کتاب آلیس در سرزمین عجایب
معرفی کتاب آلیس در سرزمین عجایب
کتاب الکترونیکی «آلیس در سرزمین عجایب» نوشتهٔ لوئیس کارول با ترجمهٔ حسین شهرابی در نشر مشکی به چاپ رسیده است. داستان آلیس در سرزمین عجایب اولین داستانی است که به شکل ویژه برای کودکان نوشته شده، بی آنکه ردپایی از آموزش و اندرز در آن دیده شود و راز ماندگاری آن نیز همین است. درواقع آلیس در سرزمین عجایب یکی از نقاط عطف ادبیات کودک محسوب می شود.
درباره کتاب آلیس در سرزمین عجایب
آلیس در سرزمین عجایب نوشته چارلز لوتویج داجسون است که با نام مستعار لوییس کارول شناخته میشود. او علاوه بر نویسنده، ریاضیدان، منجم و عکاس نیز بود.
آلیس و خواهرش کنار جوی آبی نشستهاند که خرگوشی از کنار آنها میجهد. آلیس او را دنبال میکند و ناگهان خودش را در لانهی خرگوش میبیند. آنجا خوابش میبرد؛ در حالی که صدایی در سرش زمزمه میکند: پایین. پایین. پایین تر. مدتی میگذرد و آلیس داخل راهرویی پایین میآید که میزی شیشهای در آن است. کلیدی روی میز است که توجهش را جلب میکند. آن را برمیدارد تا روی قفل تمام درهای راهرو امتحان کند.
خواندن کتاب آلیس در سرزمین عجایب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم. هم کودکان و هم بزرگسالان میتوانند با آلیس همراه شوند و به سرزمین عجایب بروند.
درباره لوییس کارول
لوئیس کارول نام مستعار کشیش چارلز لاتویج داجسُن است. او در ۱۸۳۲ به دنیا آمد، در اکسفورد درس خواند و سالها بعد ۱۸۵۵ به سِمَت استاد در آنجا درس داد و تا آخر عمر در همانجا به سر برد. جزوههای هجوآمیز متعددی دربارهٔ سیاست اکسفورد نوشت، همچنین عکاس پرترهٔ پیشگام و غیرحرفهیی شد. هرچند هرگز ازدواج نکرد، اما علاقهٔ ویژهای به کودکان داشت. پس از نوشتن آلیس در سرزمین عجایب ۱۸۶۵ و آن سوی آینه ۱۸۷۱، که هر دو را در اصل برای آلیس لیندل، دختر رئیس دانشکدهاش نوشت، بهصورت پر آوازهترین نویسندهٔ کودکان در آن روزگار درآمد. چند مجموعه شعر نامفهوم و چندین کتاب معما و بازی، نظیر بازیهای منطق ۱۸۸۷ و در اواخر عمرش یک رمان طولانی برای کودکان، به نام سیلوی و برونو ۱۸۸۹ ــ ۱۸۹۳ در دو قسمت نوشت که محبوبیت آلیس در سرزمین عجایب را کسب نکرد. وی سرانجام در ۱۸۹۸ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب آلیس در سرزمین عجایب
توی یک قایق قشنگ بر رودی، توی یک عصر آفتابی خوب
روی پارو سه دست کوچک بود، وسط موجهای بیآشوب.
در چنین خوشخوشک هوای قشنگ، هرسه دخترک خروشیدند
روی آن قایق مفلوک، اخم کردند و پای کوبیدند!
اولی گفت: «قصه میخواهم!» دومی گفت:«ولی بیمعنا!»
سومی هم همین را خواست، با نگاهش، بدون هیچ صدا.
چهرههاشان به خنده وا میشد...در سکوت، غرق قصهها بودند
گاه مثل ماهی دریا، گاه مرغ در هوا بودند!
توی آن قصههای عجیب، همهجور جانور دیدند.
با یکی حرف میزدند مدام، با یکی کرّ و کرّه خندیدند.
حجم
۳٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۳٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود 🍁🍄