دانلود و خرید کتاب قطار سریع‌السیر توکیو – مونتانا ریچارد براتیگان ترجمه سعید توانایی
تصویر جلد کتاب قطار سریع‌السیر توکیو – مونتانا

کتاب قطار سریع‌السیر توکیو – مونتانا

معرفی کتاب قطار سریع‌السیر توکیو – مونتانا

«قطار سریع‌السیر توکیو-مونتانا با وجود سرعت بسیار زیادش توقف‌های زیادی در طول راه دارد. این کتابِ همان ایستگاه‌های کوتاه است: بعضی متکی به نفس و باقی هم‌چنان در پی هویت‌شان. «من» در این کتاب، صدای ایستگاه‌های بین راهِ قطار سریع‌السیرِ توکیو مونتاناست.» -ریچارد براتیگان «قطار سریع‌السیر توکیو – مونتانا» نوشته ریچارد براتیگان(۱۹۸۴-۱۹۳۵) شاعر، رمان‌نویس و نویسنده داستان‌های کوتاه است. براتیگان عمدتاْ به استفاده از طنز سیاه، پارادی و نقد در آثارش شهرت دارد. این کتاب شامل ۱۳۱ بخش است که هر یک داستانی کوتاه است در سال‌های ۱۹۷۸-۱۹۷۶، زمانی که براتیگان میان ژاپن و مونتانا در رفت و آمد مداوم بود. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: هیچ‌وقت نتوانستم چترها را درک کنم شاید به این خاطر که خیس شدن برایم اهمیتی ندارد. چترها همیشه برایم یک راز هستند چرا که نمی‌فهمم چه‌طور می‌شود که درست قبل از بارندگی ظاهر می‌شوند. باقی اوقات هم جوری غیب‌شان می‌زند که انگار هرگز وجود نداشته‌اند. شاید چترها برای خودشان در آپارتمان‌هایی زیر توکیو زندگی می‌کنند. یعنی آن‌ها می‌دانند کی قرار است باران ببارد؟ چون این را مطمئن هستم که آدم‌ها نمی‌دانند. هواشناسی می‌گوید فردا باران می‌بارد اما نه بارانی می‌بارد و نه حتا یکی از آن چترهای لعنتی را می‌بینید. اما وقتی هواشناسی می‌گوید که امروز آفتابی خواهد بود ناگهان می‌بینی که همه‌جا پر شده از چتر و چند دقیقه بعد باران وحشتناکی شروع می‌شود. این چترها چه موجوداتی هستند؟!
معرفی نویسنده
عکس ریچارد براتیگان
ریچارد براتیگان

ریچارد براتیگان در ۳۰ ژانویه‌ی ۱۹۳۵ در واشنگتن آمریکا به دنیا آمد و در همانجا رشد کرد تا زمانی که روزهای مایوس‌کننده‌ی جنگ جهانی دوم باعث شد تا به شهرهای دیگری مثل اورگان و یوجین برود. یکی از وقایع تاثیرگذار در زندگی ریچارد وقتی اتفاق افتاد که او هنوز متولد نشده بود. مادر و پدر او از یکدیگر جدا شدند و کمی بعد مادرش متوجه شد که باردار است. پدر او هیچگاه نفهمید که پسری به نام ریچارد دارد. ریچارد در چنین شرایطی رشد کرد و تجربیات او از زندگی آنقدر سهمگین بود که او در نوجوانی در شهر اورگان مرتکب جرمی (خرد کردن شیشه‌های پاسگاه پلیس با پرتاب خرده سنگ) شد. بعد از دستگیری به دلیل خلق و خوی ناآرامش به آسایشگاهی روانی فرستاده شد و پزشکان پارانویا و شیزوفرنی را در او تشخیص دادند. ریچارد بیچاره به مدت دو ماه در آسایشگاه بستری بود و روند درمان او به شکلی پیش رفت که چندین بار به او شوک الکتریکی داده شد.

وحید
۱۳۹۶/۰۴/۱۴

ی جور طنز خاص ملایم مداومی در داستان‌های این بابا هست ک آدم عین معتادها میفته روی داستان و تا آخرشو میره!

Ammar
۱۳۹۸/۰۴/۱۴

ترجمه و نشانه‌گذاریهای کتاب افتضاحه

keyvan
۱۳۹۹/۰۹/۰۳

بین هیپیسم و جامعه ای که میخواهد دوباره بشکفد

anjel
۱۳۹۹/۰۸/۰۲

چقدر طرح جلدش شبیه کتاب شهرهای گم شده هست ،کی از کی تقلید کرده؟ کپی هم هستن جلدا

این یه چند کلمه را مختصر از مونتانا بگویم و بعد بروم به شهر، چون یه نفر باید می‌رفت شهر چون اگر همه خانه بمانند که شهر خالی می‌ماند. خیابان‌ها متروکه می‌شد و مغازه‌ها از آمد و رفت مردم در یه چهارشنبه غیرتعطیل خالی می‌شد و دیگر خبری هم از ترافیک نبود. بعد لابد خبرش را اخبار سراسری ساعت شش اعلام می‌کرد و می‌شد سوژه‌ی خنده مردم: «امروز در شهر ۷.۰۰۰ نفری لوینگستون واقع در مونتانا تمام شهروندان تصمیم گرفتند در خانه‌های‌شان بمانند و این موجب شد به‌مدت ۲۴ ساعت شهر تبدیل به شهر ارواح شود. تاکنون خبر رسمی‌ای در مورد علت این اقدام بی‌سابقه اعلام نشده. شهردار در پی تماس شبکه‌ی خبری ABC‌ در این‌باره ابراز بی‌اطلاعی کرد بنابراین می‌توان هم‌چنان با اطمینان بر این باور بود که مونتانا با ماست.»
Moosa Khaje
پنجره ـ مثل پنجره‌ی آشپزخانه که در صبحی سرد بخار گرفته باشد و دید بیرون را سخت کرده باشد بعد بخار شیشه آرام ناپدید می‌شود، و از پنجره کوه‌های برف‌گرفته‌ای را به بلندی ده‌هزار فوت می‌بینی و بعد دوباره پنجره بخار می‌گیرد. قهوه روی اجاق است و کوه‌های برفی چون رؤیایی محو می‌شوند. ... این حسی بود که امروز صبح داشتم.
mehrnoosh hessari

حجم

۳۲۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۳۲۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۵۸,۵۰۰
تومان