کتاب موسسه
معرفی کتاب موسسه
کتاب مؤسسه اثر استیون کینگ استاد دنیای وحشت است. کسی که تا به حال در این عرصه یکهتاز بوده و کسی مثل او نتوانسته ترس و وحشت را به مخاطبش القا کند. مهتا عافیتطلب کتاب مؤسسه را به فارسی برگردانده است.
درباره کتاب مؤسسه
در نیمههای شب در شهری خاموش و فرو رفته در خواب، عدهای قاتل وارد یک خانه میشوند. آنها پدر و مادر لوک الیس را بمیکشند و او را میدزدند با یک ون سیاه میبرند. همه این اتفاقها در چند دقیقه میافتد. لوک از خواب بیدار میشود و خودش را در اتاقی مثل اتاق خودش اما بدون پنجره پیدا میکند. در راهرویی که اتاق لوک قرار دارد، اتاقهای دیگری هم هست که در هر کدام یک بچه با استعدادی خاص مثل قدرت کنترل ذهن و جابهجا کردن اشیا با ذهن نگهداری میشوند. گویا اینجا یک مدرسه است. مدیر مدرسه تصمیم دارد تواناییهای کودکان را از آنها بیرون بکشد و برای این کار از هر راه غیراخلاقیای استفاده میکند. لوک میخواهد از آن مکان فرارکند اما تا به حال هیچکس نتوانسته از این زندان فرار کند.
خواندن کتاب مؤسسه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همه علاقهمندان به رمانهای فانتزی سیاه و ژانر وحشت پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب مؤسسه
حالا چند ماه از آمدن تیم جیمیسون به دوپری میگذشت. یک روز صبح در ماه آوریلِ آن سال در مینیاپولیس، هربرت و ایلین الیس به دفتر جیم گریر۳۷، یکی از مشاوران مدرسهٔ کودکان استثنایی بِرادریک احضار شدند.
وقتی مینشستند، ایلین پرسید: «مشکلی که برای لوک پیش نیومده؛ ها؟ چیزی به ما نگفته.»
گریر گفت: «نه، ابداً!» گریر سیساله بود؛ با موهای قهوهایرنگِ کمپشت و چهرهای بَشاش. تیشرت ورزشیِ یقههفت و شلوارجین چسبانی به تن داشت. «ببینین... شما میدونین که روال کارِ اینجا چطوریه؛ درسته؟ درواقع اینکه باتوجهبه تواناییهای ذهنی دانشآموزان اینجا، روال کار چطور باید باشه. به اونها نمره داده میشه، ولی نه مثل جاهای دیگه؛ نمیشه. ما یه دانشآموزِ دهساله با اوتیسم خفیف داریم که ریاضی دبیرستان رو مثل آب خوردن حل میکنه، ولی توی خوندن مثل یه بچه دبستانیه. ما بچههایی داریم که به چهار زبان زندهٔ دنیا مسلطن، ولی چهار عمل اصلی رو نمیتونن انجام بِدن. ما همهٔ درسها رو به اونها آموزش میدیم و نود درصدشون رو پانسیون کردیم. مجبوریم، چون از سرتاسر آمریکا و تعداد زیادیشون هم از کشورهای دیگه به اینجا اومدهن. ما روی توانایی خاص اونها، هرچی باشه، تمرکز میکنیم. این باعث میشه سیستم سُنتی که توی اون بچهها از مهدکودک تا دبیرستان درس میخونن و کمکم پیشرفت میکنن، اینجا کاربردی نداشته باشه.»
هرب گفت: «میفهمیم... و میدونیم که لوک بچهٔ باهوشیه. بهخاطر همین اینجاست.» چیزی که به آن اشاره نکرد (و قطعاً گریر هم میدانست)، این بود که آنها از پسِ هزینههای نجومی مدرسه برنمیآمدند. هرب سرکارگر کارخانهٔ جعبهسازی و ایلین هم معلم گرامر مدرسه بود. لوک یکی از معدود دانشآموزان دورهٔ روزانهٔ مدرسه بود و بازهم از معدود دانشآموزانی که بورسیه شده بودند.
«باهوش؟ راستش نمیشه اینجوری گفت.»
گریر به پروندهای که روی میز جلویش باز بود، نگاه کرد و ایلین ناگهان زنگ خطری توی ذهنش به صدا درآمد: یا قرار بود از آنها بخواهند که پسرشان را از آن مدرسه ببرند یا بورسیهٔ تحصیلیاش قرار بود لغو شود؛ که در آن صورت دیگر حتماً مجبور بودند پسرشان را از آن مدرسه ببرند. شهریهٔ مدرسهٔ برادریک سالی چهل هزار دلار بود؛ تقریباً چیزی معادل هاروارد! گریر قرار بود به آنها بگوید اشتباهی رُخ داده است؛ اینکه لوک آنقدرها هم که همه فکر میکردند، باهوش نبوده است. او فقط یک بچهٔ معمولی بود که کمی بهتر از همسنوسالهایش میخواند و همهچیز را حفظ میکرد. ایلین طبق خواندههایش میدانست که حافظهٔ روشن در کودکان چیز غیرمعمولی نیست. چیزی بین ۱۰ تا ۱۵ درصد از کودکان معمولی این توانایی را داشتند که همهچیز را حفظ کنند. نکته اینجا بود که این توانایی معمولاً وقتی کودکان به نوجوانی میرسیدند، از بین میرفت و لوک هم در همین مرحله بود.
گریر لبخندی زد: «بذارین واضح بهتون بگم... ما به خودمون افتخار میکنیم که به کودکان استثنایی درس میدیم؛ ولی تا حالا توی برادریک دانشآموزی مثل لوک نداشتیم. یکی از معلمهای بازنشستهمون، آقای فلینت که الان هشتاد سالشه، قبول کرد به لوک درمورد تاریخ بالکان آموزش بده؛ که موضوع سختیه، ولی توی جغرافیای سیاسی فعلی نقش مهمی داره. فلینت اینطور میگه. بعد از یک هفته، فلینت اومد پیش من و گفت تجربهٔ آموزشش به لوک، مثل داستان رهبران قوم یهود بوده که عیسی نهتنها بهشون آموزش داد، بلکه سرزنششون هم کرد که: آنچه به دهان وارد میشود، نجس نیست، بلکه آنچه از دهان خارج میشود، نجس است.»
هرب گفت: «من گیج شدهم.»
«بیلی فلینت هم همینطور! حرف من همینه.»
گریر به جلو خم شد.
«الان بهتون میگم... لوک دو ترم رو که در حد فوقلیسانس بوده و فهمیدنش به تلاش شبانهروزی احتیاج داشته، در عرض یه هفته یاد گرفته و نتیجهگیریهایی رو که فلینت قصد داشته بعداً در فرصت مناسب بهش بگه، جلو جلو پیشبینی کرده! اون حتی روی بعضی از این نتیجهگیریها بحث کرده و بهطرز قانعکنندهای نشون داده که: اونها بیش از اینکه نظری اصیل باشن، عقیدهٔ عمومی هستن! درضمن فلینت گفت اون کاملاً مؤدبانه این کار رو کرده؛ درواقع یه جورایی خجالت هم میکشیده!»
هرب گفت: «نمیدونم باید چه جوابی بدم... لوک زیاد درمورد مدرسه حرف نمیزنه، چون میگه ما نمیفهمیم.»
ایلین گفت: «که خُب البته درسته. من شاید یه زمانی از قضیهٔ دوجملهای یه چیزهایی سر درمیآوردم، ولی مال خیلی وقت پیشه.»
حجم
۶۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
حجم
۶۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۸۴ صفحه
نظرات کاربران
این اولین کتابی بود که از استفن کینگ خوندم و میتونم بگم تجربه ی فوق فوقالعاده ای بود که داشتم . در هر بخش کتاب میتونستین ببینید که استفن کینگ چجوری با قلم خودش شما رو تمام و کمال درگیر داستان
به نظرم یکی از بهترین نوشته های کینگه، واقعا غرق داستان شدم انگار خودم جای شخصیت اصلیم ،فضاسازیه رمان عالیه ،ترجمه روان و بی اشتباه، پیشنهاد میکنم دوستانی که طرفدار آقای کینگ هستن این رمان بی نظیر و بخونن ،با
کتاب رو چند شب پیش تموم کردم و اینکه الان گفتم بیام اینجا و یادداشتی بذارم به این خاطره که همین الان یه مقالهٔ انگلیسی دیدم که تمرینهایی رو برای افزایش میزان پروتئین بیدیاناف در مغز پیشنهاد میکرد. بله، استفن کینگ
استیون کینگ یکی از بهترین های خودش است و این اولین نشری است که کتاب های اورا دارد به خوبی و در حد کافی ترجمه میکند.
کتابی در ژانر علمی تخیلی و بر خلاف دوستانیکه نظر دادند که برای سنین پایین تر مناسب است باید بگویم به عنوان یک بزرگسال کاملا از کتاب خوشم اومد 👌👌
خیلی هیجان انگیز بود،در حدی که کل کتابو توی دو روز خوندم! ترجمه هم عالی بود👌
قلم نویسنده رو دوست داشتم خیلی خوب خواننده با داستان ارتباط برقرار می کند اما موضوع کتاب برای نوجوانان مناسب تر است
کتاب بسیار مهیجی بود، در واقع صد صفحه اولش خیلی برام خسته کننده بود ولی بعد به مرور هیجان داستان به شدت بالاتر میرفت. به نظرم استیفن کینگ خیلی آهسته و قوی سعی داشت سیاست های کثیف ابر قدرتها رو به
کتاب بینظیری بود مثل چند کتاب دیگری که از استیفن کینگ خوندم، خالی از تکلف و کلیشههای روزمره، دوستان دیگر به شیوایی تمام از کتاب نوشتند و من چیز جدیدی ندارم که اضافه کنم فقط در جواب دوستی که فرمودند کتاب
کتاب داستان سازمانیه که کودکان با توانایی های خاص رو از خونه هاشون میدزده و توی یک موسسه زندانی میکنه این که این سازمان دنبال چه هدفیه و برای چی این کودکان رو دزدیده و سرنوشتشون در نهایت چه خواهد