دانلود و خرید کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد میچیکو آئویاما ترجمه مژگان رنجبر
تصویر جلد کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد

کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد

ویراستار:بتول مقدادی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۳۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد

کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد نوشتهٔ میچیکو آئویاما و ترجمهٔ مژگان رنجبر و ویراستهٔ بتول مقدادی است. نشر کتاب کوله پشتی این رمان معاصر ژاپنی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد

کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد را نکوهشی دانسته‌اند از جادوی کتابخانه‌ها، دوستی و اجتماع. این رمان صوتی مناسب هر فردی است که احساس می‌کند در مسیر زندگی‌اش به بن‌بستی رسیده و به مقداری انگیزه نیاز دارد. این رمان جذاب ژاپنی برای علاقه‌مندان به کتاب پرفروش «کتابخانهٔ نیمه‌شب»، نشان داده است که یک پیشنهاد کتاب درست به دیگران، زندگی آن‌ها را می‌تواند به‌کلی تغییر دهد. دنبال چی می‌گردی؟ این سؤال معروفی است که مرموزترین کتاب‌دار توکیو، «سایوری کوماچی» به‌طور معمول از مشتریان خود می‌پرسد. او مانند بیشتر مسئول کتابخانه‌ها، همهٔ کتاب‌هایی را که در قفسه‌هایش قرار گرفته‌اند، خوانده است، اما مهم‌تر از آن او توانایی منحصربه‌فردی در خواندن روح مهمانان کتابخانه‌اش دارد. کوماچی می‌تواند برای کسانی که وارد کتابخانهٔ او می‌شوند، دقیقاً آنچه را که در زندگی به آن نیاز دارند، احساس کند و کتابی را به آن‌ها پیشنهاد دهد که بدون کمک او هرگز پیدایش نمی‌کردند. هر بازدیدکننده از برهه‌ای متفاوت در شغل و زندگی خود به کتابخانهٔ او می‌آید؛ از فروشندهٔ بی‌قراری گرفته که احساس می‌کند در کارش گیر افتاده تا مادری کارگر که آرزوی سردبیری مجله در سر دارد. گفت‌وگوی آن‌ها با سایوری کوماچی و کتاب غافلگیرکننده‌ای که او به هر یک از آن‌ها امانت می‌دهد، عواقب تغییر‌دهنده‌ای در زندگی هر یک از آن‌ها در پی خواهد داشت. این رمان صوتی را روایتی دلپذیر و ملایم از داستان‌هایی دانسته‌اند که امید و شادی را برای کسانی که خود را در لحظه‌ای مهم از زندگی می‌بینند، ارائه کرده است.

خواندن کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره میچیکو آئویاما

میچیکو آئویاما در سال ۱۹۷۰ میلادی در استان آیچی در هونشو در ژاپن به دنیا آمد. این نویسنده پس از دانشگاه، گزارشگر یک روزنامهٔ ژاپنی مستقر در سیدنی شد؛ سپس به توکیو بازگشت و به‌عنوان سردبیر مجله مشغول به کار شد. رمان «در کتابخانه پیدایش خواهی کرد» به قلم او در فهرست نهایی جایزهٔ کتابفروشان ژاپن قرار گرفت و به پرفروش‌ترین کتاب ژاپن تبدیل شد. این رمان به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده است.

بخشی از کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد

«دومین مسئله این است که به‌طرز نگران‌کننده‌ای از داشتن هرگونه سرگرمی بی‌بهره‌ام. البته چند دلخوشی کوچک دارم. چیزهایی که اشتیاقشان را دارم، مثل نوشیدنی عصرم یا تماشای سریالی تاریخی‌حماسی که عصر یکشنبه‌ها پخش می‌شود؛ اما اینها بخشی از زندگی هرروزه‌ام هستند و با سرگرمی فرق دارند. من چیزی درست نمی‌کنم و هیچ‌گونه دلبستگی شدیدی به چیزی ندارم که درباره‌اش با شورواشتیاق حرف بزنم.

سومین موضوعی که فهمیده‌ام... آه. سومین موضوع این است: حالا که برای هیچ شرکتی کار نمی‌کنم، دیگر به‌طور گسترده در جامعه به رسمیت شناخته نمی‌شوم.

در سال‌های زیادی که در بخش فروش کار می‌کردم، حرف زدن با مردم بخشی از شغلم بود. شاید به همین علت همه به‌اشتباه فکر می‌کنند که از شبکهٔ شخصی گسترده‌ای برخوردارم. برایم شوکه‌کننده بود که در سال نوی بعد از بازنشستگی‌ام، از آن کارت‌تبریک‌های همیشگی یا هدایای پایان سال چیزی به دستم نرسید. تکان‌دهنده بود که پی بردم تمام روابطم کاری بوده است و از هرگونه دوست واقعی بی‌بهره‌ام، حتی کسی که همراهش چای بنوشم. طی شش ماه اخیر، آثار وجودم در شرکت از بین رفته است، آن هم به‌رغم حضور چهل‌ودوساله‌ام در آنجا.

وقتی یوریکو از سر کار به خانه می‌آید، بی‌کار جلوی تلویزیون نشسته‌ام. به اطراف اتاق نگاهی می‌اندازد و نچ‌نچ می‌کند، بعد با قدم‌هایی محکم به‌طرف ورودی بالکن می‌رود.

«واقعاً که ماسائو. مگه ازت نخواستم لباس‌های شسته‌شده رو بیاری تو؟»

لعنتی. فراموششان کردم. اما یوریکو واقعاً عصبانی نیست، این را می‌فهمم.

انگار که بچه‌ای را سرزنش کند می‌گوید: «ملنگ!» در کشویی بالکن را باز می‌کند و دمپایی‌های بیرون را پا می‌کند تا برود و لباس‌های شسته‌شده را بیاورد.

وقتی لباس‌ها را دم در بالکن به دستم می‌دهد، می‌گویم: «شرمنده.» و آنها را می‌برم تو. لباس‌های خشک‌شده بوی آفتاب می‌دهند.

من هرگز کار خانه نکرده‌ام و عادت کردن بهش برایم سخت است. اگر یوریکو ازم بخواهد کاری برایش بکنم، انگار به‌کلی یادم می‌رود. اما اگر همین‌طور به یللی‌تللی کردن در خانه ادامه بدهم، بدن و مغزم، هر دو به فنا می‌روند و درنهایت پیرمردی خرفت می‌شوم. شاید این تنها باری باشد که یوریکو به فراموش‌کاری‌ام بخندد. او خیلی باگذشت است، اما شاید نشانه‌ای باشد از اینکه فکر می‌کند عصبانیت بی‌فایده است، چون دیگر هیچ امیدی به من ندارد.»

نــے‌آیش🐋
۱۴۰۲/۱۱/۲۱

🌪این کتاب روایتی از احوالِ آدم‌های عصیان‌زده و گم‌گشته‌ایه که در روزمرگی، بی‌هدفی و چاره‌چوییِ موقعیتی که دوستش ندارن غرق شدن اما تلاشی هم برای تغییر دادنِ شرایط و دست دراز کردن به سمتِ رویاهاشون انجام نمیدن چرا که از

- بیشتر
MahdiRH
۱۴۰۲/۱۱/۰۲

یک کتاب بی‌نظیر و حال خوب هر کی که عاشق رمان های روانشناسی هستش باید بخونه شک ندارم بعد از خواندن هر قسمت از داستان حال خوبی از کتاب میگیرید بی‌نظیر و فوق‌العاده

به دنبال آلاسکا
۱۴۰۳/۰۳/۰۳

کتاب حال خوب کنی بود یه جورایی شبیه به پیش از آنکه قهوه ات سرد شود و میتونم بگم تا حدودی هم تو مایه های کتابخانه نیمه شب بود

دنیا
۱۴۰۲/۱۰/۳۰

عاااالی‌عااالی حتما بخونید واقعا لذت میبرید. ترجمه‌شم عالیه کاش کتابهای دیگر این نویسنده هم ترجمه بشه.

Atiyeh.k
۱۴۰۳/۰۱/۱۱

خیلی جالب بود من توصیه می کنم به تمام کسایی که کتاب و کتابخونه رو دوست دارن و هر کسی که نا امید و دنبال نشونه ها میگرده برای تغییر...

باران
۱۴۰۲/۱۱/۲۰

به نظرم درست مثل داستان های کتاب که هر فرد با توجه به شرایطش از اون کتابی که می‌خوند برداشت می‌کرد و انگیزه می‌گرفت،این کتاب هم به همه درس یکیانی نمی‌ده!اما جالبه بدونین که در کنار سرگرمی یه دیدِ مناسبی

- بیشتر
Shadi
۱۴۰۳/۰۱/۱۳

رمان انگیزشی و شاد و حال خوب کن به خصوص برای افرادی که یا جویای کارن یا در فکر تغییر شغل یا سرخورده از کار و بازار کار اابته که فرهنگ و اقتصاد ژاپن خیلی متفاوته با ایران ولی بازم میشه ازش

- بیشتر
بهنوش
۱۴۰۳/۰۱/۰۲

کتابی با فضایی دلنشین و ارام ،با جملاتی پر از معنا و محتوا،اگر میخوای ذهنت ارامش بگیره انتخاب خوبیه

کاربر 3179825
۱۴۰۳/۰۲/۱۸

کتاب روان و گیرا و با پرداختن به دغدغه های امروزی پیش می‌رود و شخصیت‌ها کم کم بهم متصل می‌شوند حتما توصیه می‌کنم، حال خوب رو به خودتون هدیه بدید 🦋📌🪴

Sarina
۱۴۰۳/۰۲/۰۹

کتاب خوبی بود. تجربیات افراد داستان خیلی قابل لمس بود و ممکنه برای خودمونم رخ داده باشه و چنین تجربیاتی رو تو زندگیمون داشته باشیم

اما جالب است، بازخوانی کتابی که در کودکی عاشقش بودم. آدم متوجه مطالب تازه‌ای می‌شود.
بهنوش
«زندگی یه مکاشفه بعد از یه مکاشفهٔ دیگه‌ست. اوضاع همیشه طبق برنامه پیش نمی‌ره، توی هر وضعیتی که باشیم. اما روی دیگهٔ سکه رخ دادن تمام اون اتفاقات غیرمنتظره و شگفت‌انگیزیه که آدم اصلاً تصورشون رو هم نمی‌کرده. درنهایت بهترین اتفاق همینه که خیلی از مسائل اون‌جوری که ما امیدوار بودیم، اتفاق نمی‌افتن. سعی کنین به برنامه‌ها یا زمان‌بندی‌های ناراحت‌کننده به چشم شکست فردی یا بدشانسی نگاه نکنین. اگه بتونین همچین کاری بکنین، ممکنه بتونین تغییر کنین، هم شخص خودتون و هم زندگی‌تون درمجموع.»
Pooran
احتمالاً دنیا اومدن سخت‌ترین کاریه که همه‌مون ناچار به انجامش بودیم. مطمئنم هر اتفاق دیگه‌ای که بعد از اون پیش می‌آد، ذره‌ای به سختی اون نیست. اگه آدم می‌تونه از آزمون سخت دنیا اومدن جون سالم به در ببره، پس می‌تونه هر سختی‌ای رو از سر بگذرونه.»
Pooran
کتابخانه. چه واژهٔ خوش‌آهنگی، چقدر آرامش‌بخش.
بهنوش
«تو دنیایی که آدم نمی‌دونه بعدش چه اتفاقی می‌افته، من فقط کاری رو می‌کنم که حالا از دستم برمی‌آد.»
Allabout_shin
داشتن کسی که بهم باور داشت بهترین طلسم خوش‌شانسی من بود
iscalledlostone
اما اگر پشتکار داشته باشی، با گذر زمان کار را یاد خواهی گرفت.
بهار
«همه روابطی دارن و ممکنه هرکدوم از رابطه‌هاشون آغازگر شبکه‌ای با شاخه‌هایی در جهت‌های متعدد باشه. اگه منتظر زمان مناسب برای ایجاد ارتباطاتت بمونی، ممکنه چنین اتفاقی هیچ‌وقت نیفته، ولی اگه این‌ورواون‌ور خودی نشون بدی، با مردم حرف بزنی و به حد کافی همه‌چیز رو ببینی تا بهت این اعتمادبه‌نفس رو بده که ممکنه اوضاع خوب پیش بره، در این صورت شاید "یک روز" تبدیل بشه به "فردا".»
Pooran
خانم کماچی جعبهٔ نارنجی پررنگی را نزدیک به خود می‌کشد. طرح گل‌های سفید روی شکلی شش‌ضلعی را به جا می‌آورم؛ جعبهٔ بیسکویت هانی‌دام است. من عاشقشم
نوبخت۹۳۹
«با جریان همراه شو».
Mehrgolll
هنوز نمی‌دانم که می‌خواهم چه‌کار کنم یا چه کاری می‌توانم بکنم. آنچه می‌دانم این است که نیازی به ترسیدن نیست و لازم نیست همین حالا کاری را بکنم که بیش از حد توانم است. درحال‌حاضر، برنامه‌ام فقط این است که زندگی‌ام را نظم‌وترتیب بدهم و از میان مهارت‌های در دسترس، مهارت‌های بیشتری یاد بگیرم. خودم را آماده خواهم کرد، مثل گوری و گورا که در جنگل شاه‌بلوط جمع می‌کردند. چون من اصلاً نمی‌دانم چه زمانی ممکن است تخم‌مرغ غول‌آسایم را پیدا کنم.
ریحانه باقریه
آدم می‌تونه راجع به مسائل تصمیم‌گیری کنه، اما هیچ تضمینی وجود نداره که همه‌چی طبق برنامه پیش بره. فقط اینکه...» کی‌ریاما ساکت می‌شود و مکثی می‌کند. «تو دنیایی که آدم نمی‌دونه بعدش چه اتفاقی می‌افته، من فقط کاری رو می‌کنم که حالا از دستم برمی‌آد.
ریحانه باقریه
می‌تونم شاعر رو تصور کنم که توی یه مهمون‌خونه اقامت داره، جایی که پنجره‌ش رو باز می‌کنه و بعد، بفرمایید، دریا همون‌جاست! شاید اثر عمیقی روش می‌ذاره. شاید هم درست تا همون لحظه فقط داخل اتاق رو دیده، برای همین وقتی پنجره رو باز می‌کنه، مثل اینه که یه‌هو کل یه دنیای خیلی بزرگ رو اون بیرون کشف می‌کنه. اونجا وایمیسته، نسیمی به‌طرفش می‌وزه و زندگیش با وسعت اون دریا یکی می‌شه.
iscalledlostone
حالا اشک من هم درآمده است، از این فکر که حرفی که به او زدم چقدر برایش ارزشمند بوده است. اما می‌دانم من تنها دلیلی نیستم که سیتارو به نوشتن ادامه داد. او از عمق وجودش به خودش باور دارد.
iscalledlostone
وقتی خانم کماچی این را از من پرسید، اولین فکرم این بود: هنوز دارم می‌گردم. به‌دنبال جایی که من را همان‌طور که هستم، بپذیرند.
iscalledlostone
اگر به او چیزی می‌گفتم، طوری نگاهم می‌کرد که انگار حشره‌ام. خانه‌مان خیلی کوچک و کم‌جا بود و من نمی‌خواستم توی دست‌وپایش باشم. برای همین بود که بعد از مدرسه به کافه‌مانگای کیتامی می‌رفتم.
iscalledlostone
چهار سال پیش برادربزرگه را به آلمان فرستادند که باید بگویم خوشحال شدم. وقتی او دوروبرم است، ناخواسته احساس می‌کنم که بدترین نمونهٔ بشر هستم. اما من تلاش کردم، حقیقتاً تلاش کردم. تمام سعی‌ام را برای پیدا کردن شغل به کار بردم، اما از پسش برنیامدم.
iscalledlostone
من همیشه از آن دست افراد مضطرب و خجالتی بودم.
iscalledlostone
ولی نگران نباش. من مشکلی با این موضوع ندارم. برام مهم نیست آدم‌هایی که هیچ‌وقت رمان‌های من رو نخوندن درباره‌م چی فکر می‌کنن.» قهوه‌اش را سر می‌کشد و قاطعانه نگاهم می‌کند. «در خودم نمی‌بینم که در مقابل اونها از خودم دفاع کنم یا از خشم برای ابزار انتقام استفاده کنم. چیز دیگه‌ای من رو ترغیب می‌کنه، چیزی کاملاً متفاوت.»
iscalledlostone
سیتارو لیوانش را با هر دو دست می‌گیرد. در پاسخ می‌پرسد: «به نظرت چه شغلی کاملاً تضمین‌شده‌ست؟» «کارمند دولت بودن مثل خودت یا کار توی یه شرکت بزرگ.» سرش را برای رد حرف من آرام تکان می‌دهد و پاسخ می‌دهد: «هیچ کاری تضمین‌شده نیست. هیچ شغلی که بشه اسمش رو آورد صددرصد تضمین‌شده نیست. همه فقط دارن تمام تلاششون رو می‌کنن تا جایی که هستن بمونن و تلاش می‌کنن همه‌چی رو متعادل نگه دارن.»
iscalledlostone

حجم

۵۹۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۵۹۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان