دانلود و خرید کتاب سال راحت و استراحت من آتوسا مشفق ترجمه محمدمهدی قاسملو
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب سال راحت و استراحت من

کتاب سال راحت و استراحت من

نویسنده:آتوسا مشفق
انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سال راحت و استراحت من

کتاب سال راحت و استراحت من نوشتهٔ آتوسا مشفق و ترجمهٔ محمدمهدی قاسملو است. نشر البرز این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب سال راحت و استراحت من

کتاب سال راحت و استراحت من (My Year of Rest and Relaxation) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که در هشت فصل به رشتهٔ تحریر درآمده است. این رمان که به قلم نویسنده‌ای ایرانی - آمریکایی نوشته شده، در دستهٔ ادبیات داستانی روان‌شناسانه قرار گرفته است. این اثر درمورد زندگی زنی جوان است که برای رهایی از فکرکردن به اتفاقاتی که ذهن او را درگیر کرده، تصمیم می‌گیرد به خوابی زمستانی فرو برود. او این کار را با کمک داروهایی که از روان‌پزشک دریافت کرده، انجام می‌دهد. این دختر ۲۰ساله، به‌تازگی پدر و مادرش را به فاصلهٔ کوتاهی از هم از دست داده است. ارث فراوانی برای او از پدر باقی مانده است. این دختر در خانه‌ای بزرگ در منطقهٔ ثروتمندنشین منهتن در آمریکا زندگی می‌کند. این راوی در یک گالری هنری کار می‌کند و با پسری جوان نیز رابطه دارد. زندگی او و اتفاقاتی که برایش می‌افتد، او را به‌سمت افسردگی سوق می‌دهد. او دیگر تمایلی به برقراری ارتباط با جهان بیرون از خانه ندارد و تصمیم می‌گیرد به‌مدت یک سال از همه‌چیز دور باشد و به انزوایی خودخواسته برود. گفته شده است که رمان «سال استراحت و استراحت من» دربارهٔ افسردگی و دنیای ذهنی افرادی است که به این بیماری مبتلا هستند.

خواندن کتاب سال راحت و استراحت من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سال راحت و استراحت من

«زیر دوش که بودم، خاطره‌ای از دوران راهنمایی یادم آمد: پلیسی که به کلاس هفتممان آمده بود تا ما را از خطرات مصرف مواد مخدر آگاه کند. جدولی نشانمان داد که تمام مخدرهای قاچاق در کشورهای غربی در آن بود و به عکس‌های کوچک نمونه یکی‌یکی اشاره می‌کرد؛ یک کپه پودر سفید، کریستال زرد کدر، قرص‌های آبی، صورتی، زرد، قیر سیاه. نام و اسم‌های مستعار مخدرها زیر تک‌تکشان نوشته شده بود. هروئین: گَرد، دوا، آرد، دارو، پودر، مروارید سیاه، شکر قهوه‌ای. «این همچین حسی می‌ده. فلان چیز این حس رو داره.» مأمور پلیس انگار نوعی اختلال داشت که باعث می‌شد به‌سختی بتواند بلندیِ صدایش را میزان کند. فریاد زد: «کوکائین! متامفتامین! سیلوسایبین! پی‌سی‌پی!» بعد ناگهان برای گفتن «روهیپنول» صدایش را پایین آورد. «قرص‌های فراموشم کن، پول ناهار، والیوم مکزیکی، تمیزکنندهٔ مغز، تجاوز، خواب‌آور، ضداضطراب...» تقریباً صدایی از او بیرون نمی‌آمد. بعد دوباره داد می‌زد. «برای همینه که نباید از دست غریبه‌ها نوشیدنی بگیرید! دخترها! هیچ‌وقت دوستشون رو توی مهمونی تنها نمی‌ذارن! جنبهٔ مثبتش اینه که قربانی یادش نمی‌مونه!» دست از حرف‌زدن کشید تا نفسش جا بیاید. موهایش بلوند و عرق کرده بود و هیکل هفتی‌شکلی مثل سوپرمن داشت. با بی‌خیالی گفت: «این ولی اعتیادآور نیست.» و به‌طرف جدول برگشت.

به نظر می‌آمد حافظه‌ام تا اینجا بدون عیب باشد، چراکه می‌توانستم این لحظه در نوجوانی‌ام را با وضوح کامل به یاد بیاورم، اما از اتفاقی که وقتی تحت‌تأثیر اینفرمیترول بودم، هیچ‌چیزی یادم نمی‌آمد. آیا حفره‌های دیگری هم در حافظه‌ام بود؟ امیدوار بودم که باشد. خودم را امتحان کردم: منشور کبیر را چه کسی امضا کرد؟ مجسمهٔ آزادی چند متر است؟ جنبش ناصر چه زمانی بود؟ چه کسی به اندی وارهول شلیک کرد؟ همین سؤال‌ها به‌تنهایی ثابت می‌کرد که عقلم هنوز سر جایش است. شمارهٔ تأمین اجتماعی‌ام را بلد بودم. بیل کلینتون رئیس‌جمهور بود، ولی اواخر دورانش بود. مغزم درواقع هشیارتر و خط سیر افکارم از پیش صاف‌تر بود. می‌توانستم چیزهایی را به یاد بیاورم که سالیان سال بهشان فکر نکرده بودم: می‌توانستم سال آخر کالج را به یاد بیاورم که پاشنهٔ کفشم در راه کلاس «نظریه‌های فمینیستی» و «حرفه‌های هنری» دهه‌های ۱۹۶۰-۱۹۹۰، شکست و دمغ و لنگ‌لنگان دیر رسیدم و استاد به من اشاره کرد و گفت: «الان داشتیم دربارهٔ هنر نمایشی فمینیستی به‌مثابهٔ ساختارشکنی سیاسیِ دنیای هنر به‌مثابهٔ صنعت بازرگانی بحث می‌کردیم.» و به من گفت تا جلوی کلاس بایستم و من هم ایستادم و پای چپم مثل پای باربی درد گرفت و بچه‌های کلاس هم این شرایط را به‌عنوان پرفورمنس تحلیل کردند. دختری از کالج بارنارد گفت: «محتوای کلاس تاریخ هنر از مغزم بیرون نمی‌ره.»

یک مرد ریشو گفت: «سطوح معنایی متضاد زیادی اینجا وجود داره. خارق‌العاده‌ست.»

بعد استاد که خانمی بود با موهای چرب و زیورآلات زمخت نقره، صرفاً برای اینکه تحقیرم کند، پرسید کفش‌هایم را چند خریده‌ام. کفش‌هایم بوت نوک‌تیز جیر مشکی بود که نزدیک به پانصد دلار خریده بودمشان؛ یکی از چیزهایی که برای تسکین درد از دست‌دادن والدین یا هر حسی که داشتم، خریده بودم. همه‌چیز و قیافه‌های اخمو و دماغوی تک‌تک بچه‌های کلاس را می‌توانستم به یاد بیاورم. یک احمقی گفت که «چشم‌چرونی یه مرد باعث شده دست و پام رو گم کنم.» صدای تیک‌تیک ساعت را در آن حین که بچه‌ها بهم زل زده بودند، به یاد آوردم. استاد بالاخره گفت: «گمونم دیگه کافیه.» اجازه داد تا سر جایم بنشینم. برگ‌های زرد صاف و پهن تک‌درخت بیرون پنجرهٔ کلاس روی سیمان خاکستری می‌افتاد. این کلاس را افتادم و مجبور شدم به مشاورم بگویم می‌خواهم بیشتر روی دورهٔ نئوکلاسیسم متمرکز شوم و بیایم روی «ژاک_لوئی داوید: هنر، فضیلت و انقلاب.» مرگ مارا یکی از نقاشی‌های موردعلاقه‌ام بود. مردی داخل وان که تا سر حد مرگ چاقو خورده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۴۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۲۴۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۲۰%
تومان