دانلود و خرید کتاب خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی (راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها، جلد چهارم) داگلاس آدامز ترجمه آرش سرکوهی
تصویر جلد کتاب خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی (راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها، جلد چهارم)

کتاب خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی (راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها، جلد چهارم)

معرفی کتاب خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی (راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها، جلد چهارم)

رمان دنباله‌دار خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی، جلد چهارم رمان دنباله‌دار «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها» است. این کتاب که نوشتهٔ داگلاس آدامز است با ترجمهٔ آرش سرکوهی در نشر چشمه چاپ شده است. رمان «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها» مشهورترین اثر نویسندهٔ معروف انگلیسی، داگلاس آدامز و از پُرخواننده‌ترین، مطرح‌ترین و موفق‌ترین رمان‌های طنزآمیز و پست‌مدرنیستی ادبیات معاصر جهان است که با استقبال گستردهٔ خوانندگان و اقبال منتقدان ادبی روبه‌رو بوده است. 

داگلاس آدامز این رمان را سال ۱۹۷۸، در قالب فصل‌های به‌نسبت مستقل اما پیوسته، به‌عنوان داستان‌های دنباله‌دار کوتاه برای رادیو بی‌بی‌سی نوشت و سال ۱۹۷۹ در قالب رمان منتشر کرد. سال ۱۹۸۱ سریالی ۶ قسمتی و جذاب به کارگردانی «آلن بل» از روی این رمان ساخته شد.

درباره مجموعه راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها

داستان «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها» درباره سفر کهکشانی پُرماجرای مردی میان‌مایه از طبقهٔ متوسط انگلیس به نام آرتور دنت و نقش ناخواستهٔ او را در یافتن معنای زندگی است آدامز در این اثر با نقل داستانیِ ماجراهایی که در فضای بین‌کهکشانی و سیاره‌هایی دور از کرهٔ زمین رخ می‌دهند، زمین، زمان، قدرت، مراجع و اتوریته‌های جهان معاصر، آدم‌ها و مفاهیم، افکار و کردار انسان‌ها را با زبانی کنایی و طنزی متعالی به نقد می‌کشد.

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها پس از انتشار با استقبالی کم‌سابقه روبه‌رو شد و آدامز چهار جلد دیگر این رمان را با عنوان‌های رستوران آخر دنیا، زندگی، دنیا و همه‌چیز، خداحافظ و ممنون از اون‌همه ماهی و بیشترش چیز خاصی نیست در سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۲ خلق و منتشر کرد.

«راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها» هم عنوان جلد اول و هم نام مجموعهٔ پنج‌جلدی این رمان است. داگلاس آدامز سال ۲۰۰۱ درگذشت و پس از مرگ او ایون کالفر، نویسندهٔ ایرلندی با بهره‌گیری از آرشیو، یادداشت‌ها و نوشته‌های چاپ‌نشدهٔ داگلاس، جلد ششم و آخرین جلد این رمان را هم با نام راستی تا یادم نرفته،در سال ۲۰۰۹ منتشر کرد.

این رمان پنج‌جلدی که برخی منتقدان آن را از درخشان‌ترین طنزها و زیباترین آثار پست‌مدرن معاصر ارزیابی می‌کنند، از پُرفروش‌ترین کتاب‌های دههٔ ۸۰ و ۹۰ میلادی بود و تاکنون به ده‌ها زبان ترجمه و براساس آن یک سریال تلویزیونی، یک تئاتر، یک موزیکال و یک فیلم سینمایی خلق شده است.

آدامز در رمان راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها، ژانر علمی ـ تخیلی را در ساختاری مستحکم و پیرنگی پُرکشش و جذاب، با طنزی عمیق، چندپهلو، پُرمعنا و هنرمندانه و زبانی روان تلفیق و اثری بدیع و بی‌همتا خلق کرده است.

درباره کتاب خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی

در این جلد آرتور پس از سفرهای فراوانِ زمانی و مکانی، پس از نزدیک شدن به فهم معنای زندگی و نقش کرهٔ زمین در آن (جلد ۱)، پس از دیدار با مردی که جهان را اداره می‌کند (جلد ۲)، پس از غذا خوردن در رستوران آخر جهان (جلد ۲) و پس از نجات جهان از حملهٔ ربات‌های مرگ‌آور کریکیتی (جلد ۳) به کرهٔ زمین بازمی‌گردد؛ به زمینی که آرتور نابودی آن را به چشم خود دیده اما همچنان وجود دارد.

خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی از یک سو روایت تلاش‌های آرتور است برای کنار آمدن با این پارادوکس و یافتن توضیحی منطقی برای این تناقض و از سوی دیگر داستان آشنا شدن آرتور با دختری زمینی است که شاید بتواند آرتور را در حل این معما یاری کند و البته ماجرای ناپدید شدن ناگهانی دلفین‌ها از کرهٔ زمین و آخرین پیام آن‌ها برای بشریت: خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی!

کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها؛ خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های علمی - تخیلی پیشنهاد می‌شود.

درباره داگلاس آدامز

نویسنده‌ای است انگلیسی که شهرتش بیشتر، به خاطر «کتاب راهنمای مسافران کهکشان» است. این اثر، نخستین بار، در سال ۱۹۷۸ به عنوان یک کمدی رادیویی، توسط بی‌بی‌سی، پخش گردید. بعدها این اثر، به صورت یک تریلوژی، شامل پنج کتاب، یک سریال تلویزیونی، چندین اثر نمایشی، یک بازی کامپیوتری و در سال ۲۰۰۵ به صورت یک فیلم سینمایی، در دسترس عموم قرار گرفت. کتاب راهنمای مسافران کهکشان، تنها در زمان حیات آدمز، بیش از پانزده میلیون نسخه، فروش داشته‌است. برخی از طرفداران داگلاس آدمز، به خاطر امضای ناخوانایش او را با نام باپ اد Bop Ad می‌شناسند.

آدمز همچنین، به عنوان یکی از حامیان جانوران و محیط زیست، شناخته شده‌است. او بی‌خدا بود و خود را یک بی‌خدای بنیادگرا می‌نامید. او کلمه بنیادگرا را از این رو بکار می‌برد تا این شبهه برای کسی پیش نیاید که او آگنوستیک است. زیست‌شناس نام‌آور ریچارد داوکینز کتاب خود به نام " توهمی بنام خدا "(بازگردانی شده به فارسی به نام پندار خدا) را به او تقدیم کرده‌است. او در مورد مرگ آدمز نوشته‌است: "علم و دانش یک دوست و ادبیات یک روشنگر را از دست داده‌است. گوریلهای کوهی و کرگدنهای سیاه یک حامی دلاور را از دست داده‌اند.

بخشی از کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها؛ خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون‌همه ماهی

وجود گفت «صبر کنین!» برای سفینه دست تکون داد.

نردبانی که کم‌کم در حال برگشت به سفینه بود از حرکت بازایستاد، دوباره باز و موجودِ کیسه‌به‌دست وارد سفینه شد و چند لحظه بعد برگشت. تو دستش یه حولهٔ کثیف و زهواردررفته بود. حوله رو کرد توی کیسه.

دوباره برای سفینه دست تکون داد، کیسه رو گذاشت زیر بغلش و شروع کرد

به دویدن به سمت چندتا درخت تا از بارون در امان باشه. سفینه داشت ارتفاع می‌گرفت.

صاعقه‌ای آسمون رو لحظه‌ای روشن کرد و موجود ثانیه‌ای از حرکت ایستاد. بعد به دویدن ادامه داد اما مسیرش رو تغییر داد و از درخت‌ها دور شد. سریع می‌دوید. چندبار لیز خورد اما زمین نیفتاد. به‌زحمت با بارونی که سیل‌آسا می‌بارید می‌جنگید، انگار کسی قطره‌های بارون رو با زور به سمت زمین می‌کشید.

موجود از زمین گِلی گذشت. صدای رعد از فراز کوه‌ها رد می‌شد. موجود قطره‌های بارون رو با دست از صورتش پاک کرد. کاری بیهوده. به راه رفتن و سکندری خوردن ادامه داد.

آسمون بار دیگه روشن شد.

منشأ روشنایی این‌بار صاعقه نبود بلکه نورهای کم‌رنگ‌تر و مبهم‌تری بود که آهسته در افق حرکت می‌کردند و ناپدید می‌شدند.

وقتی موجود این نورها رو دید به سرعتش افزود و به سمت اون‌ها دوید. شیب زمین زیر پای موجود تندتر شده بود. موجود دویست یا سیصد متر از سربالایی بالا رفت و به مانعی برخورد. مکث کرد، به مانع نگاهی انداخت و بعد کیسه رو

به اون طرف مانع پرتاب کرد و خودش هم از روی مانع پرید.

هنوز پاش رو اون‌ور مانع زمین نگذاشته بود که ماشینی رو دید که از میون بارون به سمتش در حرکت بود. نور چراغ‌های ماشین از میون جنگل قطره‌های بارون رد می‌شد. موجود چند قدم به عقب رفت. ماشین کم‌ارتفاع بود و پُرحجم. به نهنگی خاکستری‌رنگ شباهت می‌برد و سرعتش خیلی زیاد بود.

معرفی نویسنده
عکس داگلاس آدامز
داگلاس آدامز

عنوان کتاب «راهنمای سفر به کهکشان» ترکیب عجیبی است که انتخاب آن به‌عنوان اسم کتاب خبر از حضور یک ذهن خلاق و استثنائی در جایگاه نویسنده دارد. داگلاس آدامز نویسنده‌ی غیرمعمولیِ این کتاب غیرمعمولی است که با این‌که هرگز درباره‌ی ارزش‌های خود به‌عنوان یک نویسنده و طنزپرداز مطمئن نبود و -طبق گفته‌ی اطرافیانش- از نویسندگی لذت چندانی نمی‌برد، اما برخی از جالب‌ترین و به‌یاد‌ماندنی‌ترین لحظات کمدی در ژانر «علمی-تخیلی» را از خود به یادگار گذاشته است، تا جایی که امروزه طرفدارانش آثار کمدی را به دو دسته‌ی «کمدی» و «کمدی به سبک آدامز» تقسیم می‌کنند. در ادامه با زندگینامه داگلاس آدامز و آثار او بیشتر آشنا می‌شویم.

-Dny.͜.
۱۳۹۹/۰۲/۰۳

کتاب خیلی باحالیه هم قلم خود‌ نویسنده هم اسامی که به کار برده شده که با زور باید بخونی 😀🍵 یه جوریه که انگار نویسنده نشسته بغلت و داره راجب مسائل مختلف پر حرفی میکنه منتها نه از اون پر حرفی

- بیشتر
Dentist
۱۳۹۸/۰۱/۲۸

گفت:«...در سیارهٔ این روبات انسان‌ها شهروندن و مارمولک‌ها حاکم. انسان‌ها از مارمولک‌ها متنفرن و مارمولک‌ها بر اون‌ها حکومت می‌کنن.» آرتور گفت «عجیبه. مگه نگفتی که سیاره‌شون دموکراسیه؟» فورد گفت «چرا. گفتم. دموکراسیه. چه‌طور مگه؟» آرتور امیدوار بود که سوالش خیلی احمقانه به نظر

- بیشتر
Mohammad
۱۴۰۱/۰۶/۲۵

(۶-۲۶-[۱۳۶]) جلد چهارم هیجان قسمت های قبل رو نداره، بیشترِ داستان روی زمین اتفاق میوفته و ماجرا پیرامون زندگی آرتور و آخرین پیام ایزد در جریانه، و روند معمولیی رو دنبال میکنه.

amirreza🎭
۱۳۹۹/۰۲/۰۴

کتاب خداحافظ برای همیشه و ممنون بابت اون همه ماهی جلد چهارم مجموعه راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها.کره زمین به طرز عجیبی نابود نشده و ارتور بعداز تمام ماجراها و اتفاقاتی که درسه جلد قبلی براش افتاد بالاخره به

- بیشتر
الی
۱۳۹۸/۰۸/۲۹

جلد پنجم کی منتشر میشه؟

امیرعباس قادری
۱۳۹۹/۰۹/۰۳

شاید وقتی کتابو میخونی به خصوص تو جلد یک داستان شبیه یه هذیون یه شبه به نظر برسه، اما وقتی تا اینجا جلو میای بیشتر میفهمی که چه ذهن خلاقی پشت هذیوناست که برای هر یه جمله رها شده میتونه

- بیشتر
homa
۱۳۹۸/۰۷/۲۰

جلد پنجمش پس چی شد!

mahdi kia
۱۳۹۸/۰۲/۲۱

پس جلد آخرش چی میشه؟؟؟؟

ر.د.ب
۱۳۹۹/۰۱/۰۵

عالی عالی عالی. کتاب، ترجمه عالی

zohreh
۱۳۹۹/۰۹/۰۵

۳۱. جلد سوم این مجموعه قطعا جلد مورد علاقه منه، اما میشه گفت جلد ۴ هم خوب بود. ترجمه بسیار روان و جذابی، منتظر جلد ۵ هستم.

وقتی ما دانشمندها یه چیزی پیدا می‌کنیم که نمی‌فهمیمش، اسمش رو یه چیزی می‌ذاریم که شما نتونین بفهمین یا حتا تلفظ کنین.
-Dny.͜.
اگه برات مهمه که مردم فکر کنن که دیوونه شدی، هیچ‌وقت دانشمند خوبی نمی‌شی.
Mohammad
مشکل این سیاره اینه، یا بهتر بگیم این بود، که اغلب ساکنانش بیشتر وقت‌ها ناراضی بودند و احساس خوشبختی نمی‌کردند.
Mohammad
یه تئوریِ مزخرفی بود که می‌گفت به جای این‌که به یه کشور حمله کنی، خیلی ساده‌تر و ارزون‌تر اینه که تو ذهن ساکنانش این توهم رو جا بندازی که به کشورشون حمله شده.»
الی
اگه برات مهمه که مردم فکر کنن که دیوونه شدی، هیچ‌وقت دانشمند خوبی نمی‌شی.
👑Nargess Ansari👑
قبل از این‌که کسی بتونه مسخره‌ش کنه خودش به خودش می‌خندید.
Mohammad
تا این لحظه نمی‌دونست که زندگی با صدایی مخصوص با انسان‌ها سخن می‌گه. صدایی که به همهٔ پرسش‌هایی که ازش می‌پرسی پاسخ می‌ده.
Mohammad
یا بهتر بگیم اون بخشی از او که به‌ش زندگی می‌بخشید محو شد.
رها
فیزیک سرش رو تکون داد، به آرتور و فنچرچ اعتنایی نکرد و عوضش به کارهای دیگه رسید: باعث شد که ماشین‌ها همچنان در اتوبان حرکت کنند و چراغ‌های برق خیابون‌ها روشن بمونن و مخصوصاً باعث شد که اگه لقمهٔ نون کسی از دستش بیفته حتماً با طرف کَره‌ایش به زمین بیفته.
Sina Iravanian
فنچرچ گفت «یکی یه وقتی برام تعریف کرد که دوتا پیرزن رو دیده که همین کاری رو می‌کنن که ما می‌کنیم: برای اولین‌بار تو عمرمون به اقیانوس آرام نگاه می‌کنیم. گفت به حرف‌هاشون گوش داده و یکی‌شون پس از سکوتی طولانی به اون یکی گفته “می‌دونی چیه؟ اون‌قدری هم که فکر می‌کردم بزرگ نیست.”»
zohreh
در سیارهٔ این روبات انسان‌ها شهروندن و مارمولک‌ها حاکم. انسان‌ها از مارمولک‌ها متنفرن و مارمولک‌ها بر اون‌ها حکومت می‌کنن.» آرتور گفت «عجیبه. مگه نگفتی که سیاره‌شون دموکراسیه؟» فورد گفت «چرا. گفتم. دموکراسیه. چه‌طور مگه؟» آرتور امیدوار بود که سؤالش خیلی احمقانه به نظر نرسه. «خب پس چرا انسان‌ها خودشون رو از شر مارمولک‌ها خلاص نمی‌کنن؟» فورد گفت «به ذهن‌شون نمی‌رسه. به همین سادگی. همه‌شون حق رأی دارن و فکر می‌کنن که دولتی که به‌ش رأی دادند کم‌وبیش همونیه که می‌خوان.» «یعنی می‌خوای بگی مردم داوطلبانه به مارمولک‌ها رأی می‌دن؟» فورد شونه‌هاش رو بالا انداخت. «معلومه.»
arash
و همهٔ ما می‌دونیم که آدم بعضی وقت‌ها به اون کسی یا چیزی آسیب می‌رسونه که خیلی عاشقشه.
arshin
هیچ‌کس برای داستانی که تنها نکتهٔ جالبش تداومِ نبودِ یه چیزی باشه ارزشی قایل نیست.
کاربر ۲۶۵۸۸۹۸
غازهای دریاچه حال‌شون خوب بود چون هیچ پاسخ مهمی نداشتند که دنبال پرسش اون بگردند.
عباص
مشکل این سیاره اینه، یا بهتر بگیم این بود، که اغلب ساکنانش بیشتر وقت‌ها ناراضی بودند و احساس خوشبختی نمی‌کردند. برای حلِ این مشکل طرح‌های متفاوتی مطرح و اجرا شد که بهترین‌شون طرحِ مبادله و دست‌به‌دست شدنِ کاغذهای رنگی بود که چندتا عدد روشون چاپ شده بود. این راه‌حل هم مثل بقیهٔ راه‌حل‌ها صدالبته بی‌فایده و بی‌اثر بود چون اگه درست نگاه کنیم کاغذهای کوچیکِ رنگارنگ هیچ مشکلی نداشتند. مشکلْ مشکلِ خود ساکنانِ سیاره بود. این‌جوری بود که مشکلْ همچنان سرجای خودش باقی موند. حال مردم خراب بود. حال بعضی‌ها حسابی خراب بود به‌رغمِ این‌که ساعتِ دیجیتال هم داشتند.
امیرعباس قادری
با چهره‌ای عبوس سر تکون داد و فرمون رو کمی چرخوند تا کامیون از یه چالهٔ بزرگ رد بشه. دوباره به خودش گفت «می‌فهمی چی می‌گم؟ آدم تو جاده فقط با آدم‌های حروم‌زاده سروکار داره.» چند ثانیه بعد هیکلِ سرتاپا خیسِ اتواستاپ‌زن کنار جاده تو آینهٔ عقب کامیون ظاهر شد. این صحنه راب رو برای یکی دو ثانیه خوشحال کرد. چند لحظه بعد از خوشحالیِ خود به عذاب‌وجدان گرفتار شد. بعد دوباره خوشحال شد که از خوشحالیِ خودش ناراحت شده
...Mehrshad.
«... شما به نحو خیلی عجیبی در زندگیِ من آدمِ خیلی مهمی هستین و فرض کنین که من هم آدم خیلی مهمی در زندگیِ شما هستم، به‌رغم این‌که روح شما هم از این موضوع خبر نداره. و فرض کنین که همهٔ این داستان‌ها دود می‌شن و می‌رن هوا چون ما فقط ده کیلومتر هم‌سفریم و چون من یه آدم ابلهِ بی‌شعورم که نمی‌تونه اون چیز مهمی رو که می‌خواد به کسی که همین الآن باهاش آشنا شده بگه، بدون این‌که در آن واحد بزنه به کامیون جلوییش.»
کاربر ۲۶۵۸۸۹۸
این نظر فورد کاملاً درست بود و میون کسانی که باشعور بودند خیلی طرف‌دار داشت. معیار باشعور بودن این افراد این بود که این نظر رو داشتند یا نه.
رها
آرتور به‌اشتباه فکر می‌کرد که می‌تونه تور درهم‌تنیدهٔ تناقضاتی رو ترک کنه که در سفرهای کهکشانی در اون گرفتار شده بود. آرتور به‌اشتباه فکر می‌کرد می‌تونه فراموش کنه که این سیارهٔ بزرگ، سفت، چسبناک، کثیف و پُر از رنگین‌کمونی که روش زندگی می‌کرد فقط نقطهٔ میکروسکوپیِ کوچیکی بود در دایره‌ای کوچیک و میکروسکوپی که در بی‌نهایتِ غیرقابل‌تصورِ جهان به چشم نمی‌خورد.
کاربر ۲۶۵۸۸۹۸
وقتی آدم می‌دونه که دوست داره چه چیزی واقعیت داشته باشه غریزه به آدم کمک زیادی می‌کنه که بدونه که اون چیز واقعیت داره.
کاربر ۲۶۵۸۸۹۸

حجم

۱۹۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۵ صفحه

حجم

۱۹۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۵ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان