دانلود و خرید کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم ترجمه الهام صیفی کار
تصویر جلد کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید

کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید

معرفی کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید

کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید نوشتهٔ هوانگ بوروم و ترجمهٔ الهام صیفی کار و آنیتا پارسا است. انتشارات دانش‌آفرین این رمان معاصر ژاپنی را منتشر کرده است؛ رمانی در ستایش کتاب و داستان.

درباره کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید

کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید (Welcome to the Hyunam-Dong bookshop) که ویراستهٔ «فریناز بیابانی» بوده، حاوی یک رمان معاصر و ژاپنی است. این رمان دربارۀ زن جوانی است که به‌تازگی یک کتاب‌فروشی کوچک در محله‌ای آرام باز کرده است. او با ماجراهای گوناگونی درگیر می‌شود. نام او «یونگ‌جو» است. او کار و زندگی مشترکش را رها و به محله‌ای آرام نقل‌مکان می‌کند تا برای تحقق‌بخشیدن به رؤیای دوران نوجوانی‌اش، کتاب‌فروشی باز کند. در روزهای اول در کتاب‌فروشی پرنده پر نمی‌زند و به‌جز رهگذران کسی نگاهی به آن نمی‌اندازد. یونگ‌جو از این فرصت برای خواندن کتاب استفاده می‌کند، اما کمی بعد تصمیم می‌گیرد اوضاع کتاب‌فروشی را بهبود بخشد؛ پس دوستان جدیدی پیدا می‌کند، با نویسنده‌ها آشنا می‌شود و داستان واقعی خودش را پیدا می‌کند. «به کتاب‌فروشی هیونام دونگ خوش آمدید» را رمانی دلچسب دربارهٔ پذیرش زندگی و قدرت شفابخش کتاب‌ها دانسته‌اند که یادآوری می‌کند هیچ‌وقت برای شروعِ دوباره دیر نیست. این رمان به قلم هوانگ بوروم، روایتی است از رهاکردن، فروریختن و سپس آجر‌به‌آجر بنا‌کردن یک شخصیت و یک زندگی جدید؛ رمانی در ستایش کتاب و داستان. عنوان بعضی از فصل‌های این اثر عبارت است از «لطفاً یک کتاب خوب به من پیشنهاد بدهید»، «زمانی برای سکوت، زمانی برای گفت‌وگو»، «می‌توانم با کتابفروشی امرار معاش کنم؟»، «افتضاح به نظر می‌رسی. چه مشکلی پیش آمده؟» و «گفت‌وگوهای کتابی به میزبانی کتابفروش».

خواندن کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم؛ همچنین مطالعهٔ این رمان می‌تواند برای افرادی که شیفتهٔ رمان «کتابخانهٔ نیمه‌شب» هستند، لذت‌بخش باشد.

بخشی از کتاب به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید

«"مردی که به دنبال یونگ‌جو آمد، که بود؟"

چهار نفری یک میز مشترک داشتند. سونگ‌وو و مین‌چول اول رسیدند و روبروی هم روی صندلی نشستند. کمی بعد جونگ‌سو به آن‌ها ملحق شد و خیلی زود مین‌جون با فنجانی قهوه کنارشان نشست. درحالی‌که سونگ‌وو مشغول ویرایش بود، جونگ‌سو کاموا می‌بافت و به مین‌جون دربارهٔ قهوه‌اش نظر می‌داد و او هم با دقت به حرف‌هایش گوش می‌داد. مین‌چول طبق معمول خیره به دستان جونگ‌سو بود و گهگاهی نوبتی از آن سه نفر سؤال می‌پرسید.

حرف‌ها هرچندوقت یک بار سر میز به یکدیگر گره می‌خورد. جونگ‌سو کنجکاو بود بداند که سونگ‌وو در ازای ویرایش نوشته‌های اونی یونگ‌جو چه چیزی دریافت کرده بود؛ مین‌چول بدون تعارف از مین‌جون پرسیده بود اینجا نشستنش کنار آن‌ها، آن هم وقتی که یونگ‌جو ایمو آن‌قدر سرش شلوغ بود، اشکالی نداشت و سونگ‌وو از مین‌چول خواست انشایش را بدهد تا نگاهی به آن بیندازد؛ مین‌جون می‌خواست بداند واضح‌ترین نکتهٔ قهوه که جونگ‌سو می‌توانست انتخاب کند چه بود و اینکه از قهوه خوشش آمده یا نه. در همین حین سانگ‌سو پشت پیشخوان نشسته بود و بین راه‌انداختن مشتری‌ها مشغول ورق زدن جدیدترین کتابش بود، درحالی‌که یونگ‌جو بین قفسه‌های کتاب سوابق فروش را بررسی می‌کرد و تصمیم می‌گرفت کتاب‌هایی را که آن روز سفارش داده بود کجا بگذارد.

همان لحظه اتفاق افتاد. درست لحظه‌ای که مین‌جون کف دستش را روی میز گذاشت و بعد از دریافت بازخورد رضایت‌بخشی از قهوه‌اش آمادهٔ بلند شدن از روی صندلی بود، دید که در ورودی باز شد و مردی پا به درون کتابفروشی گذاشت. مثل اینکه به دنبال پیدا کردن چیزی در حال بررسی کتابفروشی بود که نگاهش روی یونگ‌جو نشست. نگاه آشنایی در چشمانش بود اما همان‌طور در ورودی ایستاد و به نگاه کردن ادامه داد. با توجه به احساساتی که ابروهایش را تکان می‌داد و آرام روی لب‌هایش نشست به نظر می‌رسید که یونگ‌جو را خیلی خوب می‌شناسد. او دوست رئیس بود؟ مین‌جون به طرف یونگ‌جو چرخید که شدیداً مشغول چیدن کتاب‌ها در قفسه‌ها بود. تازه آن موقع بود که متوجه سنگینی نگاهی شد. آرام کتاب‌هایی را که دستش بود روی زمین گذاشت. مین‌جون با دیدن صورت یونگ‌جو بی‌سروصدا دوباره روی صندلی‌اش نشست. چهره‌هایشان با دیدن یکدیگر به وضوح در هم رفته بود.»

Mahbubeh 1993
۱۴۰۳/۰۳/۰۳

این کتاب داستانی راجع به روزمرگی ها و دغدغه های ادمهایی هست که زندگیشون توی کتابفروشی "هیونام دونگ" با هم تلاقی میکنه: زنی در اواخر جوانی که بعد از سالها کارمندی توی نظام سرمایه داری و شدیدا رقابتی کشور کره جنوبی،

- بیشتر
Chica
۱۴۰۳/۰۴/۰۵

این کتاب به روزمره آدم‌هایی می‌پردازه که دارن زیرِ بار فشار یه جامعه صنعتی و انتظارات دیگران و خودشون از زندگی له میشن و همه در یه بازه‌‌ای از زندگی به این نتیجه میرسن که دیگه نمی‌تونن ادامه بدن. پس

- بیشتر
ترنم_۵۳
۱۴۰۳/۰۲/۲۱

در یک کلام عالی بود...

Allabout_shin
۱۴۰۳/۰۶/۲۸

کتاب *به کتاب‌فروشی هیونام‌دونگ خوش آمدید* از **کوان یونگ سوک** یه رمان احساسی و آرامه که به زندگی و احساسات یه کتاب‌فروش به نام *آ یونگ* می‌پردازه. این کتاب داستانی ساده ولی عمیق داره که بیشتر روی تنهایی، امید و

- بیشتر
دختر کتابدوست
۱۴۰۳/۰۵/۰۹

ای کاش میشد منم مثل یونگ جو یک کتابفروشی داشته باشم که یک کتابفروشی معمولی نباشه. شخصیت یونگ جو رو خیلی دوست دارم. کتابش واقعا به من حس خیلی خوبی داد با اینکه موضوع واحدی نداشت و فقط راجع به یک

- بیشتر
آشیانه
۱۴۰۳/۰۶/۱۴

این کتاب ژاپنی نیست کره ایه. داستان قشنگی داره

مهديس
۱۴۰۳/۰۴/۱۴

حس خوب به معنای واقعی

🎀🤍mahiya
۱۴۰۳/۰۳/۱۴

اوایل یکم حوصله سر بر بود ولی درکل عالیه

اگر حرفی برای گفتن ندارید، به زور حرف زدن باعث می‌شود بی‌احساس به نظر برسید و فرد مقابلتان بخواهد از دستتان فرار کند.
..........
خوندن باعث می‌شه از تعریف موفقیت توی کتاب‌ها بیشتر فاصله بگیریم، چون کتابا باعث نمی‌شن ما از دیگران جلوتر بزنیم یا فراتر بریم؛ اونا ما رو راهنمایی می‌کنن تا کنار دیگران بایستیم.
دختر کتابدوست
تایمر رو دوباره روی بیست دقیقه تنظیم کنیم. اگه سه بار این کارو تکرار کنیم، به مدت یک ساعت کتاب خوندیم. بیاین تلاش کنیم تایمر رو سه بار تنظیم کنیم و هر روز یک ساعت کتاب بخونیم.
گلنار
به نظرم اگه آدمای بیشتری کتاب بخونن، دنیا به جای بهتری تبدیل می‌شه.
دختر کتابدوست
وقتی که تازه شروع کرده بود به تنهایی زندگی کردن، غروب‌ها از قصد صداهای عجیبی همچون «آآآآآ» از خودش درمی‌آورد، بعد هم به خاطر رفتار مسخره‌اش می‌زد زیر خنده. اما حالا با سکوت به عنوان روز استراحت برای صدایش رفتار می‌کرد و با این سکوت کاملاً راحت بود. زمانی که حرف نمی‌زد، صدای درونش بلندتر می‌شد و با اینکه حرف نمی‌زد، کل روز را صرف فکر کردن و احساس کردن می‌کرد. به جای صدا، خودش را از طریق کلمات نوشته‌شده خالی می‌کرد. گاهی حتی در یک یکشنبه، سه مقاله می‌نوشت. اما این‌ها فقط به خودش تعلق داشتند و هیچ‌وقت با هیچ‌کسی به اشتراکشان نمی‌گذاشت.
parisa_msi
خوندن یعنی دیدن همه‌چی از چشم آدمای دیگه، و همین هم طبیعتاً شما رو به سمتی سوق میده که یکمی بایستین و به دیگران توجه کنین، به جای اینکه با سرعت هرچه تمام‌تر به دنبال موفقیت بدویین. به نظرم اگه آدمای بیشتری کتاب بخونن، دنیا به جای بهتری تبدیل می‌شه.
گلنار

حجم

۲۸۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۸۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
تومان