دانلود و خرید کتاب گربه‌های آدم‌خوار هاروکی موراکامی ترجمه مهدی غبرایی
تصویر جلد کتاب گربه‌های آدم‌خوار

کتاب گربه‌های آدم‌خوار

معرفی کتاب گربه‌های آدم‌خوار

«گربه‌های آدمخوار» مجموعه داستان‌های کوتاهی از هاروکی موراکامی (-۱۹۴۹)، نویسنده مشهور ژاپنی است. موراکامی به عنوان نویسنده‌ای شناخته می‌شود که هم در زمینه رمان و هم در زمینه داستان کوتاه تقریبا به یک اندازه پرکار است و آثار چشمگیری در هر دو زمینه دارد. در بخشی از داستان کوتاه «گربه‌های آدمخوار» از این کتاب می‌خوانیم: روزنامه‌ای در بندر خریدم و به مقاله‌ای درباره‌ی پیرزنی برخوردم که گربه‌ها او را خورده بودند. زنی بود هفتادساله و تک و تنها در حومه‌ی آتن با یک جور زندگی آرام، فقط او و سه گربه در یک آپارتمان تک‌خوابه. روزی ناگهان دمر روی کاناپه‌ای کله‌پا شد ــ به احتمال قوی از سکته‌ی قلبی. هیچ کس نفهمید بعد از افتادن چقدر طول کشید تا بمیرد. پیرزن نه قوم و خویشی داشت، نه دوستی که مرتب از او دیدار کند و یک هفته طول کشید تا جسدش کشف شود. درها و پنجره‌ها همه بسته بود و گربه‌ها به دام افتاده بودند. توی آپارتمان غذا نبود. گیریم که تو یخچال خوراکی بود، اما گربه‌ها که نمی‌توانستند در یخچال را وا کنند. گربه‌ها که از گرسنگی داشتند تلف می‌شدند، رفتند سروقت خوردن جسد صاحبشان. این مقاله را برای ایزومی، که کنارم نشسته بود، خواندم. روزهای آفتابی می‌رفتیم بندر، نسخه‌ای روزنامه‌ی انگلیسی‌زبان آتن را می‌خریدیم، در قهوه‌خانه‌ی کنار اداره‌ی مالیات بر درآمد قهوه سفارش می‌دادیم و من هر چیزی را که جالب می‌دیدم، به ژاپنی خلاصه می‌کردم. این حد و حدود برنامه‌ی روزمره‌ی ما در جزیره بود. اگر چیزی در مقاله‌ی خاصی نظرمان را می‌گرفت، مدتی با هم تبادل نظر می‌کردیم. انگلیسی ایزومی خیلی عالی بود و خودش راحت می‌توانست مقاله‌ها را بخواند؛ اما حتی یک‌بار هم ندیدم که روزنامه‌ای را دست بگیرد.
معرفی نویسنده
عکس هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی

هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه سال ۱۹۴۹ میلادی در توکیوی ژاپن چشم به جهان گشود. پدر و مادر او، هر دو معلم بودند و در مدارس مختلف، ادبیات ژاپنی تدریس می‌کردند. پدرِ هاروکی از سربازان جنگ دوم امپراتوری ژاپن و چین بود و در طی این درگیری‌ها به‌شدت دچار جراحت شده بود. موراکامی بعدها در مقاله‌ای به نام از «پدرم که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» بیان کرد که آسیب‌های وارده بر پدرش در زندگی او تأثیر به‌سزایی داشته است.

فرشاد
۱۳۹۹/۰۱/۰۵

من این کتاب رو از روی عنوانش خریدم، ولی وقتی خوندنش رو شروع کردم دیدم که همون کتاب نفر هفتم هست و فقط این ناشر با یه اسم دیگه منتشر کرده! نمیدونم بر چه اساس این مجموع داستان‌های کوتاه رو

- بیشتر
بهاری
۱۴۰۱/۱۲/۲۸

خیلی لذت بردم و اشک ریختم باهاش. قلم زیبای نویسنده و مترجم باعث میشه حس و حال لذیذی بهت دست بده موقع مطالعه اش.

Mary gholami
۱۴۰۱/۰۶/۱۶

دوسش داشتم

Shayan
۱۳۹۹/۰۲/۰۷

مجموعه ای از داستان های موراکامی که بیشتر شبیه اتودهایی از داستان های خوب بودند. در کل جز یکی دو داستان بقیه چنگی به دلم نزد.

مرگ ضد زندگی نیست، بخشی از آن است.
Shayan
وقتی عزمت را جزم کردی، چیزی نیست که نتوانی ازش خلاص شوی و وقتی شروع کنی به دور ریختن اشیا، خودت را می‌بینی که می‌خواهی از شر همه چیز خلاص شوی. انگار حال و روزت شده باشد حال و روز آن قماربازی که همه چیزش را باخته و باز هوس قمار دیگر دارد. آن وقت مشکل می‌شود به باقیمانده چسبید.
Shayan
در ماه ژوئن بیست سالش شد. برایم مشکل بود بیست‌ساله بدانمش. همیشه خیال می‌کردیم بهترین چیز برای ما رفت و آمد در جایی بین هجده و نوزده‌سالگی است؛ یعنی بعد از هجده نوزده بیاید و بعد از نوزده هجده. این جوری می‌فهمیدیم؛ اما حالا او بیست سالش شده بود. زمستان بعد من هم بیست‌ساله می‌شدم. فقط دوست مرده‌ی ما همیشه به همان حال می‌ماند ــ تا ابد هفده‌ساله.
🌟Catalina🌟
حکماً نامه‌اش را دویست باری خوانده‌ام. هر بار هم غم سنگینی به دلم چنگ انداخته است. همان غم اضطراب‌آوری که وقتی به عمق چشمانم زل می‌زد احساس می‌کردم. از این احساس خلاصی نداشتم.
-؟!.شبح.!؟-
از این احساس خلاصی نداشتم. مثل باد نه شکلی داشت و نه وزنی و نمی‌توانستم آن را به دور خود بپیچم.
-؟!.شبح.!؟-
یک سال پس از ازدواج پسری برایش زایید و سه روز پس از آن مرد و بی‌سر و صدا و سریع جسدش را سوزاندند. نه گرفتاری زیادی کشید و نه رنج درخور اعتنایی را تحمل کرد. فقط در عدم محو شد، انگار کسی پشت صحنه رفته و چراغ را خاموش کرده باشد.
-؟!.شبح.!؟-
« می‌گن تنها چیزی که باید ازش ترسید، خود ترسه، اما من این حرفو باور ندارم. » بعد لحظه‌ای مکث کرد و افزود: « آه، ترس که سر جاش، باشه. ترس به شکلای مختلف، تو زمانای مختلف سراغمون می‌یاد و وجودمونو لبریز می‌کنه؛ اما ترسناک‌ترین کاری که می‌تونیم تو این مواقع بکنیم اینه که بهش پشت کنیم و چشمامونو ببندیم؛ چون در این صورت ارزشمندترین گوهر درونمونو برمی‌داریم و تسلیم عنصر دیگری می‌کنیم. در مورد من این عنصر موج بود. »
Mary gholami
خوردن مهم‌تر از اونه که بیشتر مردم خیال می‌کنن. تو زندگی آدم وقتایی پیش می‌یاد که فقط باید چیز خیلی خوشمزه‌ای بخوره و وقتی سر چهارراه واستادی، بسته به این‌که کدوم راهو انتخاب کنی ــ رستوران خوب یا بد ــ زندگی‌ت دگرگون می‌شه. مث اینه که این طرف نرده بیفتی، یا اون طرف.
Tamim Nazari
همیشه خیال می‌کردیم بهترین چیز برای ما رفت و آمد در جایی بین هجده و نوزده‌سالگی است؛ یعنی بعد از هجده نوزده بیاید و بعد از نوزده هجده.
mj94
مرگ ضد زندگی نیست، بخشی از آن است.
امیر

حجم

۱۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۱۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان