دانلود و خرید کتاب سوءتفاهم آلبر کامو
تصویر جلد کتاب سوءتفاهم

کتاب سوءتفاهم

معرفی کتاب سوءتفاهم

«سوءتفاهم» نمایشنامه‌ای است که توسط «آلبر کامو» نویسنده‌ی بزرگ فرانسوی نوشته شد. کامو برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۷، و خالق رمان مشهور «بیگانه» است. کامو، نمایشنامه‌ «سوءتفاهم» را در سن ۲۸ سالگی و در آغاز جنگ جهانی دوم، زمانی که کشور فرانسه در اشغال آلمان بود نوشت که در سال ۱۹۴۴ برای نخستین بار به روی صحنه رفت. سوءتفاهم ماجرای زندگی مردی به نام «ژان» است که بعد از بیست سال دوری از مادر و خواهر خود، در حالی که ازدواج کرده و سرمایه‌ای کسب کرده است به خانه باز می‌گردد تا مادر و خواهرش را نیز در خوشبختی خود سهیم کند. او بعد از ورود به مهمانخانه‌ای که مادر و خواهرش آن را اداره می‌کنند متوجه می‌شود که بعد از گذشت این همه سال، خانواده‌اش در لحظه ورود، او را نشناخته‌اند. همسرش از او می‌خواهد که به نزد آنها برود و خیلی راحت و ساده بگوید «من آمدم». ژان که در ابتدا همین تصمیم را داشته، بعد از برخورد سرد خانواده‌اش، از آن منصرف گشته و به زنش پاسخ می‌دهد: «بله همین تصمیم را داشتم، اما فکر من پر از تصورات خودم بود و به من که منتظر پذیرایی گرم و نرمی بودم، در مقابل پولم، فقط آبجو دادند. همین مطلب کلمات را از دهان من سترد و خیال کردم که باید همین جور ادامه بدهم و خود را معرفی نکنم.» اما این همین جور ادامه دادن او، فاجعه به بار می آورد. در سوءتفاهم صحنه‌ها بسیار زنده و برانگیزاننده است و استادی کامو در پرداختن آنها شایسته تحسین، ولی نه‌تنها صحنه‌پردازی استادانه است بلکه محتوای سوءتفاهم تنها یک داستان یا نمایشنامه ساده نیست، بلکه قصه‌ی زندگی همه انسان‌ها است، چرا که زندگانی همه‌ی ما مملو از سوءتفاهم است و برای همین است که خوانندگانی که این کتاب را خوانده‌اند، همه بر این عقیده هستند که باید این نمایشنامه را با تفکر و بینشی فراتر از یک داستان ساده خواند و در هر بار خواندن دنیای جدیدی از اندیشه‌ای آگاهانه نسبت به مسایل پیرامون کسب کرد.
farzaneh.safaee@gmail.com
۱۳۹۹/۰۲/۲۰

سلام متاسفانه تایپ کتاب اشکال داشت و به شدت اذیت شدم و از روان بودن متن کاسته بود .و این دومین باره که از دسته کتابای کامو که از طاقچه میخرم این مشکل هست ممنون میشم رفع بشه

mh***
۱۳۹۹/۰۶/۰۷

ترجمه کتاب به شدت ضعیف و گنگ و در بعضی موارد غیر قابل درک ... وقت خیلی بیشتر از این حرفا ارزش داره که با خوندن همچین کتابهایی به بطالت بره

