دانلود و خرید کتاب صوتی مارمولک سیاه
معرفی کتاب صوتی مارمولک سیاه
کتاب صوتی مارمولک سیاه نوشته ادو گاوا رانپو پدر داستان پلیسی ژاپن است. کتاب مارمولک سیاه با ترجمه محمود گودرزی و صدای متین بخشی منتشر شده است. کتاب مارمولک سیاه داستانی جذاب و پرکشش است.
درباره کتاب مارمولک سیاه
مردی به نام میدوریکاوا مشهور به مارمولک سیاه دختر سرمایهدار ثروتمند ژاپنی ربوده است. مارمولک سیاه در ازای زنده و سلامت نگهداشتن دختر مرد ثروتمند باارزشترین جواهر جهان، ستاره مصری، را درخواست کرده است و آقای ایواسه شوئئی به خوبی میداند که برای نجات جان دخترش به کمک بزرگترین کارآگاه وقت ژاپن نیاز دارد.
این کتاب آغاز داستان پلیسی ژاپن است و روایتی هیجان انگیز است که لحظه به لحظه شما را با هیجان هول و ولا با خود همراه میکند. کتاب مارمولک سیاه سال ۱۹۶۸ توسط کینجی فوکاساکو به یک فیلم سینمایی هم تبدیل شده است.
خواندن کتاب مارمولک سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان پلیسی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب مارمولک سیاه
زن با فشارِ دست، مرد را سرزنش کرد. در آن سرمای شدید، فقط کفِ دست های به هم چسبیده شان از ورای ضخامت دو لایه دست کش ولرم و مرطوب بود. اما مرد فرصت نداشت به این مسئله فکر کند که دست زنی را در دست خود گرفته است.
جونچان در حال راه رفتن، اوج خشمی را به یاد آورد که دو سه ساعت پیش دچارش شده بود و آن صحنه در ذهنش تداعی شد: معشوقه سابقش، ساکیکو، با چشمهایی که مات و محو شده بود، خیره به او مینگریست و دستهایش حین جان کندن به هوا چنگ میانداخت، زبانش لای دندانهایش گیر کرده بود و زمانی که جونچان گلویش را فشار میداد، خون از کنج لبهایش جاری میشد.
کمی دورتر، میان محوطهای باز، خانهای به سبک غربی، کوتاه، با آجرهای قرمز و محصور به حصاری رنگ باخته جدا از ساختمانهای دیگر سر بلند کرده بود.
زن همانطور که به دنبال قفلِ در میگشت، نجواکنان گفت: « اینجاست »، ظاهراً شاه کلیدی داشت، چون قفل بلافاصله با صدای تقهای باز شد.
پس از بستنِ درِ دو لنگه، داخل رفتند. زن چراغ قوهای را که با خود آورده بود روشن کرد و آن دو درحالی که جلوی پاهایشان را روشن میکردند به سمت خانه پیش رفتند. علفهای هرزْ باغچه را پر کرده بود و این باعث میشد تصور کنند واردِ خانهای خالی از سکنه می شوند.
سه پله سنگی با نردهای سفید که بعضی جاها پوسته پوسته شده بود، پلکانِ ورودی نیمه مخروبهای را شکل می داد که به دری محکم به سبک درهای قدیمی منتهی میشد.
زن دوباره برای باز کردن در شاه کلیدش را به کار گرفت و آن دو پس از هل دادن یک در دیگر به اتاقی خالی رسیدند. بوی تند مواد ضدعفونی کننده که در عین حال تلخ و شیرین و روی هم رفته مثل بوی بیمارستان ها ناخوشایند بود، اتاق را فرا گرفته بود.
« بالاخره رسیدیم. جونچان، هرچه دیدی نباید داد بزنی. کسی توی خانه نیست، اما گاهی نگهبانها در امتداد حصار میروند و میآیند. »
پچ پچِ زن لحنی تهدیدآمیز به خود گرفته بود. ترسِ رسوب کردهای که برای مرد ناآشنا بود باعث شده بود بی حرکت بماند. این ساختمانِ آجری که همه چیزش به خانه های جن زده می مانست کجا بود؟ این بوی چندش آور چه بود؟ در این اتاق که چهار دیوارش پژواکِ هر صحبتی را منعکس می کرد، چه چیزهایی وجود داشت؟
جونچان در تاریکی چهرههای کیتاشیما و ساکیکوی در حالِ مرگ را به وضوح می دید، می دید که جلویش روی هم قرار میگیرند و باعث میشوند حالش به هم بخورد. از خود میپرسید نکند در ظلمتِ دنیای مردگان پرسه میزند و ارواح آن دو بودهاند که او را به اینجا کشاندهاند. اولیناند. اولین بار بود که در زندگی دستخوش توهم میشد و بدنش به شدت عرق میکرد.
دایره نوری که چراغ قوه رسم میکرد، گویی در پیِ چیزی آهسته روی زمین جا به جا میشد.
در آن دایره نورانی لبههای پارکت های عریان و زشتِ کف پشت سر هم رژه میرفتند. اندکی بعد، میز محکمی با لعابِ پوسته پوسته کم کم وارد روشنایی شد. میزی دراز و حجیم بود. نه، یک انسان بود. پاهایی انسانی. کسی در این اتاق خوابیده بود؟
زمان
۳ ساعت و ۳۱ دقیقه
حجم
۱۹۴٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۳۱ دقیقه
حجم
۱۹۴٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
من این کتاب رو چاپی خوندم و اون دنبال بازی واقعا جالب دوستان راست میگن یک مقدار اوایل داستان خشکه ولی وقتی جلو تر میره خیلی بهتر میشه و واقعا اخراش عاشقش میشین واقعا قشنگه هیجان انگیز و جالب و
🌙 من نسخه ی چاپیش رو خوندم. وقتی با رمانهای جنایی دیگه مقایسهش می کنم.. خیلی ابتدایی و کوچیک به نظر میاد :`) تو یه روز تمومش کردم و برای سرگرمی خیلی جالب و خوب بود. یجورایی بیشتر شبیه فیلم هندی بود حال و
کتابی که با گوش کردنش به من خیلی خوش گذشت . معمایی و بسیار جالب 👌
یک داستان جنایی تقریبا معمولی. بعضی معماها و اتفاقات بیش از حد غلو شده و غیر واقعی است. صدای راوی نسبتا مناسب است. بر خلاف جلد کتاب خبری از المان های فرهنگی ژاپن در کتاب نیست.
یک داستان پلیسی و معمایی . من بعضی جاها را حدس می زدم. فکر می کنم نویسنده هم همین را می خواست. چون وقتی به آخر کتاب می رسید ، متوجه می شوید که اشتباه کرده اید. در مجموع کتاب
کتاب خوبی بود
یک شروع نفس گیر و جذاب برای ورود به دنیای آثار ادوگاوا رانپو و ادبیات جنایی و ترسناک ژاپن... پیشنهاد میکنم از دست ندین
با داستان یک سرقت ساده شروع شد ولی هرچی پیش رفت داستان جذابتر شد. پایان خیلی خوبی هم داشت
اوایل کتاب اصلا جذاب نبود ولی هر چی جلو تر رفت جذاب تر شد