کتاب تمثیلات (فارسی - آلمانی)
معرفی کتاب تمثیلات (فارسی - آلمانی)
کتاب «تمثیلات» گزیدهٔ داستانهای تمثیلی فرانتس کافکا است. کوروش بیت سرکیس با کمک نسخه آلمانی کتاب تمثیلات، آن را به فارسی ترجمه کرده و از مجموعهٔ پانزده جلدی متن انتقادی آثار کافکا نیز استفاده کرده است. این اثر در نشر ماهی چاپ شده است.
درباره کتاب تمثیلات
تمثیل برای کافکا نوعی ژانر ادبی نبود بلکه راهی بود برای نشان دادن جهانی که خودش در آن میزیست. جهانی که در آن محتوا صورتی چنین ابهامآمیز یافته است. با اینکه چنین ژانری توانسته است نقش ویژهای را در تاریخ ادبیات معاصر بازی کند اما دلایل زیادی وجود دارد که اساسا قصد کافکا نوآوری نبوده؛ بلکه برای او ادبیات نوعی از هستیشناسی است. از کسی که هستی خود را ادبیات میداند چیز دیگری هم نمیتوان انتظار داشت. درنتیجه میتوان مدعی شد که صورت تمثیلی این قطعات و حتی ناتمامماندن آثار او، بهویژه رمانهایش، خواسته یا ناخواسته، خودآگاه یا ناخودآگاه، اتفاقی نیست و دلایلی ساختاری دارد که از جهانبینی او نشأت میگیرد.
در این مجموعه به موازات آثار کافکا کتابهایی نیز ضمیمه شدهاند که به چگونگی متن و تغییرات در آن میپردازند. در بخش توضیحات هم برای درک بهتر متن از منابع دیگری استفاده شده که در فهرست پایان کتاب آمدهاند.
کتاب تمثیلات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به آثار کافکا پیشنهاد میشود.
درباره فرانتس کافکا
فرانتس کافکا زاده ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان در سده ۲۰ میلادی است. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب بهشمار میآیند.
فرانتس کافکا به دوست نزدیک خود ماکس برود وصیت کرده بود که تمام آثار او را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از این دستور وصیتنامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند. مسخ مهمترین اثر اوست و رمان محاکمه و رمان قصر که ناتمام مانده است از دیگر آثار کافکا هستند. او در نوشتههایش اتفاقات پیش پا افتاده را به شکلی نامعقول و فراواقع گرایانه توصیف میکند و همین سبک خاص او است که به نام کافکایی میشناسیم.
فرانتس کافکا در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ بر اثر بیماری سل، درگذشت.
بخشی از کتاب تمثیلات
پس گیسوی بافتهشدهاش که برای کودکان هیبتی داشت هرچه بیشتر فرومیافتاد و از مالش آن بر ابریشم زربفت جامهٔ مراسم جشن او نجوایی آرام برمیخاست. در همین وقت بود که یک کرجی روبهرویمان توقف کرد. کرجیبان به پدرم اشاره کرد تا از خاکریز پایین برود و خودش از طرف دیگر بالا آمد. در نیمهٔ راه به هم رسیدند، کرجیبان چیزی در گوش پدرم زمزمه کرد و برای اینکه به او کاملا نزدیک شود او را در بغل گرفت. از حرفهایشان چیزی نفهمیدم، فقط ظاهرآ میدیدم که چطور پدرم آن خبر را باور نمیکند، کرجیبان سعی میکرد ثابت کند که حقیقت را میگوید، اما پدرم باز هم باورش نمیشد. کرجیبان با شور و هیجانی که خاص دریانوردان است کم مانده بود برای اثبات حقیقت یقهٔ خود را چاک دهد که پدرم قدری آرام شد و کرجیبان با سروصدای بسیار درون کرجی جست و دور شد. غرق در افکار خویش، پدرم پیش من بازگشت، چپقش را با ضربهای خالی کرد و پشت شال کمرش فروبرد. گونههایم را نوازش داد و سرم را در بغل کشید، این کار را بیش از هر چیز دوست داشتم، مرا بینهایت خوشحال میکرد، بدین ترتیب به خانه آمدیم. آنجا روی میز حریرهٔ برنج آماده بود و از آن بخار برمیخاست.
چندتایی مهمان جمع شده بودند و داشتند در پیالهها شراب میریختند. پدرم بیآنکه به اینها اعتنایی بکند در همان پاشنهٔ در شروع کرد به گزارش آنچه شنیده بود. مسلمآ کلمات به طور دقیق یادم نیست، اما معنایشان در آن اوضاع عجیب وغریب که حتی بچهای را تحت تأثیر قرار میداد، چنان در اعماق وجودم رخنه کرد که جرئت میکنم بهنحوی مضمون آن را بازگویم. این حرفها را از آن جهت میگویم که افکار مردم را خیلی خوب نشان میداد. پدرم تقریبآ چنین چیزی گفت: کرجیبانی ناشناس ــ تمام کسانی را که معمولا از اینجا میگذرند میشناسم، اما این یکی ناشناس بود ــ داشت برایم تعریف میکرد که قرار است برای محافظت از خاقان، دیوار بزرگی بسازند. گویا قبایل بیایمان که در میان آنها شیاطین نیز حضور دارند، اغلب در برابر کاخ خاقان جمع میشوند و تیرهای سیاه خود را بهسوی خاقان پرتاب میکنند.
حجم
۶۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۶۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
نظرات کاربران
در تیتر کتاب زده فارسی-آلمانی خب متن آلمانی کجاست تو این ۹۰ صفحه؟ :/
ناموسا کجای این کتاب آلمانی بود!!!؟؟؟؟