرسندی میکنم. چرا که خودم را از یاد برده بودم و از موقعیتی که داشتم، دور شده بودم. چقدر این فراموشی به من لذت میدهد، بیش از هر داروی مخدری، گرچه تا حالا مصرف نکردهام. ولی میدانم که هر کسی که سراغ آن میرود، شاید به نحوی خودش را میخواهد از یاد ببرد. فراموشی هم عجب نعمتی است که با آن میتوان... دلم میخواهد که فاصله بین خانه ما تا خانه عمو اینقدر کشیده میشد و کشیده میشد، تا آخر دنیا. از آخر دنیا هم آنطرفتر، تا ابد. و ما هیچوقت به آنجا نمیرسیدیم. و من هیچوقت نمیدانستم که چه کسی از خانواده من تلف شده است. و نمیدانستم پدرم را یا برادرم را...
آه، فراموشی! ...بگذار فکر کنم درباره چیزهایی دیگر، غیر از خودم. مثلا درباره چه؟ مثل همین چند لحظه پیش، مثلا درباره تابلوی بحث سیاسی ممنوع، که جایش خالی است. چرا؟ شاید حالا مردم دل و دماغ این کارها را ندارند؟ یا اینکه پیش خودشان فکر میکنند که کار عبثی است و راه به جایی نمیبرد و نتیجهای ندارد. یا اینکه در گذشتهها عدهای از یکی جانبداری میکردهاند و عده دیگری از کسی دیگری و آخر سر به همدیگر میپریدهاند و سر و کله همدیگر را میشکستهاند.»
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۹ صفحه
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۹ صفحه