کتاب بعدا
معرفی کتاب بعدا
کتاب الکترونیکی بعدا نوشتهٔ استیون کینگ با ترجمهٔ مهتا عافیتطلب توسط نشر البرز منتشر شده است. این رمان که در سال ۲۰۲۱ به زبان اصلی منتشر شد، اثری در ژانر وحشت و جنایی است و بار دیگر توانایی کینگ را در خلق داستانهای پرتعلیق و مملو از پیچیدگیهای روانشناختی به نمایش میگذارد.
درباره کتاب بعدا
داستان رمان بعدا درباره جیمی کانکلر، پسر جوانی است که قدرتی خارقالعاده دارد: او میتواند ارواح مردگان را ببیند و با آنها صحبت کند. جیمی همراه مادرش که یک ناشر است، زندگی میکند. این توانایی جیمی به راز بزرگی در زندگی او تبدیل میشود، اما وقتی پای یک کارآگاه پلیس فاسد به داستان باز میشود که قصد دارد از قدرت او برای حل پروندههای جنایی استفاده کند، زندگی جیمی به مسیری تاریک و خطرناک کشیده میشود. در این میان، مرزهای خیر و شر، واقعیت و خیال در هم میآمیزند و جیمی باید با چالشهای بزرگتری از قدرتش روبهرو شود.
استیون کینگ یکی از پرآوازهترین نویسندگان ژانر وحشت و داستانهای ماورایی است که آثار او بارها به فیلم و سریالهای موفقی تبدیل شدهاند. از دیگر آثار برجسته او میتوان به درخشش، آن، و مسیر سبز اشاره کرد. کینگ در این اثر بار دیگر به موضوعات محبوبش از جمله سرنوشت، نیروهای ماورایی، و تأثیر گذشته بر آینده میپردازد. روایت صمیمی و طنزآمیز جیمی بهعنوان راوی داستان، تضاد جالبی با فضای تاریک و پرتنش رمان ایجاد میکند.
کتاب بعدا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای وحشت، داستانهای ماورایی، و طرفداران آثار استیون کینگ جذاب خواهد بود.
درباره استیفن کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استیفن کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت؛ بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت.
استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد.
کینگ اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و او بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت او به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استفن کینگ فیلم ساخته شده است؛ داستانهای مشهوری مانند «مسیر سبز»، «جآنی»، «درخشش»، «منطقهٔ مرده»، «رهایی از شاوشنگ» و «کری و کریستین».
بخشی از کتاب بعدا
«خب، بله، من مردهها را میبینم. از وقتی یادم میآید همینطور بودم. اما شبیه آن فیلم بروس ویلیس نیست. گاهی جالب است، گاهی ترسناک (مثل جریان سنترال پارک) و گاهی آزاردهنده، اما بیشتر اوقات فقط هست. مثل چپدست بودن یا توانایی نواختن موسیقی کلاسیک در سهسالگی یا ابتلا به آلزایمر زودرس، اتفاقی که در چهلودوسالگی برای دایی هری افتاد. البته در ششسالگی یک شخص چهلودوساله بهنظرم پیر میآمد اما در همان سن هم میفهمیدم که دایی هری هنوز آنقدر پیر نیست که دیگر مرا نشناسد یا اسامی اشیا را از یاد ببرد – به دلایلی این چیزی بود که همیشه وقتی قرار بود به دیدن دایی هری برویم مرا میترساند. افکار او بر اثر پارگی عروق مغزی غرق در خون نشده بود اما به شکلی دیگر غرق شده بود.
من و مامان بهسمت خانه رفتیم و مامان در را باز کرد. سه تا قفل به در زده بود و طول کشید تا در باز شود و داخل شویم. همیشه میگفت این هزینهایه که باید برای زندگی شیکوپیک پرداخت کنی. خانهٔ ما ششاتاقه بود با منظرهٔ خیابان. گاهی هم به خانهٔ دایی هری در اسپیونک میرفتیم. به لطف رجیس توماس و چند نویسندهٔ دیگر (اما بیشتر رجیس پیر مهربان) زندگی مجللی داشتیم. البته زیاد دوام نیاورد. داستان غمانگیزی دارد که بهزودی به آن هم میرسیم. وقتی به گذشته نگاه میکنم زندگیام شبیه داستانهای چارلز دیکنز بوده، البته همراه با ناسزا و ادبیاتی بیادبانهتر.»
حجم
۲۲۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
حجم
۲۲۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه