بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مستأجر | طاقچه
تصویر جلد کتاب مستأجر

بریده‌هایی از کتاب مستأجر

نویسنده:رولان توپور
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۶۲ رأی
۳٫۸
(۶۲)
گویا آلفرد هیچکاک ــ یک‌بار ــ دربارهٔ علت علاقه‌اش به فیلم‌های تریلر گفته، ما انسان‌های مدرن چنان پیله‌ای از روزمرگی به دور خودمان تنیده‌ایم که هرگونه امکان ارتباط با جهان را از دست داده‌ایم و برای برقراری مجدد این ارتباط و بیرون‌آمدن از این پیله نیاز به شوکه شدن داریم و ــ خلاصه ــ فیلم‌های تریلر می‌توانند در مقام همان شوک عمل کنند.
Méhrshad
«یک انسان دقیقاً از چه زمانی دیگر آن آدمی که خودش فکر می‌کند هست ــ یا دیگران فکر می‌کنند هست ــ نیست؟ فرض کنیم من یکی از دست‌هایم را از دست بدهم. بسیار خُب، در این‌صورت می‌گویم خودم و دستم. اگر هر دو دستم را از دست داده باشم، می‌گویم خودم و دست‌هایم. اگر به‌جای دست‌ها، پاهایم را از دست داده باشم، باز هم فرقی نمی‌کند: خودم و پاهایم. اگر به‌دلایلی لازم شود شکم، کبد یا کلیه‌هایم را دربیاورند ــ اگر اصلاً چنین چیزی ممکن باشد ــ باز هم می‌توانم بگویم خودم و اندام‌هایم. اما اگر سرم را از دست بدهم، در آن‌صورت چه می‌توانم بگویم؟ خودم و بدنم، یا خودم و سرم؟ سر، که حتا عضوی از جنس دست و پا نیست، با چه منطقی عنوان من را از آنِ خود کرده؟ به‌این‌خاطر که حاوی مغز است؟ اما لاروها و کرم‌ها و احتمالاً انواع دیگری از موجودات هم هستند که مغز ندارند. دربارهٔ چنین مخلوقاتی چه می‌توان گفت؟ آیا در جایی مغزهایی هستند که بگویند: خودم و کرم‌هایم؟»
Aysan
یکی از خطرناک‌ترین سفسطه‌هایی که تاثیر عمیقی بر نگاه فلسفی و سیاسی ما بر جا گذاشته، این است که انسان ذاتا خوب است و این جامعه است که او را به بیراهه می‌کشاند.
چڪاوڪ
کسی که نگران پذیرفته‌شدن در میان جمع نباشد، تنهایی و انزوا چه بسا باعث شکوفاشدن استعدادهایش نیز بشود. به‌این دلیلِ ساده که احساس نمی‌کند در موقعیتی قرار گرفته که مجبور است از اعتقاداتش کوتاه آمده و سازش کند.
چڪاوڪ
همیشه آدم‌هایی پیدا می‌شن که کاری جز آزار و اذیت دیگرون ندارند و اگه ما در مقابل‌شون نایستیم و از حقوق‌مون دفاع نکنیم، دست‌آخر این آدم‌ها از سر و کول‌مون بالا می‌رن.
چڪاوڪ
بیدار شدن از میان مردگان، بزرگ‌ترین شادی دنیاست.
شراره
هیچ‌کس نمی‌خواهد دیده شود، با این حال همه مراقب شما هستند!
چڪاوڪ
هرگونه تلاشی برای ایجاد نهادهای اجتماعی که براساس تصور غلطی از طبیعت انسان شکل گرفته باشد محکوم به شکست است.
چڪاوڪ
چه‌قدر لذت‌بخش است که آدم مجبور نباشد به سؤال‌های دیگران جواب بدهد.
چڪاوڪ
در این عالم به ظاهر منسجم، کارامد و معقول چه نیروهای شیطانی و اضطراب‌انگیزی در کارند و مرز جدا کنندهٔ میان خیر و شر، تا چه حد مبهم است.
چڪاوڪ
ما انسان‌های مدرن چنان پیله‌ای از روزمرگی به دور خودمان تنیده‌ایم که هرگونه امکان ارتباط با جهان را از دست داده‌ایم و برای برقراری مجدد این ارتباط و بیرون‌آمدن از این پیله نیاز به شوکه شدن داریم
چڪاوڪ
عموماً از امر شیطانی سخنی به میان نمی‌آید، درحالی‌که به‌ویژه در زمانهٔ ما، این حیطه نیازمند پژوهیده‌شدن است.
چڪاوڪ
با پیش‌بینی و آماده‌سازی خود، چه بسا بتوان از وقوع مشکلات جلوگیری کرد.
چڪاوڪ
«بعضی‌ها می‌گن دوای بزرگ‌ترین غم‌ها سکوته.»
Mary gholami
نابسامانی‌ها و تضادهای دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، پیش و بیش از آن‌که به نهادها و ساختارهای سیاسی یا اجتماعی مربوط باشند، تا مثلاً با انتقال مالکیت ابزار تولید، پیوستن به فلان حزب اصلاح طلب، فدا کردن خود برای حفظ چیزی بزرگ‌تر و یا دست‌زدن به اعمال انقلابی (که همگی حاصل اولویت دادن به نوع خاصی از اصول اخلاقی بر تجربه و واقعیت هستند و در نهایت هم حاصلی جز بر پا کردن یک کاخ بلورین دیگر ندارند ) حل شوند، ریشه در وضعیت انسانی خود ما دارند. یعنی همان نادانی، ابتذال و پیش‌پاافتادگی انسان توده‌ای که با تفکر بیگانه است
چڪاوڪ
اصلاً هیچ‌چیز به‌اندازهٔ فهم و درک این‌که ما نه موجوداتی یک‌دست و یک‌پارچه، دارای سرشتی پاک و هویتی معین و صاحب یقین‌های روشن و تزلزل‌ناپذیر بلکه پدیده‌هایی پیچیده، چند بعدی و سرشار از تناقض، ترس، تردید و دلهره هستیم، سد راه ایدئولوژی‌های جزم‌گرا و فاشیستی نیست.
چڪاوڪ
هر پاسخ و راه‌حلی که به آن قطعیت داده شود و بدتر از آن، صورت اجتماعی به‌خود بگیرد، به‌طور اجتناب‌ناپذیری صاحب تشکیلات می‌شود، جنبه‌های سیاسی و اقتصادی پیدا می‌کند و در درازمدت به شکل هولناک‌تر تمام آن چیزهایی بدل می‌شود که از ابتدا برای رفع‌شان به‌وجود آمده بود.
چڪاوڪ
کافکا هم در یکی از یادداشت‌هایش دربارهٔ نوع ادبیات موردعلاقه‌اش نوشته «اگر کتابی که می‌خوانیم با ضربه‌ای سنگین به جمجمه‌مان بیدارمان نکند، چرا باید آن را بخوانیم؟ که شادمان کند؟ ما می‌توانیم بدون این کتاب‌ها هم شاد باشیم. چیزی که ما احتیاج داریم، کتاب‌هایی‌است که مثل واقعه‌ای وحشتناک بر ما نازل شوند. مثل زخم مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش می‌داشتیم، یا مثل وقتی‌که در جنگل‌های خالی از انسان گم شده‌ایم. مثل خودکشی. کتاب‌ها باید دیلمی باشند برای شکستن یخ درون‌مان.»
شراره
کافکا هم در یکی از یادداشت‌هایش دربارهٔ نوع ادبیات موردعلاقه‌اش نوشته «اگر کتابی که می‌خوانیم با ضربه‌ای سنگین به جمجمه‌مان بیدارمان نکند، چرا باید آن را بخوانیم؟ که شادمان کند؟ ما می‌توانیم بدون این کتاب‌ها هم شاد باشیم. چیزی که ما احتیاج داریم، کتاب‌هایی‌است که مثل واقعه‌ای وحشتناک بر ما نازل شوند. مثل زخم مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش می‌داشتیم، یا مثل وقتی‌که در جنگل‌های خالی از انسان گم شده‌ایم. مثل خودکشی. کتاب‌ها باید دیلمی باشند برای شکستن یخ درون‌مان.»
Fa
به این فکر افتاده بود که احتمالاً به هر انسانی، در هنگام تولد، تعداد معینی ضربان قلب بخشیده می‌شود و به این‌ترتیب، از همان ابتدا طول عمرش مشخص می‌شود.
sepid sh
"طبیعت انسان را نیک آفریده، اما اگر من غیر از این هستم تقصیر جامعه است".
AS4438
بیدار شدن از میان مردگان، بزرگ‌ترین شادی دنیاست.
AS4438
بیدار شدن از میان مردگان، بزرگ‌ترین شادی دنیاست.
حسن
باید می‌گریخت. البته گفتنش ساده بود، اما به کجا؟ ترلکوفسکی به امید پیداکردن کسی که بتواند در این شرایط از او کمک بگیرد، با همان حال تب‌دار و شوریده‌اش تک‌تک چهره‌هایی را که می‌شناخت در ذهنش مجسم کرد. اما همهٔ آن‌ها به‌نظرش به‌طرز عجیبی سرد، بی‌اعتنا و ناپذیرا بودند. او هیچ دوستی نداشت. در دنیای به این بزرگی کسی نبود که کوچک‌ترین علاقه‌ای به او داشته باشد. اما نه، این حقیقت نداشت. بودند کسانی که به او علاقهٔ بسیاری داشتند، اما آن‌چه برایش می‌خواستند، جنون و مرگ او بود.
حسن
سفید. ترلکوفسکی با انزجار عمیقی متوجه شد روی فک بالایی زن، جای یکی از دندان‌های پیشین خالی است. «شما از دوست‌هاش هستید؟»
Hrays
«یک انسان دقیقاً از چه زمانی دیگر آن آدمی که خودش فکر می‌کند هست ــ یا دیگران فکر می‌کنند هست ــ نیست؟
Samane Ashrafi
اگر چیزی برای آموختن از هنرمندان بزرگ باشد «شیوهٔ درست در اختیار گرفتن تنهایی انسان است. تنهایی‌یی که در رویارویی با مرگ به فرجام نهایی خویش می‌رسد.»
شراره
بیدار شدن از میان مردگان، بزرگ‌ترین شادی دنیاست.
...
تحمل شنیدن این صدای وحشتناک را ــ که پیوسته آسیب‌پذیری و شکنندگی هستی‌اش را به او یادآور می‌شد ــ نداشت. بارها به این فکر افتاده بود که احتمالاً به هر انسانی، در هنگام تولد، تعداد معینی ضربان قلب بخشیده می‌شود و به این‌ترتیب، از همان ابتدا طول عمرش مشخص می‌شود.
m86
وقتی ترلکوفسکی هرگونه امکان دعوت از آن‌ها را با قاطعیت رد کرد، آن‌ها هم تهدید کردند چه او بخواهد و چه نخواهد، سرزده به ملاقاتش بیایند. سایمن گفت «حالا می‌بینی! وقتی ساعت چهار صبح با مشت به در خونه‌ت کوبیدیم و با صدای بلند اسمت‌رو صدا زدیم، می‌فهمی که شوخی نمی‌کردیم.» اسکوپ اضافه کرد «شاید هم زنگ آپارتمان طبقهٔ پایین‌رو بزنیم و بگیم با تو کار داریم.» «شاید هم چند صدنفری‌رو برای پارتی به خونهٔ تو دعوت کنیم و به همه بگیم که این قرار بوده یک سورپریز باشه.»
سجاد احمدی

حجم

۲۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۲۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان