کتاب سیدارتها
معرفی کتاب سیدارتها
کتاب سیدارتها نوشته نویسنده آلمانی- سوییسی برنده نوبل ادبیات، هرمان هسه است که با ترجمه سروش حبیبی منتشر شده است. هسه پس از مدتی نویسندگی از زندگی خودش، به نوشتن تمثیلی روی آورد و با زبانی تمثیلی داستانهایی درباره خودشناسی نوشت. این اثر یکی از آثار او در این زمینه است.
درباره کتاب سیدارتها
قهرمان اغلب داستانهای هسه شخصی است در جستوجوی خویش و در پی یافتن بهترین راه زندگی و سازگاری با عالم هستی. هرمان هسه را میتوان جوانی جاودانه دانست، در سفر به سوی حقیقتی همیشه پرسشانگیز.
سیدارتها داستان تحول معنوی یک مرد هندی برهمن است که در دوران هند باستان و همزمان با بودا زندگی میکند. سیدارتها پسر برهمنی است که از درسهای پدر و فرهیختگان دیگر دین، روحش آرامش نمیگیرد و در جستوجوی یافتن خودش است. او میفهمد که آموزش کافی نیست و باید خودش جست وجو کند و راه را طی کند تا بتواند بر خود چیره شود.
سیدارتها پس از سالها سختی، زندگی مادی را هم تجربه میکند و میفهمد که زندگیاش را بیهوده سپری کرده برای همین تصمیم میگیرد به به زندگیاش خاتمه دهد اما ناگهان به یاد کلامی در دعای برهمنان میافتد و مسیر زندگیاش تغییر میکند.
هرمان هسه در سیدارتها نشان میدهد که انسان راه خودشناسی را باید خودش پیدا کند و تمام جست وجوی انسان در جهت یافتن خود است.
خواندن کتاب سیدارتها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به آثار هرمان هسه پیشنهاد میکنیم.
درباره هرمان هسه
هرمان هسه در ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ در آلمان متولد شد. پدرش مدیر انتشارات مبلغان مذهبی بود و مادرش فرزند یک هندشناس معروف. او تحت تاثیر این دو نفر، یعنی پدر و پدربزرگش، به ادبیات علاقهمند شد. هرمان هسه زندگی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. او به دلیل تضادهایی که با خانواده و محیط مدرسهاش احساس میکرد از آنجا فرار کرد. مدتی افسردگی داشت و یکبار دست به خودکشی زد. مدتی او را به آسایشگاه مراقبت از کودکان عقبماندهی ذهنی فرستادند. بعد از ان کارهای مختلفی مثل کتابفروشی، باغبانی، نقاشی با آبرنگ و ... را انجام داد. هرمان هسه در سال ۱۹۴۶ نوبل ادبیات را از آن خود کرد. از مشهورترین آثار هرمان هسه میتوان به دمیان، سیدارتا و گرگ بیابان اشاره کرد.
هرمان هسه در ۹ اوت ۱۹۶۲ در سوئیس چشم از دنیا فروبست.
کتابهای مشابه
اگر این کتاب را دوست داشتید یا بهدنبال کتابهایی با حالوهوای مشابه میگردید، از مطالعه این عناوین نیز لذت خواهید برد: کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو، زندگی پی اثر یان مارتل، جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ، پیامبر اثر جبران خلیل جبران و راهبی که فراریاش را فروخت اثر رابین شارما.
بخشی از کتاب سیدارتها
عشق در چشمهٔ دل نورسیدهٔ دختران برهمنزاده میجوشید، هربار که سیدارتها را میدیدند که با پیشانی تابناک و نگاه شاهوار و سرین باریک خود در کوچههای شهر میخرامد.
اما بیش از همه کس گویندا او را دوست میداشت که رفیقش بود و او نیز برهمنزاده. او چشمان سیدارتها را دوست میداشت و صدای دلنشینش را و رفتار چون آبش را و وقار و کمال حرکاتش را. او هرآنچه را سیدارتها میکرد یا میگفت دلنشین مییافت، اما بیش از همه هوش تیز و اندیشههای بلند و گدازان او را ستایش میکرد و ارادهٔ استوار آتشین و رسالت والایش را. میدانست که دوستش برهمنی همچون دیگر برهمنان نخواهد شد، نثارکنندهٔ تنپرور قربانی و فروشندهٔ آزمند اوراد افسونی، یا سخنپردازی خودبین و تهیمغز یا موبدی شریر و مزوّر، و نیز نه سادهلوحی نیکپندار میان خیل بزرگِ دینیاران. نه، خود گویندا نیز سر آن نداشت که چنین باشد، برهمنی گمنام همچون هزارها برهمن دیگر.
و اگر سیدارتها زمانی ایزدی میشد و در زمرهٔ تابندگان درمیآمد، او میخواست در پیاش روان باشد، رفیق و مرید و خدمتگزار و جلودارش باشد و سایهوار همراهش.
بدینسان، سیدارتها را همه دوست میداشتند. در جان همه شادی میآفرید و در دلها نشاط میانگیخت.
اما سیدارتها در دل خود شادی نمیآفرید و نشاط نمیانگیخت. در راههای پرگُل انجیرزار قدم میزد و در سایهٔ کبودرنگ درختزار به مراقبه مینشست. با غسلهای پلیدیشوی روزانه خود را از گناه مصفا میساخت و در جنگل ژرفسایهٔ انبه قربانی نثار میکرد و حرکات و رفتارش با کمالِ بایستگی همگان را شیفته میگرداند و مایهٔ شادی همه بود، اما در دل خویش نور نشاط نمیآفرید. رؤیاها و افکار بیقرار با جریان آب رود در ذهنش جاری میشد و با چشمک ستارگان شب در جانش میتابید و با تابش خورشید در دلش ذوب میشد. رؤیاها و بیقراری جان با دود قربانیها پدید میآمد و با ابیات ریگ ودا۲۹ در او دمیده میشد و با تعلیمات برهمنان کهن قطرهقطره در جانش میچکید.
حجم
۱۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
حجم
۱۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
نظرات کاربران
این یکی از بهترین کتابهایی است که میتوانید در عمرتان بخوانید و قادر است که نگاه شما را به زندگی عوض کند. از دست ندهید و زودتر بخوانیدش ولی با تامل و تمرکز و حوصله.
سومین کتابی بود که از هسه میخوندم. کتاب اول دمیان بود، سختخوان و کمی سرد، دوستش نداشتم در زمان خواندنش. کتاب دوم، داستان دوست من بود، ادبیات به نسبت روانی داشت، ولی مثل دمیان سرد بود! نمیشد خوب ارتباط برقرار
تحول امری درونی سیدارتا خانه پدری را برای کشف حقیقت ترک میکند و پای در مسیر رهایی میگذارد. وی در این مسیر به گفتگو با افراد مختلف از هر قشر و مذهبی میپردازد تا به حقیقت وجود خود پیببرد و به
خب این کتاب یک سبک خاص داره که همه نمیپسندن از نوع خودشناسی و سیر درون ....سی چهل صفحه اولش خیلی سخت خوان هست ولی بعدش روونتر میشه و با داستان همراه میشید. توصیه من اینه که حتما در خلوت
والا اگه چیزی فهمیده باشم از این کتاب😐
سومین کتابی بود که از هسه میخواندم و در یک کلام بینظیر
کتابی معناگرا با محوریت خودشناسی در تلاش برای رسیدن به کمال
یکی از بهترین داستانهاس هرمان هسه با بهترین ترجمه 👌🌻
کتاب بسیار زیبایی است اما من اصلا این ترجمه رو نمی پسندم خیلی سخت و پیچیده است و اصلا روان نیست
کتابهایی که ارزش وقت گذاشتن دارند.