دانلود و خرید کتاب صوتی خورشید نیمه شب
معرفی کتاب صوتی خورشید نیمه شب
کتاب صوتی خورشید نیمه شب نوشته موفقترین رماننویس جنایی نوآر معاصر یو نسبو است که با ترجمه نیما م. اشرفی و صدای ایوب آقاخانی در واوخوان منتشر شده است.
درباره کتاب خورشید نیمه شب
یون به فیشرمن رئیس مافیا و بزرگترین خلافکار اسلو خیانت کرده است و حالا در حال فرار است. در زمان فرار به شهری کوهستانی نزدیک قطب میرسد که خورشید هیچوقت در آن غروب نمیکند. شهر مرده به نظر میرسد خانهها از بیحوصلگی ساخته شده است و همه در حالتیاز خلسهاند. یون به خانۀ لیا و پسرش کنوت پناه میبرد و لیا برایش اسلحهای پیدا میکند تا در صورت خطر بتواند خودش را نجات دهد اما روشنایی مداوم خورشید او را به مرز جنون رسانده است.
شنیدن کتاب خورشید نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به رمان جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره یو نسبو
یو نسبو متولد ۲۹ مارس ۱۹۶۰ است. او گزارشگر فوتبال سابق نویسنده داستانهای جنایی نوازنده، اقتصاددان نروژی است. نوشتههای او به بیش از پنجاه زبان ترجمهشده و تا سال ۲۰۱۲ میلادی حدود ۵۰ میلیون نسخه در سراسر جهات فروش رفته است. رمانهای خون بر برف، خورشید نیمهشب، آدمبرفی از آثار مهم این نویسنده است. او اغلبِ رمانهایش را در فرودگاهها، هواپیماها، قطارها و لابی هتلها مینویسد، تقریباً به همهجای دنیا سفر کردهاست. او تا به حال نامزد و برندهٔ چندین جایزهٔ معتبر بینالمللی از جمله جایزهٔ ادگار (۲۰۱۰)، جایزهٔ کتاب کودکان آرک (۲۰۰۷)، جایزهٔ پیر گینت (۲۰۱۳) شدهاست.
درباره ایوب آقاخانی
ایوب آقاخانی متولد یک آبان ماه سال ۱۳۵۴ در تبریز است. او مدرک تحصیلی کارشناس نمایش با گرایش ادبیات نمایشی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی ۱۳۷۸ گرفت و پس از آن در کارشناسی ارشد نمایش با گرایش ادبیات نمایشی از دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس ۱۳۸۱ تحصیل کرد.
داوری در جشنوارههای مختلف و متعدد تئاتر مانند جشنوارههای منطقهای، استانی، دانشجوئی و دانشگاهی، جشنوارههای نمایشنامه خوانی، جشنواره تئاتر فجر و…) و نمایش رادیوئی از ۱۳۷۹ تا کنون بر عهده او بوده است.
او همچنین دبیر نخستین دوره جشنواره نمایشهای کوتاه رادیویی «انتخاب»-۱۳۸۸ و داور جشنواره دانشگاه آمریکایی بیروت (جشنواره برنامه های رادیویی آسیا و اقیانوسیه) در سال ۲۰۰۹ بود.
بیشترین شهرت ایوب آقاخانی در زمینه تئاتر است اما او را با بازیاش در سریال داوران و نویسندگی مجموعه دانی و من هم میشناسند.
بخشی از کتاب خورشید نیمه شب
«من تختم رو ماهِ مِی انداختم توی اجاق. خیلی سرد شده بود.»
«مبلی، تشکی، چیزی؟»
«تشک؟» دستش را به سمت فلات پوشیده از بوته دراز کرد.
«ممنون، اما ترجیح میدم توی یه چاردیواری بخوابم که بالاسرم سقف باشه. باید بگردم یه لونه سگی، چیزی پیدا کنم. شب خوش.» به سمت خانهها راه افتادم.
با ناله و صدای ضعیفی گفت: «تنها جایی که امشب توی کاسوند گیرت میاد اونجاست.»
برگشتم. به ساختمان روبه روی خانهها اشاره میکرد.
«کلیسا؟»
سرش را به نشانه تایید تکان داد.
«مگه نصفه شبها هم بازه؟»
ماتیس سرش را یک وری کرد. «می دونی چرا توی کاسوند هیشکی دزدی نمیکنه؟ چون به جز گوزن، چیز دیگهای برای دزدیدن نداره.»
مرد خپل کوتاه قد با پرشی بسیار باوقار از روی جوی پرید و از میان بوتهها به سمت غرب راه افتاد. تنها راهنمای من خورشید واقع در شمال بود و این نکته که، طبق گفته پدربزرگم، همه جای دنیا برج را سمت غرب کلیسا میسازند. دستم را سایبان چشمم کردم و به مناطق جلوی آن مرد نگاه کردم. کدام جهنمی میرفت؟
روستا خیلی سوت وکور بود؛ شاید چون خورشید به رغم آنکه نصفه شب بود میتابید و هیچ چیز کوچکترین تکانی نمی خورد. انگار خانهها را باعجله و بدون اعتنا یا علاقه ساخته بودند. نه اینکه محکم به نظر نرسند؛ انگار فقط سقف بالای سر بودند و نه خانه. کاربردی. تخته چوبهایی بدون هزینه برای محافظت از باد و طوفان. چند ماشین اوراق در باغهایی که درواقع باغ نبودند؛ بخشهایی جداشده از بوتهزار و درختان توس. چند کالسکه، اما بدون اسباب بازی. فقط چند خانه پرده یا کرکره داشتند. بقیه پنجرهها نور خورشید را منعکس میکردند و نمی شد داخل خانهها را دید. درست مثل فردی که عینک آفتابی میزند تا هویتش فاش نشود.
کلیسا باز بود. البته درش باد کرده بود و به راحتیِ درِ کلیساهایی که تا آن موقع دیده بودم باز نمیشد. شبستان کلیسا نسبتاً کوچک بود و صندلیهایش تیره، اما سادگی آن باعث جذابیتش شده بود. خورشید نیمه شب پنجرههای رنگی کلیسا را روشن کرده بود و بالای محراب، جلوی نقاشی سه لتهای که مریم مقدس در وسط و داوود نبی و جالوت به همراه عیسای کودک در طرفینش تصویر شده بود، مسیح از صلیبی معمولی آویزان بود.
زمان
۵ ساعت و ۴۴ دقیقه
حجم
۳۱۵٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۴۴ دقیقه
حجم
۳۱۵٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
یکی از بهترین کتاب صوتیهای که گوش دادم از نظر کیفیت و خوانش 👌🏻
این کتاب رو در ترافیک جادهی شمال گوش دادیم و چسبید:) نثر قوی، داستان عمیق و روایت جذاب. صدابازی ایوب آقاخانی محشر بود. کیفیت صداگذاری و موسیقی هم همین طور. از دستش ندید..:)
داستانی جذاب و روان گویندگی که عالی
خیلی دوستش داشتم. کار حرفهای آقای آقاخانی از این اثر یک داستان بسیار دوستداشتنی و جذاب ساخته.
گوش بدید و لذت یک داستان با شخصیت پردازی عالی رو ببرید و توصیفی بی نظیر از اقلیمی که تا بحال پا به اونجا نگذاشته ایم اما گویی در حال قدم زدن در آنیم . تعلیقی بجا و اشتیاق دنبال
خیلی خوب بود 👌 واقعا باید بگم یک رمان عالی 👌🙏 گویش هم خیلی خوب خوب بود 🙏👌
یک داستان جنایی با پرداخت و صدای عالی. بدون اضافه گویی و کاملا مدرن.
ممنون از راوی فوق العاده بی نظیر🫶
نسخه چاپی رو خوندم جذاب بود
روایت و راوی عالی