Gom Nam
۱۴۰۲/۰۵/۱۹

واقعا این همه غلط املایی برای همچین کتاب کوچیکی خیلی بده خیلی آزاردهنده هست

وقتی آدم جز به کسانی که هم پولدار و هم تنها هستند علاقه به خرج نمی‌دهد، مجبور است مدت درازی هم انتظار بکشد.
zahra.Askari
از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی اینست که آدم به جای سنگ گرفته شود، تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید، در مقابل تمام فریادها کر باشید و هر گاه وقتش شد به سنگ بپیوندید. ولی اگر حس کردید که برای ورود درین آرامش کور خیلی لش هستید، به ما بپیوندید؛ به ما در خانه‌ی عمومی‌مان. خدا نگهدار خواهرم!
سینا
نگاهش کن. در همان لحظه‌ای که حتی سرنوشتش نیز از او بیگانه است، در همان لحظه‌ای که فرصت زندگی او در دست آدم‌های خونسرد و بی‌علاقه‌ای نهاده شده است، ممکن است این دست‌ها همچون دستهای من که روی ران‌هایم افتاده‌اند، همینطور سرجای خود بمانند و او بی این که چیزی بداند تا سپیده دم بزند دوباره زنده شود؛ اما ممکن هم هست که این دست‌ها به طرف او پیش بروند و در اطراف قوزک‌های پای او چنبرهای سختی بزنند و او برای همیشه در گوری خالی از خاطرات سرازیر شود.
سینا
من از آن چه که دوست می‌دارم خیلی دورم و دوری من دارویی ندارد.
zahra.Askari
مارتا: (با شدت) خفه شوید! من دیگر نمی‌خواهم چیزی ازو بشنوم؛ زیرا ازو متنفرم. او دیگر برای شما هم وجود ندارد. او اکنون به سر منزل تلخ و زننده‌ای وارد شده است که انسان برای ابد به آن تبعید می‌گردد. احمق! او آن‌چه را که می‌خواست داشتو آن‌چه را که می‌جست یافت؛ و اکنون ما همه‌مان به آن اصل رسیده‌ایم. این را درک کنید که نه برای او و نه برای ما، نه در زندگی و نه در مرگ، نه وطنی هست و نه صلح و آرامشی.
سینا
مارتا: (پس از لحظه‌ای سکوت با هیجانی افزون) تمام آن چه را که زندگی می‌توانست به یک مرد داده باشد به او داده بود. او این سرزمین را ترک کرد. فضاهای دیگر را شناخت، دریا را و موجودات آزاد را دید؛ اما من این‌جا ناچیز، سوت و کور، غمزده و فرو رفته در دل این اقلیم، باقی ماندم و به ضخامت خاک چشم دوختم. هیچکس، حتی تو، دهان مرا نبوسید. وبدن مرا برهنه و لخت ندید. مادر به خدا قسم که این‌ها باید جبران شود؛ و با بهانه‌ی پوچ این که مردی مرده است در لحظه‌ای که من دارم آن چه را لازمم بوده است به دست می‌آورم، تو نمی‌توانی شانه خالی کنی و کنار بروی.
سینا
من آزادی‌ام را گم کرده‌ام و اکنون جهنم دارد برایم شروع می‌شود. مارتا: (به سوی مادر می‌آید و با شدت) این حرف‌ها را پیش از این نمی‌زدی. در تمام این سالها بماندن پیش من ادامه می‌دادی و با دستی مصمم پای تمام کسانی را که باید می‌مردند می‌گرفتی و در همه‌ی این مدت به آزادی و به دوزخ فکر نمی‌کردی؛ و گمان نمی‌کردی که روزی بایدخودت را از زندگی محروم سازی؛ و همینطور ادامه می‌دادی. حالا پسرت کدام یک از این‌ها را می‌تواند تغییر بدهد.
سینا
به هر جهت وقتی مادری قادر به شناختن پسرش نباشند معنی‌اش این است که وظیفه‌اش در روی زمین پایان یافته.
سینا
این اطاق برای این ساخته شده است که مردم در آن بخوابند؛ و این دنیا برای آنکه مردمدر آن بمیرند.
سینا
ولی کاملاً جای تأسف است که برای کندن و خلاص کردن یک مرد ازدیوانگی‌هایش و برای راهنمایی کردنش به طرف صلح و آرامش قطعی، این همه کوشش باید کرد.
سینا

حجم

۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان