کتاب دوستش داشتم
معرفی کتاب دوستش داشتم
کتاب دوستش داشتم نوشتۀ آنا گاوالدا و ترجمۀ ناهید فروغان است. نشر ماهی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این رمان، داستان خانوادهای است که در آن پدر، بهطور ناگهانی، همسر و دو دخترش را ترک میکند و ماجراهایی را رقم میزند که موجب واکاوی و شناسایی شخصیت واقعی پدر، مادر و روابط آنها در زندگی مشترکشان میشود.
درباره کتاب دوستش داشتم
کتاب دوستش داشتم نوشتۀ آنا گاوالدا، نویسنده معاصر فرانسوی، دربارۀ زندگی مشترک است.
در این رمان، گفتوگویی طولانی میان زن جوان و پدرشوهرش جریان میگیرد. طیّ این گفتوشنود، پدرشوهر به زن میگوید که چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است.
نویسنده با تواناییاش در درک احساسات دیگران، اشتیاق مرد متأهل را به یک زن جوان، مشاجرات روحی و انصرافش را به زیبایی به تصویر میکشد؛ کندوکاوی تکاندهنده در زندگی شخصی و کمکی پر از همدردی.
خواندن کتاب دوستش داشتم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره آنا گاوالدا
آنا گاوالدا در ۲۳ مه ۱۹۷۰ در حومه پاریس به دنیا آمد. وی رماننویس اهل فرانسه است. او بهوسیلۀ مجله Voici، بهعنوان «نوادگان دوروتی پارکر» در نظر گرفته شده است.
گاوالدا بهعنوان معلم زبان فرانسه در دبیرستان کار میکرد که مجموعهای از داستانهای کوتاهش را برای نخستینبار در سال ۱۹۹۹ منتشر کرد. این مجموعه با تحسین منتقدان و موفقیت تجاری روبهرو شد.
یکی از مشهورترین کتابهای گاوالدا «ای کاش کسی جایی منتظرم باشد» نام دارد. این کتاب مورد تحسین بسیاری قرار گرفت.
نخستین رمان گاوالدا، «کسی که دوستش داشتم» نام دارد که در سال ۲۰۰۲ در فرانسه و پس از آن سال به زبان انگلیسی منتشر شد. این رمان با الهام از شکست این نویسنده در ازدواجش نوشته شد.
برخی آثار آنا گاوالدا عبارتاند از:دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد
من او را دوست داشتم (دوستش داشتم)
گریز دلپذیر
پس پرده
با هم، همین و بس
بخشی از کتاب دوستش داشتم
««چی گفتی؟»
«گفتم که با خودم میبرمشان. بد نیست کمی از اینجا دور باشند...»
مادرشوهرم پرسید: «کی؟»
«همین حالا.»
«همین حالا؟ فکر نمیکنی که...»
«فکر همهچیز را کردهام.»
«یعنی چی؟ ساعت نزدیک یازده است! پییر، تو...»
«سوزان، دارم با کلوئه حرف میزنم. کلوئه، به من گوش کن. دلم میخواهد شماها را ببرم جایی دور از اینجا. موافقی؟»
«...»
«از پیشنهادم خوشت نیامد؟»
«نمیدانم.»
«برو وسایلت را جمع کن. وقتی برگشتی راه میافتیم.»
«دلم نمیخواهد بروم خانهٔ خودمان.»
«نرو. همانجا یک کاری میکنیم.»
«اما شما...»
«کلوئه، کلوئه، خواهش میکنم... به من اعتماد کن.»
مادرشوهرم باز اعتراض کرد:
«یعنی چی! امیدوارم خیال نداشته باشید بچهها را بیدار کنید. ویلا حسابی سرد است! آنجا هیچچیز نیست! هیچچیزی برای بچهها نیست. آنها...»
پدرشوهرم بلند شد.
ماریون در صندلی مخصوصش توی اتومبیل خوابیده. شستش دم دهنش است. لوسی کنار او گلوله شده.
به پدرشوهرم نگاه میکنم. صاف نشسته و فرمان را چسبیده. از وقتی حرکت کردهایم، حتی یک کلمه هم حرف نزده. فقط نیمرخش پیداست، آن هم وقتی نور اتومبیلی از روبهرو به ما میافتد. با خودم فکر میکنم او هم مثل من بدبخت و خسته و سرخورده است.
سنگینی نگاهم را احساس میکند:
«چرا نمیخوابی؟ باید استراحت کنی. پشت صندلیات را بخوابان و بخواب. هنوز خیلی مانده برسیم...»
جواب میدهم:
«نمیتوانم بخوابم. باید مواظب شما باشم.»
لبخند میزند. البته مشکل بشود اسمش را لبخند گذاشت.
«نه... این منم که باید مواظب شماها باشم.»
باز غرق افکار خودمان میشویم.
دستهایم را روی صورتم میگذارم و شروع میکنم به گریهکردن.
جلو پمپ بنزین میایستیم. از غیبتش استفاده میکنم و نگاهی به تلفن همراهم میاندازم.
هیچ پیامی برایم نیامده.
معلوم است.
چقدر من احمقم.
چقدر احمقم...
رادیو را روشن میکنم. رادیو را خاموش میکنم.
پدرشوهرم برمیگردد.»
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
نظرات کاربران
دوس داشتم کتاب رو😍👍 اگه کسی رو دوست دارید اما نداریدش، خیلی خوب میتونید همذات پنداری کنید باداستان و لذت ببرید...
زنی که بهش خیانت شده و همسرش اون و دو فرزندش رو ترک کرده، چند روزی رو با پدر همسرش میگذرونه. مردی که تلاش میکنه اون زن رو تسکین بده، اونم با تعریف کردن ماجرای عاشقانهی زندگی خودش. کتاب پر از
کتاب فوق العاده ای .... میگن آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند... دقیقا همینه ... این کتاب ارزش چند بار خواندن رو داره و هر دفعه وجودتون رو سرشار از عشق ،تنفر ،ترس ....میکنه و تبدیل میشید یه علامت سوال ،شاید
نگاه و بعد جدیدی از خیانت رو معرفی میکنه... به شخصه یاد گرفتم این قضیه اصلا سیاه و سفید نیست و چقدر روابط انسانی پیچیده و منحصر به فرده.... فضاپردازی گاوالدا هم بی نظیر بود
طاقچه گفته در دوران شکست عشقی چه کتابی بخونید 😑بعد از این کتابا گذاشته 😑 این جوری که بدتر نابود میشی😑😑
یه سفر دو ساعته آروم و قشنگ با آنا... کتاب جذاب و دوست داشتنی بود جدا از موضوع که بحث خیانت و جدایی و ... بود نوع روایتش و دوست داشتم از یه سمت عشقی که از دید دختری که بهش خیانت شده رو
رمان کوتاه و خوشخوانی هست اما به نظر من میخواد خیانت رو توجیه کنه....هروقت عاشق شدیم ول کنیم بریم پی زندگیمون؟ پس آدمهایی که قبلا عاشقشون بودیم چی؟
نویسنده این اثر احوال یک زن تنها که همسرش رهایش کرده رو بسیار عالی و دقیق بیان کردن واقعا کتاب فوق العاده ای هستن و دیالوگ های بسیار زیبایی دارن
خواندنی و پند آموز بود.قصه زندگی خیلی از ماها...
اصلا، اصلا دوستش نداشتم (کتاب رو عرض میکنم ).