دانلود و خرید کتاب مستأجر رولان توپور ترجمه کورش سلیم‌زاده
تصویر جلد کتاب مستأجر

کتاب مستأجر

نویسنده:رولان توپور
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۶۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مستأجر

کتاب مستأجر نوشتۀ رولان توپور و ترجمۀ کوروش سلیم زاده است. نشر چشمه این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، دربارۀ مردی است که در محیطی اجباری گرفتار می‌شود؛ محیطی که باید ناچار آن را بپذیرد و راه فراری از آن نیست. در این رمان، طنز سیاه و سوررئالیسم در هم آمیخته شده‌اند.

درباره کتاب مستاجر

رمان مستأجر، داستانی تأثیرگذار و شوک‌برانگیز نوشتۀ رولان توپور، نویسندۀ فرانسوی، است.

در آغاز این رمان می‌خوانیم که جوانی به نام «ترلکوفسکی» به دنبال خانه می‌گردد. او اتاقی مناسب در یک آپارتمان پیدا می‌کند اما پس از مدتی متوجه می‌شود که ساکن قبلی اتاق چند روز قبل از این که او بیاید، به‌طرز مشکوکی خودکشی کرده است. جوان کم‌کم نسبت به فضای آپارتمان مشکوک می‌شود، همسایه‌ها توجه او را جلب می‌کنند و می‌فهمد که جریانی مرموز در خانه وجود دارد؛ جریانی که بذر شک را در دل او می‌کارد؛ شکی که تا پایانی شوم همراهی‌اش می‌کند.

توپور در این رمان، ترلکوفسکی را نماد انسان و خانه را نماد جهان معرفی کرده است؛ انسانی که در این جهان، هویت و انسانیت خود را از دست می‌دهد و تبدیل به موجودی دیگر می‌شود؛ آن هم به دست حوادث و آدم‌هایی که معلوم نیست وجود خارجی دارند یا ساختۀ ذهن خودش هستند.

رمان مستاجر در سال ۱۹۶۶ منتشر شد. رومن پولانسکی، کارگردان شهیر، از روی آن فیلم مستاجر را ساخت و خودش هم نقش اول را بازی کرد.

خواندن کتاب مستاجر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره رولان توپور

رولان توپور در ۷ ژانویۀ ۱۹۳۸ از پدر و مادری لهستانی به دنیا آمد. وی به‌عنوان یک هنرمند سنت‌شکن، زمینه‌های متنوعی را برای ارائۀ دیدگاه‌های پوچ‌گرایانه‌اش دربارۀ جهان برگزیده است: گرافیک، بازیگری، کاریکاتور، نویسندگی، شاعری، نمایشنامه‌نویسی، فیلم‌سازی و... .

پدر توپور نقاش بود و او نیز خود نخست به نقاشی روی آورد. او در دانشکدهٔ هنرهای زیبای پاریس درس خواند و در بیست سالگی نخستین طرحش در مجله‌ای منتشر شد. او به‌زودی به‌عنوان کاریکاتوریستی متفاوت و جسور شناخته شد.

توپور در همه فعالیت‌های هنری‌اش، مناسبات و روابط اجتماعی زمانه‌اش را بی‌رحمانه نقد می‌کرد. او چه در ادبیات و چه در طراحی، با تکیه بر ضمیر ناخودآگاهش، دست به خلق تصاویری می‌زد که ناخواسته دنیای ناشناخته، وهم‌آلود و تمثیلی سوررئالیست‌ها را تداعی می‌کرد. وی در نویسندگی نیز از ترکیب طنز سیاه و سوررئالیسم استفاده می‌کرد.

از توپور هزاران دست‌نوشته، شعر و کاریکاتور به جا مانده که همه نمایش‌گر برهه‌ای از رویدادهای جامعهٔ فرانسه است. یکی از رمان‌های مشهور وی، «مستاجر» است که در سال ۱۹۶۶ نوشته شد. رومن پولانسکی نیز در سال ۱۹۷۶ فیلم مستاجر را براساس این رمان ساخت.

رولان توپور در سن ۵۹ سالگی، در ۱۶ آوریل ۱۹۹۷، بعد از چند روز بیهوشی درگذشت.

بخشی از کتاب مستاجر

«ترلکوفسکی در آستانهٔ بیرون انداخته‌شدن از خانه‌اش بود که دوستش سایمن آدرس یک آپارتمان خالی را در خیابان پیرنه به او داد. ترلکوفسکی به دیدن آپارتمان رفت. سرایدار، که زنی بدخلق بود، ابتدا از نشان‌دادن آپارتمان خودداری می‌کرد، اما یک اسکناس هزار فرانکی نظرش را تغییر داد.

بعد هم با همان قیافهٔ قهرآمیز گفت «دنبال من بیایید.»

ترلکوفسکی مردی سی و چند ساله، متین و مؤدب بود که در زندگی بیش از هر چیز، از بی‌نظمی و اغتشاش بیزار بود. برای او که زندگی ساده‌ای داشت، احتمال از دست‌دادن سقفِ روی سرش، چیزی کمتر از یک فاجعه نبود، به‌خصوص که درآمدش هم اجازهٔ ولخرجی زندگی در هتل را به او نمی‌داد. البته مقداری پس‌انداز در بانک داشت که برای پرداخت ودیعه روی آن حساب می‌کرد. فقط امیدوار بود مقدار ودیعه خیلی زیاد نباشد.

آپارتمان از دو اتاق تنگ و تاریک تشکیل شده بود و آشپزخانه نداشت. تنها پنجره‌ای که در اتاق عقبی بود، مستقیماً رو به پنجرهٔ دیگری، به‌طور غیرعادی بیضی‌شکل، روی دیوار آن‌طرف حیاط باز می‌شد. ترلکوفسکی احتمال داد که پنجره مال یکی از توالت‌های ساختمان مجاور باشد. دیوارهای آپارتمان را کاغذدیواری زردی پوشانده بود که در چند جای آن لکه‌های بزرگ رطوبت به‌چشم می‌خورد. تمامی سقف را هم شبکه‌ای گسترده و درهم تنیده از ترک‌های بسیار ریز، همچون رگبرگ‌های یک برگ، پوشانده بود.

تکه‌های ریز گچ که از سقف به زمین ریخته بود، با صدای خشکی زیر کفش‌های‌شان خُرد می‌شد. در اتاق بدون پنجره، یک بخاری کوچک گازی توی تاقچه‌ای از مرمر ارزان‌قیمت جا داده شده بود.

سرایدار، که ناگهان لحنش ملایم‌تر شده بود، گفت «مستأجری که قبلاً این‌جا زندگی می‌کرد، خودش‌رو از پنجره پرت کرد بیرون. می‌تونید از این‌جا محل سقوطش‌رو ببینید.»

بعد هم ترلکوفسکی را از میان تودهٔ تلنبار شدهٔ اسباب و اثاثیه به‌سمت پنجره برد و پیروزمندانه به بقایای شکستهٔ یک سقف شیشه‌ای که سه طبقه پایین‌تر و در حیاط بود اشاره کرد.

«هنوز نمرده، اما امید زیادی هم به زنده‌موندنش نیست. بیمارستان سنت آنتونی بستری شده.»

ترلکوفسکی زیر لب گفت «اگه حالش خوب شد چی؟»

زن خندید و گفت «جای نگرانی نیست، فکرشم نکنید.» بعد هم چشمکی زد و اضافه کرد «این برای شما یک موقعیت استثنائیه.»

ترلکوفسکی پرسید «شرایطش چیه؟»

«منصفانه. هزینهٔ مختصری‌رو باید بابتِ لوله‌کشی آب که تازه انجام شده بپردازید. قبلاً برای آب جاری باید تا حیاط پایین می‌رفتید. صاحب‌خونه ترتیب این‌کاررو داده.»

«و توالت؟»»

ehsan
۱۴۰۱/۰۳/۲۲

قبل از هرچیز باید تاکید کنم که تحت هیچ شرایطی قبل از خوندن کامل کتاب یادداشت مترجم رو نخونید. یادداشت مترجم کاملا بلاموضوعه پیرنگ داستان رو لوث می‌کنه و در شما نسبت به داستان سوگیریرفکری به وجود میاره. اصولا نه تنها

- بیشتر
شراره
۱۳۹۹/۰۴/۱۹

صد البته خوندن این کتاب را پیشنهاد میکنم..حتما بخونیدش..با یک کتاب عادی روبرو نیستین..5 ستاره هم کم هست براش.بقول مترجم حتما اول داستان کتاب رو بخونین و بعد مقدمه و بعد فیلم اقتباسی.. فشای سوررئال و وهم آلودش..واقعا معرکه بود

سیّد جواد
۱۳۹۹/۱۲/۰۷

کتاب ۳۷۱ از کتابخانه همگانی ، داستان خوبی بود البته کمی عجیب، با یک پایانی که قطعا خواننده را به تفکر در مورد کل روایت نویسنده وادار خواهد کرد. دوستانی که قصد مطالعه دارند، حتما پیشگفتار مترجم را در انتها بخوانند. فیلمش را

- بیشتر
Fatemeh Ka
۱۳۹۹/۰۵/۲۳

این یه رمان دیوونه بود! با فضاسازی خوب که یکم که میخوندی کشش رو ایجاد میکرد که تا تهش بری. بااینکه میشه قدیمی حسابش کرد ولی کنجکاو شدم فیلمشم ببینم. و دیدم ولی اصلا خوش ساخت نبود. مرسی طاقچه بینهایت

سجاد احمدی
۱۴۰۰/۰۱/۰۶

(شاید بهتره بعد از خوندن کتاب، این نظر رو بخونید) انگار همه جا همسایه‌هایی هستن که ما رو به سیمون شولی که خودشون میخوان، تبدیل می‌کنن؛ به دیوارهای مغزمون می‌کوبن، الگوها و حد و مرزهاشون رو برای ما تعیین می‌کنن؛ و

- بیشتر
لی لی
۱۴۰۰/۰۳/۲۹

پیشنهاد میکنم با آرامش با نویسنده همراه بشوید . رمان بسیار جذاب و تعلیق داراست.👌👌

Mash
۱۳۹۸/۰۵/۲۱

عالیه این رمان.

sonsky7
۱۴۰۲/۱۰/۰۲

آپارتمانی که در ابتدا قرار بود مایه آرامش و امنیت خاطر ترلکوفسکی باشد تبدیل شد به جهنمی برای بلعیدن و به جنون کشاندن او شخصیت تنها و جامعه گریز ترلکوفسکی نمادی است از انسان مدرن امروزی که همه ما درون خودمان

- بیشتر
Pari
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

داستان بسیار جالب و هیجان‌انگیزی داشت، بسیار پرمعنا.

کاربر ۳۷۴۱۹۰۹
۱۴۰۲/۰۳/۲۸

این کتاب سبک سورئال دارد، پر از هذیان های پارانوییدی. طنز سیاه. خیلی هم ترسناک است. با یک پایان شوک آور..‌

گویا آلفرد هیچکاک ــ یک‌بار ــ دربارهٔ علت علاقه‌اش به فیلم‌های تریلر گفته، ما انسان‌های مدرن چنان پیله‌ای از روزمرگی به دور خودمان تنیده‌ایم که هرگونه امکان ارتباط با جهان را از دست داده‌ایم و برای برقراری مجدد این ارتباط و بیرون‌آمدن از این پیله نیاز به شوکه شدن داریم و ــ خلاصه ــ فیلم‌های تریلر می‌توانند در مقام همان شوک عمل کنند.
Méhrshad
یکی از خطرناک‌ترین سفسطه‌هایی که تاثیر عمیقی بر نگاه فلسفی و سیاسی ما بر جا گذاشته، این است که انسان ذاتا خوب است و این جامعه است که او را به بیراهه می‌کشاند.
چڪاوڪ
«یک انسان دقیقاً از چه زمانی دیگر آن آدمی که خودش فکر می‌کند هست ــ یا دیگران فکر می‌کنند هست ــ نیست؟ فرض کنیم من یکی از دست‌هایم را از دست بدهم. بسیار خُب، در این‌صورت می‌گویم خودم و دستم. اگر هر دو دستم را از دست داده باشم، می‌گویم خودم و دست‌هایم. اگر به‌جای دست‌ها، پاهایم را از دست داده باشم، باز هم فرقی نمی‌کند: خودم و پاهایم. اگر به‌دلایلی لازم شود شکم، کبد یا کلیه‌هایم را دربیاورند ــ اگر اصلاً چنین چیزی ممکن باشد ــ باز هم می‌توانم بگویم خودم و اندام‌هایم. اما اگر سرم را از دست بدهم، در آن‌صورت چه می‌توانم بگویم؟ خودم و بدنم، یا خودم و سرم؟ سر، که حتا عضوی از جنس دست و پا نیست، با چه منطقی عنوان من را از آنِ خود کرده؟ به‌این‌خاطر که حاوی مغز است؟ اما لاروها و کرم‌ها و احتمالاً انواع دیگری از موجودات هم هستند که مغز ندارند. دربارهٔ چنین مخلوقاتی چه می‌توان گفت؟ آیا در جایی مغزهایی هستند که بگویند: خودم و کرم‌هایم؟»
Aysan
بعضی‌ها می‌گن دوای بزرگ‌ترین غم‌ها سکوته.
چڪاوڪ
همیشه آدم‌هایی پیدا می‌شن که کاری جز آزار و اذیت دیگرون ندارند و اگه ما در مقابل‌شون نایستیم و از حقوق‌مون دفاع نکنیم، دست‌آخر این آدم‌ها از سر و کول‌مون بالا می‌رن.
چڪاوڪ
کسی که نگران پذیرفته‌شدن در میان جمع نباشد، تنهایی و انزوا چه بسا باعث شکوفاشدن استعدادهایش نیز بشود. به‌این دلیلِ ساده که احساس نمی‌کند در موقعیتی قرار گرفته که مجبور است از اعتقاداتش کوتاه آمده و سازش کند.
چڪاوڪ
چه‌قدر لذت‌بخش است که آدم مجبور نباشد به سؤال‌های دیگران جواب بدهد.
چڪاوڪ
هرگونه تلاشی برای ایجاد نهادهای اجتماعی که براساس تصور غلطی از طبیعت انسان شکل گرفته باشد محکوم به شکست است.
چڪاوڪ
هیچ‌کس نمی‌خواهد دیده شود، با این حال همه مراقب شما هستند!
چڪاوڪ
بیدار شدن از میان مردگان، بزرگ‌ترین شادی دنیاست.
شراره
در این عالم به ظاهر منسجم، کارامد و معقول چه نیروهای شیطانی و اضطراب‌انگیزی در کارند و مرز جدا کنندهٔ میان خیر و شر، تا چه حد مبهم است.
چڪاوڪ
با پیش‌بینی و آماده‌سازی خود، چه بسا بتوان از وقوع مشکلات جلوگیری کرد.
چڪاوڪ
رگه‌ای از جنون و پارانویا جزء جدایی‌ناپذیر فطرت انسانی‌است کافی خواهد بود تا شما را به داشتن نگاهی یک‌جانبه و بیمارگونه از تاریخ و چشم‌بستن به‌روی دستاوردهای مهم بشریت متهم کنند.
چڪاوڪ
عموماً از امر شیطانی سخنی به میان نمی‌آید، درحالی‌که به‌ویژه در زمانهٔ ما، این حیطه نیازمند پژوهیده‌شدن است.
چڪاوڪ
ما انسان‌های مدرن چنان پیله‌ای از روزمرگی به دور خودمان تنیده‌ایم که هرگونه امکان ارتباط با جهان را از دست داده‌ایم و برای برقراری مجدد این ارتباط و بیرون‌آمدن از این پیله نیاز به شوکه شدن داریم
چڪاوڪ
کسی که یک‌بار ــ به هر دلیلی ــ سر و کارش به پلیس بیفته، برای همیشه مورد سوءظن قرار می‌گیره.
چڪاوڪ
بزرگ‌نمایی افتخارات کسب‌شده توسط انسان و چشم‌بستن به‌روی علائم و نشانه‌های جنون در او خوش‌بینی نیست، سر را در برف بی‌خبری فرو بردن است.
چڪاوڪ
هر پاسخ و راه‌حلی که به آن قطعیت داده شود و بدتر از آن، صورت اجتماعی به‌خود بگیرد، به‌طور اجتناب‌ناپذیری صاحب تشکیلات می‌شود، جنبه‌های سیاسی و اقتصادی پیدا می‌کند و در درازمدت به شکل هولناک‌تر تمام آن چیزهایی بدل می‌شود که از ابتدا برای رفع‌شان به‌وجود آمده بود.
چڪاوڪ
بزرگ‌نمایی افتخارات کسب‌شده توسط انسان و چشم‌بستن به‌روی علائم و نشانه‌های جنون در او خوش‌بینی نیست، سر را در برف بی‌خبری فرو بردن است.
چڪاوڪ
اصلاً هیچ‌چیز به‌اندازهٔ فهم و درک این‌که ما نه موجوداتی یک‌دست و یک‌پارچه، دارای سرشتی پاک و هویتی معین و صاحب یقین‌های روشن و تزلزل‌ناپذیر بلکه پدیده‌هایی پیچیده، چند بعدی و سرشار از تناقض، ترس، تردید و دلهره هستیم، سد راه ایدئولوژی‌های جزم‌گرا و فاشیستی نیست.
چڪاوڪ

حجم

۲۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۲۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان