بهرام صادقی
زندگینامه و معرفی کتابهای بهرام صادقی
بهرام صادقی (Bahram Sadeghi) بیتردید یکی از چهرههای درخشان و نوآور ادبیات داستانی ایران است که پس از صادق هدایت، نامش در زمرهی نویسندگان تأثیرگذار و بنیانگذار داستان مدرن جای گرفته است.
بیوگرافی بهرام صادقی
او در دوران کوتاه نویسندگیاش، از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۶، با خلق حدود ۲۵ داستان کوتاه که در مجموعه «سنگر و قمقمههای خالی» گردآوری شده، و تنها داستان بلندش، «ملکوت»، نام خود را در تاریخ داستاننویسی ایران جاودانه کرده است. صادقی که در دل جریان ادبی پررنگ «جُنگ اصفهان» شکل گرفت، با آثاری انگشتشمار و قلمی منحصربهفرد توانست فضایی تازه در داستاننویسی معاصر ایران ایجاد کند و آن را به مرزهای جدیدی برساند. هرچند او در قیاس با همدورهایهایش نویسندهای کمکار به حساب میآید، اما تأثیر عمیق او بر سبک و سیاق داستاننویسی فارسی همچنان پابرجاست و آثاری که از او به جا مانده، او را به عنوان یکی از پیشگامان خلاق این عرصه معرفی میکند.
بهرام صادقی؛ از کودکی در نجفآباد تا جایگاه درخشان در ادبیات ایران
بهرام صادقی، نویسندهای که با آثار کمشمارش جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ایران بهدست آورده، پانزدهم دیماه ۱۳۱۵ در نجفآباد اصفهان به دنیا آمد و بهعنوان کوچکترین فرزند خانوادهای ششنفره بزرگ شد. دوران کودکیاش تا سن ۱۴سالگی در نجفآباد گذشت و سپس در سال ۱۳۲۹ به همراه خانواده به اصفهان مهاجرت کرد، جایی که در دبیرستان ادب اصفهان به تحصیل پرداخت و در جلسات انجمن ادبی صائب شرکت میکرد. این انجمن فضایی مناسب برای پرورش ذوق ادبی صادقی فراهم آورد و او را با دنیای ادبیات و شاعران معاصر آشنا کرد.
در سال ۱۳۳۴، صادقی با قبولی در رشتهی پزشکی به تهران رفت و با وجود علاقهی زیادی که به مادرش داشت، دوری از خانواده را به جان خرید. دوران تحصیلش در رشتهی پزشکی، به دلیل بیقراری و دغدغههای ادبی، بیش از حد معمول طول کشید، اما او در نهایت در سال ۱۳۵۲ موفق به اخذ مدرک پزشکی شد. صادقی بهعنوان پزشکی مهربان و بیادعا شناخته میشد که گاه بیماران را رایگان ویزیت میکرد و حتی دارو در اختیارشان میگذاشت. در زمان جنگ، وی چندین بار به جبهه رفت و با جانودل به مداوای مجروحان پرداخت، به طوری که در یکی از این اعزامها آسیب دید و گوشش دچار مشکل شد.
غلامحسین ساعدی، از دوستان نزدیک بهرام صادقی، او را فردی خجول و کمحرف در برابر غریبهها توصیف میکند که در جمع دوستان اندکش، در موضوعات داستاننویسی و خیالپردازی به وجد میآمد و از سرزندگی و حاضرجوابی برخوردار بود. بهرغم بیحوصلگی و رهاکردن گاه و بیگاه درس، دانشکدهی پزشکی را به پایان رساند و حتی خدمت سربازی را، با همهی تضادش با روحیهی او، پشت سر گذاشت.
دکتر محمدرضا اصلانی، زبانشناس و منتقد ادبی، از بهرام صادقی بهعنوان فردی نام میبرد که در دوران دبیرستان تمامی کلیله و دمنه را خوانده و در حاشیههای آن یادداشتبرداری کرده بود. صادقی همچنین روی متون مقدسی چون قرآن و انجیل مطالعه داشت و این دستمایههای عمیق ادبی و معنوی سبب شد که او به مفاهیم زبان مدرن در داستاننویسی نزدیک شود و اثری متفاوت در فضای ادبی ایران از خود بر جای بگذارد.
ازدواج و درگذشت
گفتنی است بهرام صادقی در سال ۱۳۵۵ با ژیلا پیرمرادی ازدواج کرد و از این پیوند دو دختر به نامهای مانلی و نیلوفر به دنیا آمدند.
بهرام صادقی در دوازدهم آذر ۱۳۶۳ بر اثر ایست قلبی چشم از جهان فروبست؛ و افسوس که نتوانست از تمام ظرفیتهای فکری و ادبی خود بهرهمند شود.
نخستین قدمهای صادقی تا جاودانگی در ادبیات داستانی ایران
بهرام صادقی از همان کودکی به سرودن شعر علاقه داشت و اولین شعرش در ۱۶سالگی به چاپ رسید. او در ۲۰سالگی با انتشار نخستین داستان خود، «فردا در راه است»، در مجلهی «سخن» قدم به دنیای داستاننویسی گذاشت. این اثر، از نظر افرادی چون دکتر پرویز ناتل خانلری و غلامحسین ساعدی بهعنوان یکی از بهترین داستانهای کوتاه فارسی شناخته میشود و درواقع آغازگر راهی بود که صادقی را بهعنوان نابغهی داستاننویسی ایران معرفی کرد.
پس از این موفقیت، آثاری چون «وسواس»، «کلاف سردرگم»، «داستان برای کودکان» و «یک نمایش در دو پرده» نیز در مجلهی سخن به چاپ رسید و بر استعداد نویسندگی او تأکید بیشتری کرد. در این دوران، داستانهای بسیاری از او در مجلات معتبر آن زمان مانند کیهان هفته، کتاب هفته، جنگ ادبی اصفهان، صدف، فردوسی و جهان نو منتشر شدند که صادقی را به چهرهای شناختهشده و پرطرفدار تبدیل کردند.
داستان تأثیرگذار «سنگر و قمقمههای خالی» برای نخستین بار در سال ۱۳۳۷ در مجلهی سخن به چاپ رسید و در سال ۱۳۴۹ به صورت یک مجموعهداستان با همین عنوان از سوی انتشارات زمان منتشر شد. همچنین داستان بلند «ملکوت» که اثری منحصربهفرد در ادبیات فارسی است، برای اولین بار در شمارهی نهم کیهان هفته در سال ۱۳۴۰ منتشر شد و بار دیگر نگاه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرد و جایگاه بهرام صادقی را در تاریخ ادبیات ایران تثبیت کرد.
معرفی آثار بهرام صادقی
بهرام صادقی امروز بیش از هر چیز با دو اثر درخشانش، سنگر و قمقمههای خالی و ملکوت، در عرصهی ادبیات داستانی ایران شناخته میشود.
سنگر و قمقمههای خالی
سنگر و قمقمههای خالی مجموعهای از ۲۴ داستان کوتاه است که او در فاصله سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۶ به رشتهی تحریر درآورده است. این مجموعه داستانهایی چون «فردا در راه است»، «وسواس»، «کلاف سردرگم»، «گردهم»، «داستان برای کودکان»، «نمایش در دو پرده»، «سنگر و قمقمههای خالی»، «با کمال تأسف»، «غیرمنتظر»، «آقای نویسنده تازهکار است»، «سراسر حادثه»، «زنجیر»، «در این شماره»، «قریبالوقوع»، «تدریس در بهار دلانگیز»، «هفت گیسوی خونین»، «اذان غروب»، «تأثیرات متقابل»، «یک روز صبح اتفاق افتاد»، «صراحت و قاطعیت»، «آوازی غمناک برای یک شب بیمهتاب»، «خواب خون»، «مهمان ناخوانده در شهر بزرگ» و «عافیت» را در بر میگیرد. هر یک از این داستانها با زبان خاص و نگاه عمیق صادقی، بُعدی متفاوت از واقعیتهای زندگی روزمره و بحرانهای درونی انسان معاصر را به تصویر میکشند.
ملکوت
ملکوت، مشهورترین اثر بهرام صادقی، داستانی بلند و نمادین است که در ۱۱۲ صفحه و شش فصل نوشته شده و برای اولین بار در سال ۱۳۴۰ در کتاب هفته به چاپ رسید. این داستان وهمانگیز و مدرن با روایت دانای کل مطلق و فضاسازی دقیق، خواننده را از همان اولین جمله با شوک مواجه میکند: «در ساعت یازده شب چهارشنبه جن در آقای مودت حلول کرد.» ملکوت با نثری موجز و ساختاری پیچیده، از دیدگاههای فلسفی و اسطورهای بهره میبرد و تجربهای بیهمتا از واقعیت و خیال را در هم میآمیزد.
این داستان در ابتدا در مجموعهی سنگر و قمقمههای خالی منتشر شد و سپس در سال ۱۳۵۱ به صورت کتابی مستقل درآمد. شش فصل این داستان با عناوین «حلول جن»، «اکنون او سخن میگوید»، «سیزده»، «آخرین دیدار، پیش از صبحدم»، «آخرین گفتگو، پیش از صبحدم» و «زمین» خواننده را به سفری خیالانگیز و تأملبرانگیز میبرد. صادقی ملکوت را در محلهی ده ورپشت نوشت، جایی که تابستانها هنگام تعطیلی دانشگاه به دیدار خواهرش میرفت که در آنجا به طبابت مشغول بود و در آنجا، موفق به خلق این شاهکار داستاننویسی شد.
کتاب صوتی ملکوت
کتاب صوتی ملکوت اثر بهرام صادقی، با گویندگی بهنام تشکر، بازیگر شناختهشده، داستان جنزدگی آقای مودت را روایت میکند. این اثر که در ابتدا در جلسات ادبی جنگ اصفهان خوانده شد، ماجراهای غریب و مرموز زندگی افرادی همچون آقای مودت و شخصیتهایی مانند «م.ل» را شامل میشود. با ویژگیهایی چون رئالیسم جادویی و سوررئالیسم، ملکوت بهطور عمده در مورد معناباختگی و اندیشههای تیره و غمانگیز است. داستان در سال ۱۳۵۵ تبدیل به فیلمی با بازی بهروز وثوقی شد و حالوهوای آن در فیلم اژدها وارد میشود! نیز دیده میشود.
بازماندههای غریبی آشنا
این کتاب مجموعهای از یادداشتهای پراکندهی بهرام صادقی است که توسط محمدرضا اصلانی همدانی گردآوری شده است. این اثر جنبههای مختلف زندگی و شخصیت صادقی را بررسی میکند، از جمله تحصیلات، سرگرمیها، همکاری با مجلات ادبی و آثارش. همچنین، دورههای مختلف زندگی او در نجفآباد، اصفهان و تهران و همچنین چالشها و تصمیمات شخصی همچون خدمت سربازی و ازدواج در این کتاب مرور شده است. در این اثر، نامهها، مصاحبهها، داستانها، اشعار و آثار ناتمام صادقی نیز گنجانده شده و تصویری جامع از زندگی و فعالیتهای او ارائه میدهد.
دوستی با بهرام صادقی
دیدار با نویسندهای که داستانهایش را خوانده و دوست داشتهایم، همواره جذابیتی وصفناپذیر دارد؛ چه برسد به آنکه رؤیای دوستی با چنین نویسندهای به واقعیت بپیوندد. این آرزو برای علی دهباشی، روزنامهنگار، ادب پژوه و سردبیر مجلههای بخارا و سمرقند در نوجوانیاش محقق شد؛ روزهایی که در دکهی کتابفروشی کوچکی مشغول به کار بود و هر از گاهی بهرام صادقی، به عنوان مشتری، به آنجا سر میزد. علی دهباشی با شوق و هیجان از او پرسید: «شما بهرام صادقی هستید؟» صادقی با لبخندی زیرکانه پاسخ داد: «مگر فرقی هم میکند؟!» دهباشی با اصرار و شیفتگی جواب داد: «بله! برای من بسیار فرق میکند.» سپس، به نشانهی ارادت و شوق به ادبیات صادقی، پاراگراف اول رمان ملکوت را از حفظ برایش خواند. این آشنایی ساده، سرآغاز دوستیای عمیق شد که تا آخرین روزهای زندگی بهرام صادقی ادامه یافت. از دید علی دهباشی، بهرام صادقی نویسندهای بود که تفاوتش با دیگر نویسندگان آن دوران کاملاً مشهود بود؛ تفاوتی که نه تنها در موضوع و شیوه بیان، بلکه در تصویرسازی و نگاه منحصربهفردش به جهان نمود داشت. این تفاوتها چنان دهباشی را مجذوب صادقی کرده بود که هر ملاقات و گفتوگو با او را به تجربهای تازه و الهامبخش تبدیل میکرد.
طنز سیاه بهرام صادقی
طنز از جمله عناصر اساسی در آثار نویسندگان مکتب اصفهان است و داستانهای بهرام صادقی نیز بهطور برجستهای از این عنصر بهره میبرند. طنز در آثار صادقی، طنزی تلخ، گزنده، سیاه و تأملبرانگیز است که ژرفترین لایههای اجتماعی و انسانی را هدف قرار میدهد. این طنز، قهقههآور نیست و بهسادگی درک نمیشود؛ بلکه در فضای کلی داستان تنیده شده است. صادقی عمدهی آثارش را در سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۱ منتشر کرد؛ سالهایی که جامعهی ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد، دورهای از یأس و ناامیدی را تجربه میکرد. صادقی در چنین شرایطی با رویکردی خاص به طنز اجتماعی، یأس و سرخوردگیهای جامعه را به تصویر کشید.
بهگفتهی حسن میرعابدینی، بهرام صادقی یکی از نویسندگانی بود که بهخوبی از قابلیتهای طنز سیاه بهره گرفت و این شگرد ادبی را در مجموعه داستان سنگر و قمقمههای خالی بهکار برد. صادقی در مصاحبهای دربارهی نقش طنز در آثارش گفته است: «اوایل وقتی من داستان مینوشتم، طنز یکی از پایههای ساختمان داستان بود و در کنار عوامل دیگر به پیشبرد داستان کمک میکرد؛ متناسب با وضعیت خاصی که آدمها داشتند. اما بعدها، طنز برای من هدف شد. قبل از آنکه بخواهم داستان کوتاهی بنویسم که طنز هم داشته باشد، میخواستم طنزی خلق کنم که در دل آن داستان کوتاهی مستتر باشد.»
ضیاء موحد نیز در تبیین گرایش صادقی به طنز، میگوید: «شکست مصدق، عدهای مرثیهسرا بهوجود آورد. بهرام صادقی مرثیهسرا نشد و طنزش نجاتش داد. خوشبختانه، او قربانی سیاسی نبود. دستش را روی تأثیرات جانبی آن حادثه گذاشته و قربانیان آن وقایع را روایت میکرد. دیگران دربارهی اصل ماجرا آه و ناله میکردند، اما صادقی نگاهشان میکرد و سر به سرشان میگذاشت. او یک درجه بالاتر رفته بود؛ سرخوردگیها را بیان میکرد و در عین حال، خود نیز جزئی از بازی بود.»